eitaa logo
خـادم الـشهدا 🇵🇸 .
1.1هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
91 فایل
﷽ • -سلا‌م‌برآن‌هایی‌که‌رفتندتا‌بمانند ونماندندتابمیرند . . .🌿(: ــــ امروزکار تجلیل از شهــدا وحفظ یاد گرامی این عزیزان یک فریضه است -حضرت‌آقـٰـا- ــــ جهت‌نظرات‌وپیشنهادات ➺ @shahidgomnam8 آیدی‌پیج اینستاگرام قرارگاه:👇👇 ➺ khadem_shohadajahrom
مشاهده در ایتا
دانلود
7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹مادر شهید بروجردی در جوار مزار فرزندش : اینا فردا روز قیامت جلوتان را می گیرند 🌹گفت :پسرم روخواب دیدن که گریه میکرده 🌹میگفته :ما شهید شدیم ٬ ولی اینها که ماندن به جای ما کاری نکردن برا مملکت... 🕊تا آخر ببینید 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @khadem_shohadajahrom
حاج‌‌احمدڪاظمے‌ سرش ترڪش خورده‌ بود! درحالت ڪما بود رو تخت‌ بیمارستان‌ یهو‌ پاشد نشست ... رفقاش‌ گفتن‌ چیشد بیهوش بودۍ‌ ڪه؟ گفت : حضرت‌زهرا اومد گفت‌ پسرم‌ پاشو برو به‌ ڪارات برس ...✨ رفقای محسن‌حججے میگفتن ؛ محسن‌ جلومون‌ تیر خوردو افتاد بالاسرش فاتحه هم‌ خوندیم !📿 داعشےا ڪه‌ رسیدن محسن پاشد وایساد ...💚 شاےد حضرت‌زهرا اومد گُفت‌ پسرم‌ پاشو به‌ ڪارت‌ برس ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @khadem_shohadajahrom
💢 (۲) 🔸 به وصیت عمل باید کرد... 🇮🇷 در انتخابات با كمال شناخت، آگاهی، بصیرت و ایمان انتخاب كنید.... 🔰 شهید سیدرضا نریمایی ⤴️ سنگ نشان اند که ره گم نشود... @khadem_shohadajahrom
༻﷽༺ جز کوی تو دل را نبوَد منزلِ دیگر🍃 گیرم که بوَد کوی دگر، 🍃 کو دلِ دیگر..!؟💔 @khadem_shohadajahrom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• کاش خدا، مرا هم،همچون ... آزاد میکرد  آزاد از نَفــسم !!! روزے به تابــلوے دل  حــک خواهد شد  "اين دل را،خــدا آزاد کرد"... _ان شاءالله @khadem_shohadajahrom
داستان دنباله دار هر روز یک قسمت (کوشا) ✅در کلام مادر خداوند به من هشت فرزند عطا کرد . پنج پسر و سه تا دختر . جلال چهارمین پسرم بود. یادم میآید پنج شش ماهگی است که توی گهواره دست و پا میزد و خندان بود . خانه ما در محله قدیمی مسجد نو بود و پدرش توی بازار چه صفایی (بازارچه قدیمی در مرکز شهرستان ) مغازه عطاری داشت . جلال بعضی مواقع اوقات فراغتش را در مغازه پدر می گذراند . توی خانه چند تایی وزنه و دمبل داشتیم که بچه ها از آن استفاده می کردند . جلال علاقه زیادی به ورزش وزنه‌برداری داشت . برادرانش خیلی به ورزش تشویقش می کردند . نوجوانی ساکت و کم حرف ، ولی در کار جدی بود . حوصله زیادی داشت و کمتر عصبانی می‌شد . اوقات فراغتش را توی کوچه با هم بازی هایش می گذراند و یا سرگرم مطالعه کتاب های شهید مطهری ، شهید دستغیب و دکتر علی شریعتی می شد . به مدرسه علاقه زیادی داشت درسش خوب و شاگردان ممتاز بود . با شروع انقلاب به تکثیر و پخش اعلامیه‌های امام پرداخت و اغلب مواقع با دوستانش مشغول کشیدن نقشه و طرح هایی برای مقابله با رژیم بودند . در حیاط خانه اتاقی انباری داشتیم که جلال و دوستانش برای مقابله با رژیم کوکتل مولوتوف و سه راهی درست می کردند .به من که چیزی نمی گفت می دیدم که چند تا بطری و چیزهای دیگر به دست دارد و با بچه ها می رود توی انباری . دلم مثل سیر و سرکه می جوشید به جلیل می گفتم : _جلال با بچه ها توی انباری چه کار می کنند؟! برو مواظبش باش ‌! جلیل که می‌دانست آنها چه می‌کنند به من می گفت ،هیچی  کاری نمی کنند. در بحبوحه انقلاب با شدت گرفتن فعالیت‌هایش در ۱۱ فروردین ۵۷ دستگیر شد که برادرانش آزادش کردند. یک ساعت مانده بود به اذان ظهر ،سر و صدای سربازان رژیم و تظاهرکنندگان را شنیدم که ریختند داخل کوچه باریک ما . یکباره در خانه باز شد و جلال و بچه ها نفس زنان پریدند توی حیاط و در را بستند و از پله های پشت بام فرار کردند . سربازها دست بردار نبودند در چوبی خانه را با قنداق تفنگ شان پی درپی می کوبیدند . صدای استوار بلند شده بود . _باز کن وگرنه می شکنیمش ! یک مرتبه چیزی به پیشخوان جلوی در خانه خورد .آن را خراب کرد و افتاد توی حیاط . تمام خانه و کوچه را دود و گاز گرفته بود . از شدت گاز اشک آور چشمانمان می سوخت . هر چه آب به سر و صورتمان میزدیم فایده ای نداشت . سربازها که خودشان هم تحمل گاز را نداشتند بالاخره رفتند . ... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @khadem_shohadajahrom 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