eitaa logo
🍀کُمیٖتـــــه‌خـٰادِمیٖن‌ِشـُـهدٰا✨
4.6هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
4.1هزار ویدیو
67 فایل
انتقادات و پیشنهادات: @bisimchi67 #خادم‌الشهدا فقط یک مدال بر روی سینه نیست! یک هدف و راه است‌ کسانی میتوانند هم مسیر باشند که اَدا و اِدعا را دفن کنند...
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید، باران رحمت الهی است که به زمین خشک جانها، حیات دوباره می‌دهد.عشق شهید، عشق حقیقی است که با هیچ چیز عوض نخواهد شد. @khadem_koolebar
🍀کُمیٖتـــــه‌خـٰادِمیٖن‌ِشـُـهدٰا✨
شهید، باران رحمت الهی است که به زمین خشک جانها، حیات دوباره می‌دهد.عشق شهید، عشق حقیقی است که با هیچ
وصیت نامه شهید عباس دانشگر: بسم الله الرحمن الرحیم آخر من کجا و شهدا کجا خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم,  شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده, حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر,  من سکون را دوست ندارم.  عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده,  انسان کر میشود,  کور میشود, نفهم میشود, گنگ میشود و باز هم زندگی میکند .بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را, انسان بی هوش نمیکشد,  انسان خواب نمیفهمد,  درد را, انسان با هوش و بیدار میفهمد.  راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم.  قلب چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟  خدایا تو هوشیارمان کن,  تو مرا بیدار کن, صدای العطش میشنوم صدای حرم می آید گوش عالم کر است. خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد.  مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم, روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم. الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم, مرده ام تو مرا دوباره حیات ببخش, خوابم تو بیدارم کن.  خدایا! به حرمت پای خسته ی رقیه (س) به حرمت نگاه خسته ی زینب (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج) به ما حرکت بده.  شهید عباس دانشگر 1395/2/2 @khadem_koolebar
گاهی یک رأی هم مؤثّر است؛ هیچکس نگوید رأی منِ تنها چه تأثیری دارد. گاهی یک رأی یا چند رأی، در سرنوشت یک کشور اثر میگذارد. اگر مشارکت ضعیف باشد، مجلس ضعیف خواهد شد و توانایی کامل برای رفع مشکلات نخواهد داشت. 📍امام خامنه ای @khadem_koolebar
. عمر و عاص تونست با مکر و حیله ابوموسی اشعری رو گول بزنه تا رأی نده، ولی عمر و عاص خودش رأی داد، رأی به عزل علی (ع) وقتی مثل ابوموسی اشعری گول بخوریم و رأی ندیم، عمر و عاص های زمان و دشمنان مون به جامون رأی میدن رأی اونها هم معلومه @khadem_koolebar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱رزق گرباشد شهادت، 🥀شام با تهران یکی‌ست به تفاوت ها فقط شرمنده ترخواهندشد..😭😔 @khadem_koolebar
14.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خنده کنان می رود روز جزا در بهشت هر که به دنیا کند گریه برای حسین ❇️لحظاتی از وداع با شهید القدس سعید علیدادی در معراج شهدا @khadem_koolebar
برکت وقتی میگن «چی بودیم» «چی شدیم» از چه چیزی صحبت می کنند؟! « بزرگوار این نواندیشی دینی را انجام دادند. این مکتب مترقی و نو را، این برداشت زیبا و شگفت انگیز از# اسلام را که متکی به فکر روشن و معرفت عمیق بود، ارائه دادند و با این طرح استوار و منطقی توانستند ملت را که قرن ها با خو گرفته بود، به وسط صحنه بیاورند، کشور کنند و کاری کنند که ملت ایران خودش را باور کند.»۱۴۰۰/۳/۱۴ @khadem_koolebar
در انتخابات 🔻برای موفقیت جمهوری اسلامی تلاش می کنم. @khadem_koolebar
- خب مرد حسابی تو که اعصاب نداری تو که نمیتونی از پدرت مراقبت کنی تو که هیچی حالیت... لا اله الا الله!!!... نذاشتم ذهنم دستوری بده و ابروهامو به حالت تعجب بالا بردم و سریع پرسیدم: چی شد؟! (دایی که متوجه پیرمرد و پسرش در مسیر رفتن به حرم و جریانی که در ذهن من اتفاق افتاده بود نبود، گفت:) - پدرش پیر بود دیگه.. کسی‌ام که پیره و توان حرکت نداره تکون دادنش مشکله! معلوم بود جملش تموم نشده.. چیزی نگفتم.. منتظر موندم تا نفس تازه کنه و شعله حرارتش بخوابه.. - بجای اینکه از زیر بغل پدرش اون رو بگیره و بلند کنه، از سرشونه‌هاش اونم از لباسش گرفته میکشه بالا!!! پیرمردِ بیچاره!.. دایی که این صحنه رو دیده بود اما دوباره با تعریف کردنش برای من صورتش قرمز شد! همینطور که مستقیم رو نگاه میکرد و من هم فقط به صورت دایی زل زده بودم ادامه داد: - اینطور که پیرمرد رو از ویلچر بلند نمیکنن! - بخّدا اگر.... (نمیدونم برای چی قسم خورد! شاید...) دلم سوخت...؛ دایی حق داشت... دیدن این حجم از کم لطفی فرزند به پدر مثل یه زخم کاری روش اثر کرده بود و حالشُ گرفته بود... انگار پرت شده بود به یه دنیای دیگه و.. چیزی که دیده بود باورش نمیشد.. کلامش بریده بریده شده بود.. یه مکثی کرد و همینطور که قدم هاش تندتر میشد با حالت بغضی گفت: - پاهای پیرمرد از جا پایی ویلچر افتاده شد زمین و پسر با پاهاش زد به پاهای پدرش و بلند گفت: پاهاتو جمع کن دیگه!!! من هنوز سکوت محض بودم.. حالا فهمیدم صدای بلندی که فکر میکردم غیرت پسر از دفاع پدر بوده درست نبود!.. مگه میشه همچین چیزی؟! تو دلم گفتم کاش خواب بودم و همه اینها که شنیدم فقط یه اضغاث احلام بود! اینجا بود که تسلیم ذهن بیدارگرم شدم... واقعا هیچ جوابی برای سوال‌های ذهنم نداشتم! با خودم گفتم الان وقتشه سکوت کنی و بی صدا فقط به گوش بدی.. خاموش شدم تا هر چه میخواهد بگوید.... @khadem_koolebar