💫یادی از سردار شهید محمد اسلامی نسب 💫
🌷سر شب بود که گردان ما به خط شلمچه وارد شد و پشت دژ مستقر شد. گردان را که مستقر کردم به سنگر تاکتیکی در خط رفتم. دیدم محمد به نماز ایستاده است. نگاهی به ساعت کردم. نزدیک ساعت 8 شب بود. مطمئن بودم نماز مغرب و عشاء را خوانده است. برگشتم. گویی صدایم را شنیده بود، صدایم زد. گفتم: محمد، این چه نمازیه؟
با نگاه محجوبش گفت: شاید امشب، درگیر و دار عملیات، نافله شبم قضا شد!
فهمیدم نافله شب را پیش پیش می خواند.
راوی محسن کشاورز
🌿🌷🌿🌷🌿
🔴 وضو از شر شیطان
🌹 شهید مسلم خیزاب:
هر موقع می خواست از فضای مجازی استفاده کند، وضو میگرفت و معتقد بود که این فضا آلوده است و شیطان ما را وسوسه می کند.
❤️ شهید مسلم خیزاب ❤️
#شهیدانه
@khadem_shohadajahrom
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید بیضایی
باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمدهایم و شیعه هم بدنیا آمدهایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختیها، غربتها و دوریهاست و جز با فدا شدن محقق نمیشود حقیقتاً.
🌹🍃🌹🍃
┅─✵🍃✨﷽✨🍃✵─┅
#حسین_جانم
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد...
#امیریحسینونعمالامیری
#اللهمارزقناکربلاء
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
@khadem_shohadajahrom
🥀
🍂🥀🍃
🍃🍂🥀🍃🍂🥀
✨🍃🍂🥀🍃🍂🥀🍃✨
#شهیدحجتاللهاسدی ✨
رفیقش میگفت:
یه شب تو خواب دیدمش که بهم گفت:
به بچه ها بگو حتی سمت گناه هم نرن
اینجا
خیلی گیر میدن!...
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به خاڪ ڪربلا سجدهکࢪدهام عمری
که بوی تربت پاڪ تو خیزد از ڪفنم...
#استوࢪی
#شب_زیارتی
@khadem_shohadajahrom
میگفت: من دوست دارم هرکاری
میتوانم برایِ مردم انجام بدهم..
حتی بعد از شهادت..!
چون حضرتامام گفتند:
مردم ولی نعمتِ ما هستند..
#شهیدگرانقدرمحمدرضاتورجیزاده
وقتیکارفرهنگیراشروعمیکنیم...(؛
بااولینچیزیکهبایدبجنگیمخودمان👀
هستیم.وقتیکهکارتآنمیگیردودورتان
شلوغمیشود.تازهاولمبارزهاست.زیرا
تازهشیطآنبهسراغتانمیآید.....(!!!!
#شهیدمصطفیصدرزآده
تصمیم گرفتیم به روستا برویم. در حال آماده شدن بودیم که گوشی اش زنگ خورد.
از من پرسید «در خانه چقدر پول داریم؟» گفتم:
«بیست هزار تومان» به فردی که آن طرف گوشی بود گفت «بیا به منزل ما، منتظرت هستم.» من خیلی راضی نبودم که پول را به دوستش بدهد زیرا باید دو روز را با 20 هزار تومان می گذراندیم.
در جوابم گفت «خدا بزرگ است». 15 هزار تومان به دوستش داد و 5 هزار تومان برای خومان نگه داشت.
به روستا که رسیدیم، دیگر پولی نداشتیم. ایشان از روستا عسل می خرید و در جهرم می فروخت.
یکی دو روز بعد یک از اقوام تماس گرفت و سفارش عسل داد، پولش را هم به کارت همسرم واریز کرد.
درست می گفت؛ به سرعت پول به دستمان رسید
راوی: همسر شهید جهانپور شریفی🌷
🌱🌷🌱
این کتاب را عاشقـ❤️ـانه بخوانید
زندگی #شهید_محمد_استحکامی
نویسنده رضا آبیار
@khadem_shohadajahrom