اگر دو چیز را رعایت بڪنی ، خدا
شهـادت
را نصیبت می ڪند...
یڪے پر تلاش باش
و
دوم مخلـص..
این دو تا را درست انجام بدے خدا
شهـادت را هم نصیبت می ڪند...
"شهـید حسـن باقرے"
🌸| @khadem_shohdajahrom
1_74954212.mp3
10.01M
#کربلایی_حسین_شریفی
🎼 باز منو بارون چشام حسین...
غم تو صدام حسین....دوباره سلام حسین...
✨دلتنگی و پریشانی، حرم و شبای بارونی...
#شب_جمعه
#پیشنهاددانلودبسیارزیبا 👌🌺
@khadem_shohdajahrom
🔺معلوم نیست چقدر توی این دنیا باشم!
🔷 در عملیات بیت المقدس شهید همدانی برای پی گیری آمبولانس و آوردن مهمات قصد حرکت به سوی قرارگاه را داشت. به او اصرار می کنند یک بسیجی مجروح داریم او را با خود ببر. سردار همدانی آن بسیجی مجروح را با خود می برد. در موقع حرکت رادیوی ماشین پس از قطع مارش نظامی صدای اذان را پخش می کند. سردار همدانی به محض حرکت از بسیجی سوال می کند نگفتی اسمت چیه؟ بچه کجایی؟ او جواب نمی دهد. همدانی می گوید با گوشه چشم نگاه کردم دیدم زیر لب چیزهایی می گوید. فکر کردم لابد اولین باری است که به جبهه آمده مجروح شده و حتماً کُپ کرده است. این شد که دیگر او را سوال پیچ نکردم. یک مقدار که جلوتر رفتم دیدم رو کرد به من و خیلی مؤدب و شمرده خودش را معرفی کرد. فهمیدم اهل تهران و بچه نازی آباد است و سال آخر دبیرستان تحصیل می کند. گفتم برادر جان بگو ببینم چرا دفعه اول که اسم و رسم تو را پرسیدم چیزی نگفتی؟! گفت وقت اذان بود نماز می خواندم. نگاهی به سر و وضع او انداختم.از لای انگشتان لاغرش که روی محل زخم گذاشته بود خون بیرون می زد. این شد که به او گفتم نماز می خوانی؟ چه نمازی؟ مگر ما داریم رو به قبله حرکت می کنیم؟ در ثانی پسر جان بدن تو پاک نیست. لباسهایت هم که خونی و نجس است. خیلی کوتاه جواب داد حالا همین نماز را می خوانیم تا ببینیم چه می شود. دیدم باز ساکت شد. چند دقیقه بعد گفتم لابد نماز عصر را می خواندی. گفت بله گفتم خب صبر می کردی می رسیدیم عقب در پست اورژانس هم زخم ات را می شستیم هم لباس عوض می کردی بعد با فراغ نماز می خواندی. گفت معلوم نیست چقدر دیگر توی این دنیا باشم. فعلا همین نماز را خواندم قبول و ردش با خداست. گفتم باباجان تو که چیزیت نشده یک جراحت مختصر است زود خوب می شوی و برمی گردی خط
بالاخره او را رساندم به اورژانس تیپ ۲۷ و سفارش کردم حسابی به او برسند. رفتم مقر قرارگاه موقع برگشت رفتم اورژانس تا هم پیگیر ماشین های آمبولانس برای اعزام به خط باشم و هم احوال آن بسیجی رو بپرسم. مسئول اورژانس گفت خون ریزی داخلی کرده بود ما به او آمپول ضد خون ریزی هم زدیم ولی دیر شده بود. با یک آرامش عجیبی چشم هایش را روی هم گذاشت و شهید شد. برگشتم به طرف مقر در حالی که رانندگی می کردم به پهنای صورت گریه می کردم. صدایش توی گوشم زنگ می زد که می گفت معلوم نیست چقدر توی این دنیا باشم فعلاً همین نماز را خواندم و رد و قبول آن با خداست. اینجاست که شهید دستغیب(ره) می گفت حاضر است ثواب هشتاد سال تمام عبادات واجب و مستحب خودش را با دو رکعت از چنین نمازی از یک بسیجی عوض کند.
