سلام
✨صبح روز چهارشنبه تون پر از خیر و برکت و به شادی
☀️امروز متعلق است به امام موسی کاظم، امام رضا ،امام جواد و امام هادی علیهم السلام
🎁مهمانشون هستیم ان شاء الله با آگاهی و کارهامون رو با نیت الهی انجام و به این بزرگواران هدیه می دهیم
✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن و...
✨غذای غیر نذری نخوریم حتی میوه یا آب خوردنمون با نیت باشه خلاصه تو خونه های ما همه فقط غذای حضرتی می خورند (غذای جسم و روح)
💫هدیه هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله
دعای روز چهارشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/85
زیارت روز چهارشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/86
✨✨✨✨✨✨✨✨
@khademe_alzahra313
🌷 از شهدا الگو بگیریم 🌷
✅ شهید محمود رضا ساعتیان:
از غافلان نباشید که روزی برسد،
حسرت بخورید که عمر بر باد رفت و پایم لب گور رسید
ولی آمادگی ندارم 🌷
بهترین توشه برای این سفر بزرگ تقوی و عمل صالح است...
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
سلام بر همراهان گرامی چله جدید همنشینی باشهدا رو شروع میکنیم #مراقبتهای_چله جدید ✅ صلوات خاصه حض
دهمین روزاز چله 🌟💫 مهمان سفره شهید 🌷محمدباقر مومني راد🌷 هستیم.
🔰 شهیدی که خواب پیک امام حسین علیه السلام را دید؛
نزدیک اذان صبح ،پیـک سید الشهدا را خواب دید که گفت:
آقا سلام رساندند و فرمودند به زودی می آیم دیدنت.
یک نوشته هم از طرف امام حسین علیه السلام داد دستش...
«چرا این روز ها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟ سرا سیمه از خواب پرید.
همه ی آن چه دیده بود را با گریه تعریف کرد. صورتش خیس اشک بود. چند شب بعد شهید شد. امام حسین علیه السلام آمده بود به دیدارش حتما"»
شهید محمد باقر مومنی راد🌷
شهيدمومني خيلي احترام پدرومادرو برادران رارعايت ميكردوهيچ موقع نبودكه ايشان عصباني شودوهروقت كه به ايشان كاري محول ميكردندبه نحواحسن انجام مي دادوبارهاكارهاي منزل راانجام مي دادوهيچ وقت نبودكه ايشان اعتراضي كندياعصباني شودواخلاق ايشان تاثيرگذاربراي ديگران بود.
يكي ازخصويات شهيدمحمدباقرمومني ايثارگري واخلاص درعمل بودوهيچ وقت حاضرنبودكه كارهارابخاطررضاي فرمانده انجام دهد.فقط رضاي خداراازكارهاي خودمدنظرقرارمي دادوبارها اين حرف رامي زدكه كارتان اگربراي خدابودكه مزدخودراگرفته ايدولي اگربراي خدا نباشد هيچ ارزشي ندارد.
به نقل ازبرادرشهيد (علي اكبر مومني)
محمدباقر مردعمل بود،مجاهدي مقتدر،پاسداري راستين ورزمنده اي جسور.بيش ازبيست سال باهم بوديم.هيچ موقع حركتي برخلاف شرع اسلام واخلاق اسلامي نداشت داراي قلبي پاك ومطمئن بودهميشه آرام ولباني متبسم داشت امادردرون اوغوغايي بودكه فقط خودش وخداي خودش مي دانست كم حرف مي زدوكم سخن مي گفت وقتي شروع به حرف زدن ميكردخيلي متين و باوقارحرف مي زدآگاه وروشن وبيداربود.آنچنان درعبادت غرق مي شدكه دروجودش حالت خاصي مشاهده مي شد.با اينكه چندين بار به جبهه اعزام شد و درعمليات بيت المقس از ناحيه دست چپ به شدت مجروح شد اما همچنان براي بازگشت به جبهه دعا ميكرد تا اينكه مجدداً به جبهه اعزام شد و به آرزوي ديرينه خود رسيد.
برادر شهيدم با اينكه 2،3ماه از ازدواجشان نگذشته بود و با اينكه دست چپش تا حدود 30%از كار افتاده بود لقاي پروردگارش را برهمه چيزترجيح داد ومرگ سرخ را انتخاب كرد نه مرگ زرد را.
برادرشهيدم بيشترخصوصيات پدرشهيدم رابه ارث برده بود و عاقبت هم او مانندپدرشهيدم به درجه رفيع شهادت رسيد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ «شرط اصلی ظهور»
🌸 وظیفه سنگین خانمها در ایجاد شرایط ظهور.
