#احلی_من_العسل....
از هر شهیدی یک نشانه دارد:
از عباس(علیه السلام) دستش را،
از قاسم(علیه السلام) اسمش را ،
از علی اکبر(علیه السلام) پیکرش را،
سید و سالار شهیدان مدافع حرم..
#حاج_قاسم_سلیمانی🕊
@khademe_alzahra313
13.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منو به محرم رسوندی ازت ممنونم
ای آب حیات
عالی درجات
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
سلام علیکم💐 سی وچهارمین روز از چله 🌟 ششم 🌟 مهمان سفره شهید🌷حسین ایرلو🌷 هستیم.
سلام علیکم💐
سی و پنجمین روز از چله 🌟 ششم 🌟 مهمان سفره شهید🌷علیرضا محمودی پارسا 🌷 هستیم.
آیا 13 ساله ها توبه نامه دارند؟
متن زیر بخشی از توبه نامه ی شهید علیرضا محمودی ، شهید ۱۳ ساله که هنوز مکلف نبود ولی در پیشگاه خدا توبه می کند از ترک اولی ها...
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم…
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم…
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم….
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم….
از این که مرگ را فراموش کردم….
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم….
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم…..
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم….
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند….
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم….
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم….
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم….
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم….
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم….
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند….
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود….
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری…..
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم….
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند….
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم….
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم….
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم….
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم….
از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم….
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم
شروع جنگ تحمیلی شور و هیجانی عجیب در دل این دو دوست ایجاد نمود. اما به علت كمی سن به آن ها اجازه حضور در جبهه های جنگ را نمی دادند. در نوروز سال 61 بود كه برای بازدید به همراه دوستان و اهل مسجد به جبهه مهاباد رفت. بعد از بازگشت دیگر طاقت نداشت. در فروردین همان سال به همراه رضا جهازی به جبهه كامیاران رفت بعد از 3 ماه برگشت و مشغول امتحانات شد و با موفقیت كامل آن را به پایان رساند و به كلاس سوم راهنمایی ارتقاء یافت و در اول تیرماه، بار دیگر عازم جبهه سومار گردید و در حمله مسلم ابن عقیل با رمز یا اباالفضل علیه السلام از ناحیه سر و گردن و صورت مجروح گردید. خبر شهادت همسنگر و هم پیمانش او را به شدت متاثر ساخت و دیگر تحمل ماندن را نداشت.
پس از تلاش شدید مبنی بر رفتن به جبهه در 26 دی ماه عازم جبهه اندیمشك گردید. در حمله مقدماتی والفجر در منطقه فكه با اصابت تركش و تیر به دست و پا بخصوص بر روده و شكم او را به شدت زخمی ساخت و در اصفهان بستری گردید. طی 2 روز جراحت درد سختی را بر جان پذیرفت و در ساعت 30/2 دقیقه نیمه شب جمعه 29 بهمن ماه با جمله «السلام علیك یا اباعبدالله» به سوی معبود شتافت.
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 روضه کوتاه
روز ششم: مهمان حضرت قاسمبنالحسن(ع)
بانوای: #حاجمیثممطیعی
در گوگل جستجو زدم
تا کلمه قاسم را زدم
دو نام در ابتدا آمد...
وجه اشتراکی عجیب بود
هر دو فرزند حسن
هر دو سرباز حسین ع
هر دو مدافع حرم
هر دو اربا اربا
یکی فرزند امام حسن مجتبی و شهادت در جوانی به سال 61 هجری
دیگری سردار مدافع حرم شهادت در سال 1441 مصادف با 1398
#شهادت_قاسم_ابن_الحسن_علیه_السلام
#سردار_قاسم_سلیمانی