eitaa logo
#خادمان‌‌‌شهدا_کانال کشوری
420 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا ابا عبدالله 🥀🥀 ( ۱۵ ) مهر پانصدو هفتادو هشتمین( ۵۷۸)روز ☀️ وچهل ۴۰ مرتبه ذکر ☀️ متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدای معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 نوید صفری 🌹امین کریمی ☀️☀️☀️ ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید🤲 ☀️☀️☀️ دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از 🌺توسل به شهدا و زیارت عاشورا 🌺 ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی ⏰زمان قرائت زیارت عاشورا ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد 🥀🥀 ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید دعای خیر در حق همدیگر را فراموش نکنیم 🤲 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
💠شهید امین کریمی اول مرداد سال 1365 به دنیا آمد. از نوجوانی فعالیت های ورزشی و بسیج را آغاز کرد. امین با شوق، جسور و نترس بود. از همان مقطع در بسیج جماران و اختیاریه فعالیت داشت. با اینکه در رشته مهندسی قبول شد اما از سال 1388 در سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد و در یگان انصار المهدی فعالیت می کرد
💠پس از عضویت در سپاه، درسش را در رشته آی تی دانشگاه یادگار امام شهرری ادامه داد. در دوران دانشجویی نیز فعالیت های بسیج و ورزشی خود را با شدت بیشتری دنبال می کرد. 🔹شهید امین کریمی چند مدال قهرمانی کشوری در مسابقات ورزشی کسب کرده بود و کمربند مشکی دان سه در کیک بوکسینگ داشت. بخاطر اینکه ورزش خشنی است، پدرش راضی نبود که در مسابقات کشوری شرکت کند.او هم به نظر پدر احترام گذاشت و انصراف داد. 💠همسرشهید می گوید: هر خواستگاری که می‌آمد به دلم نمی‌نشست ،تصمیم گرفتم چله زیارت عاشورا بردارم به نیت یک همسفر که ایمان و اعتقاداتش واقعی باشد نه در حرف و ظاهر 💠چله زیارت عاشورا که تمام شد چند روز بعد خواب دیدم، شهیدی بر روی سنگ مزار خود نشسته و لباس سبز پوشیده ،یک تسبیح سبز به من داد و گفت: شما حاجت روا شده‌اید .من چهره شهید را ندیدم. 🔹دقیقا یک هفته بعد از اتمام چله، مادر امین به خواستگاری من آمد، از خواستگاری تا جشن نامزدی من و امین فقط 14 روز طول کشید ، امین از همه نظر عالی بود 🔹دلم راضی به رفتن امین به سوریه نبود ،امین تمام زندگی ام بود فقط به احترام امین که به عشقش برسد ساکت شدم ،اما راضی نشدم که برود و خطری او را تهدید کند 💠یک‌ شب خواب دیدم یک نفر نامه‌ای برایم آوردکه در آن نوشته بود: ✍🏻"جناب آقای امین کریمی فرزند الیاس کریمی به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب (س) منصوب شده است" و پایین آن امضا شده بود اون شخص بهم گفت: این امضای خانم زینب سلام الله است.»امین خیلی از شنیدن این خواب خوشحال شد شهید امین کریمی در هجدهمین روز از دومین اعزامش حین انجام مأموریت در حومه شهر حلب در روز پنجشنبه ۳۰ مهر سال ۱۳۹۴در ایام تاسوعا و عاشورای حسینی به‌دست نیروهای تکفیری در کشور سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمد و در امامزاده چیذر تهران آرام گرفت https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبود تو بله‌بگی!» حتی گفت :«اگه اسلام دست و پامو رو نبسته بود ، دلم می خواست شمارو یه کتک مفصل بزنم !» آن کل کل های قبل ازدواج ، تبدیل شدند به شوخی و بذله گویی آن شب ، هر چی شهید گمنام در شهر بود ، زیارت کردیم فردای عقد رفتیم خانه خاله مادرش آنجا هم یک سر ماجرا وصل می شد به شهادت. همسر شهید بود ، شهید موحدین روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدهم . محمد حسین هم ظهرش امتحان داشت . با اعتماد به نفس ، درس نخوانده رفت سرجلسه قبل از امتحان نشسته بود پای یکی از رفقایش که کل درس را در ده دقیقه برایش بگوید جالب اینکه آن درس را پاس کرد قبل از امتحان زنگ زد که «دارم میام ببینمت!» گفتم :«برو امتحان بده که خراب نشه!» پشت گوشی خندید که «اتفاقا میام که امتحانم خراب نشه!» آمد گوشه حیاط ایستاد ، چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم . دوباره این جمله را تکرار کرد : «تو همونی که دلم خواست ، کاش منم همونی بشم که تو دلت می خواد!» رفت بعداز امتحان ، زود برگرشت. تولدش روز بعد از عقدمان بود هدیه خریده بودم : پراهن ، کمربند ، ادکلن . نمی دانم چقدر شد ، ولی به خاطر دارم چون می خواستم خیلی مایه بگذارم ، همه را مارک دار خریدم و جیبم خالی شد بعد از ناهار ، یک دفعه با کیک و چند تا شمع رفتم داخل اتاق . شوکه شد خندید :«تولدمنه؟ تولد توئه ؟ اصلا کی به کیه؟ وقتی کادو را بهش دادم گفت :«چرا سه تا؟!» خندیدم که «دوست داشتم!» نگاهی به مارک پیراهن انداخت، طوری که توی ذوقم نزده باشد ، به شوخی گفت :«اگه ساده ترم میخریدی به جایی برنمی خورد !» یکی پیس از ادکلن را زد کف دستش ، معلوم بود خیلی از بویش خوشش آمده:«لازم نکرده فرانسوی باشه .. مهم اینه که خوشبو باشه!» داستان زندگی شهید مدافع حرم از زبان همسرش🕊🌹
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این جمعه هم رفت مولایم نیامد ای غروب جمعه مولایم چه شد... جمعه https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