🔺به نقل از کتاب مهتاب خیّن
صفحه ۸۲۵ تا ۸۳۰
خاطرات سردار سرلشکر شهید همدانی
@khadem_shohdajahrom
🔸شعری که درطول دوران زندگی اش مدام آن را زمزمه می کرد و بعد از شهادتش🌷 توسط #مادر؛ در محضر #رهبر معظم انقلاب خوانده شد:
🔹 #سر که زد چوبه ی محمل
دل ما خورد ترک
🔹غربتش ریخت
به زخم دل #عشاق نمک
🔹وچنان #سوخت
که بر سر در آن، این شده حک
🔹سر #زینب به سلامت ،
سر نوکر به #درک
🔸حضرت #آقا در جواب این مادر شهید🌷 شعر را تصحیح کرده و فرمودند: چرا به درک⁉️ به #فلک!
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم
@khadem_shohdajahrom
💕💕💕
قبل از مراسم عقد علے آقا نگاهے به من کرد و گفت : شنیدم که عروس هر چہ از خدا بخواهد اجابتش حتمےاست.
گفتم چہ آرزویےدارے؟؟
در حالے کہ چشمان مهربان را بہ زمین دوختہ بود ️ گفت : اگر علاقہ اےبه من دارید و بہ خوشبختے من مے اندیشید لطف کنید از خدا برایم آرزوے شهادت را بخواهید
از این جملہ تنم لرزید چنین آرزویے براےیڪ عروس در استثنایے ترین روز زندگےاش بےنهایت سخت بود ، سعے مے کردم طفره برم اما علےآقا قسم داد در این روز این دعا را در حقش بکنم ناچار قبول کردم .
هنگام جارےشدن خطبہ عقد هم برای خودم و هم براے علے طلب شهادت کردم . و بلا فاصلہ با چشمانےپر از اشک نگاهم را به علی دوختم آثار خوشحالے در چہره اش آشکار بود . مراسم ازدواج ما در حضور آیت الله مدنے و تعدادے از برادران پاسدار برگزار شد .
نمے دانم این چہ رازے است کہ همہ پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنے همہ بہ فیض شهادت نائل شدند .
💕💕💕
🌹همسر شہید علی تجلایے🌹
#شهید_علی_تجلایی
#صلوات
@khadem_shohdajahrom
♦️هر دو «سردارزاده» بودند و هم دانشگاهی. درسشون که تموم شد، شدند #همکار دست تقدیر #همرزمشون هم کرد👥 در جبهههای سوریه، برای دفاع از حریم اهل بیت.
♦️آخه هر دو، عاشق❤️ سینه چاک #امام_حسین بودند. ↼یکیشون شد؛ #فرمانده تیپ سیدالشهدا ↼یکیشونم #تخریبچی تیپ سیدالشهدا✅
♦️القصه؛ #تخریبچی زودتر شهید شد🕊 اونم چه #شهیدی...! فرمانده هرچی که تو روضهها خونده و شنیده بود حالا به چشم میدید😔 یه پتو آورد و شروع کرد به #جمع_کردن گلی که پرپر شده🌷 بود.
♦️تخریبچی شو تو بغل گرفت💞 و گفت: ای بیمعرفت! #رفتی و منو با خودت نبردی؟ اما تخریبچی بیمعرفت نبود. سه روز🗓 بعد اومد سراغ فرمانده. دستش رو گرفت و #باهم پرکشیدند🕊 تا خود خدا. همونجایی که #حسین(ع) ساکن بود.
♦️خلاصه قصه شون هم شد:
⇜عشــ💖ـقِ سیدالشهدا
⇜ #تیپ سیدالشهدا
⇜محضر #سیدالشهدا
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
(حاج عمار) فرمانده تیپ سیدالشهدا
#شهید_روح_الله_قربانی
@khadem_shohdajahrom