کار باران همین است؛ می شوید و ...
پاک می کند و ....
آنقدر می بارد ؛
تا دلت برای تابیدن خورشید ؛ تنگ شود!
امّا این بار هم...
باران آمـــد ....
و باز آرامِ جان نبود!!
ولی ما امیدوار...
برای رؤیت خورشید باز می گوییم؛
السلام علیک یا نور الله فی ظلمات الارض یا بقیه الله...
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
صبحت بخیر آقا🌸🍃
@khademe_alzahra313
🍃❤️🍃
بوی صبـــح میدهید☺️
و گنجشک ها
از طراوت شمـا
پرواز می کنند ،🕊
حسودی ام می شود🍃
به دل هایے❤️ که
هر صبـــح
بدرقه تان مےکنند 🌹. . .
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#روزتون متبرک به #نگاهشهیدهمت☺️❤️
@khademe_alzahra313
🍃❤️🍃
#شهیدمحمدابراهیمهمت در قامت يك همسر در آيینه کلام ژيلا بديهیان☺️❤️👇
#قسمتچهارم
آشیانهاے در شهر موشڪها
وقتی بچههای سپاه پاوه در خانه را زدند و پیغام دادند برای رفتن به جنوب خود را آماده کنم🙂،بی درنگ دست به کار شدم،اسباب و اثاثیه را که شامل یک دست رختخواب و مقداری خرده ریز بود،در صندوق عقب ماشین جا داده شد🍃.شهیدحمیدقاضی که آمده بود تا در جمع و جور کردن وسایل کمکی کند😐،رو به من کرد و گفت:از حالا به بعد خانه به دوشی شروع میشود،حاج خانم!🙂 بعد از ورود من به شهر دزفول به دعوت یکی از برادران دزفولی که از دوستان #حاجی در سپاه بود سه شبانه روز در خانهی ایشان به سر بردیم😇.در آن دوران،زندگی در دزفول بسیار سخت و طاقت فرسا بود😣.از یک سو حملات توپخانه،شلیک موشکهای🚀 زمین به زمین و هجوم هواپیماهای دشمن جان و مال ساکنان را تهدید میکرد😞،از سوی دیگر ما هیچ امکانات و وسایلی برای شروع زندگیمان نداشتیم☹️.اغلب مردم شهر خانههای خود را ترک کرده و به محلهای امن یا شهرکهای حاشیهی شهر پناه بودند🙂.ما به دنبال خانهای برای سکونتمان بودیم🍃.یکی از برادران نیروهای انتظامی👮 پیشنهاد کرد برویم و در خانه آنها مسقر شویم.☺️❤️
راوےهمسرشهید
#محمدابراهیمهمتـ
#ادامهدارد...
@khademe_alzahra313
🍃دختری آمد سراپا فاطمه
این رقیه خانم است یا فاطمه؟
🍃در اصالت کیست طاها اینچنین؟
در جلالت کیست زهرا اینچنین؟
🌸ولادت_دختر_ارباب_مبارک 🌸
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
سلام همسنگران بزرگوار 🌷 امروز چله سوم رو شروع میکنیم بانام چله 🌟 رزمایش محمدی صلی الله علیه وآله
سلام علیکم 💐
بیست و هشتمین روز از ✨چله سوم✨ سر سفره شهید سرفراز 🌷مصطفی نبی لو 🌷هستیم
مصطفی خیلی انقلابی و دلسوز بود. در دوران دفاع مقدس مدام جبهه بود و در این جبهه چند بار جانباز شد. یک بار در جریان مجروحیتش در جبهه جنگ تحمیلی طوری فکش آسیب دیده بود که دندانهایش را درآورده بودند و یکی یکی دوباره در فکش جا گذاشته بودند. قبل از ترمیم کامل تمام فک را سیم پیچی کرده بودند و فکش مدتی باز نمیشد و از راه نی از لابلای دندانها فقط میتوانست مایعات بخورد. قبل از آن هم مدتی از راه بینی تغذیه میکرد. چند ماه اینگونه عذاب کشید تا خوب شد.