🔆 صالح در جامعه نداریم که اباصالح نمیاد!
👤 علیرضا #پورمسعود
@khademe_alzahra313
🔵 داستان جالب و آموزنده
در نزدیکی منرل آیت ا... محمد علی شاه آبادی، دکتری بود به نام ایوب که برای دخترانش معلم موسیقی آورده بود و صدای موسیقی بلند بود، به گونه ای که از صدای آن ها، همسایه ها ناراحت بودند.
ایشان برای دکتر پیغام فرستاد و از او خواست که از این کار دست بردارد، اما دکتر جواب داده بود که من این کار را ترک نمی کنم و شما هر اقدامی که می خواهید بکنید. مرحوم شاه آبادی تا روز جمعه صبر کردند و آن گاه در جلسه روز جمعه که در مسجد شاه سابق تشکیل شده بود،
به مردم گفتند: « خوب است از این به بعد هر کس از این خیابان عبور می کند چون به مطب این دکتر رسید، داخل مطب شده و سلام کند و آن گاه با خوشرویی از او بخواهد که، آن عمل خلاف خود را، ترک کند.» از آن پس، هر کس از جلو مطب عبور می کرد، برای انجام وظیفه ی شرعی خود، داخل مطب می شد و سلام کرده، تذکر خود را با زبان خوش بیان می کرد و خارج می شد.چند روز به این منوال گذشت و دکتر هر روز با صدها مراجعه کننده مواجه می شد که همگی یک مطلب را به او تذکر می دادند. وی دید اگر بخواهد به لجاجت خود ادامه دهد، نه تنها باید مطب خود را تعطیل کند، بلکه مجبور است از آن خیابان هم کوچ کند.از این رو دست از ایجاد مزاحمت برداشته و جلسه ی آموزش دخترانش را تعطیل کرد.
🔶 منبع : کتاب عارف کامل، ص 45
💌 #یه_سلام_دوباره
سکوت همیشه هم خوب نیست
من یاد گرفتهام وقتی دلتنگم
یک گوشهی اتاق
درست سمت مشهد
🕊 درست حرم... بِایستم و
شبیه وقتی که
روبروی #ضریح میایستادم،
با امام پاک و مهربانم
درددل کنم 🌸
این روزها بی قرار ترم
💜 حرفهایم
حتی سلامهای سادهام
عاشقانهترند . . . :
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف ✋💚
اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ
عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری
اَلصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كاَفْضَل
ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🌸🍃
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃 @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
اگر نماز شب نخوانیم... ورشکست میشویم! وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد ، همسرش طاقت نمیآو
🔸 #سحرها را از دست ندهيد؛ ولو دو ركعت هم اگر ميتوانيد نماز (@نافله شب) بخوانيد.
🔸 در اين زمانه هم كه به بركت موبايل و تلويزيون و... اكثر مردم تا نيمه شب مشغول و سرگرم هستند!
🔸 سحرها را #ضايع نكنيم، اگر نماز مستحبی هم نخوانديم، حداقل ده مرتبه "#يا_ارحم_الرّاحمين" بگوييم!
اگر آن را هم انجام ندادی اقلاً رو به #قبله بنشين و بگو:
"سبحان الله والحمدلله و لا اله الّا الله و الله اكبر"
🙏نماز شب امشب را هدیه می کنیم به استاد شهید مطهری(رحمه الله علیه)
به ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي سحر به آسمان نگاه كن .
كسي هست كه عاشقانه تو را مي نگرد و منتظر توست .
اشكهاي تو را پاك مي كند و دستهايت را صميمانه مي فشارد
سحر ها تکرار نخواهند شد اگر بیداری سحر سخته قبل از خواب نماز وتر را بخوانیم
#ارباب_بےنظیرم🌸❤️
هر ڪَس ڪه راهِ ڪربُبَلا شد طریقہ اش
بوےِ حُسیْن مےچڪد، از هر دقیقہ اش
دردانہے خداسٺ حُسیْـن بن فاطمـہ
احسنٺ و آفرین بہ خُدا و سلیقہ اش
#بطلب_دورٺ_بگردم❤️🌸
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
@khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_215
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
⇱ @khademe_alzahra313
دستها وقتے
به آسمان مے رسند
ڪه #دلت طعم
خاڪے شدن را چشیده باشد ...✨
سلام خدا بر
دستهایے ڪه
خاڪ #جبهہ_ها را خانۀ خدا ڪردند.
📎سلام،صبحتون_شهدایی🌺
@khademe_alzahra313
🗓 ۳ تا ۵ دی ۱۳۶۵ سالگرد عملیات
کربلای ۴
🌷فرمـانده گفت :👇
✨اگر مطـمین نیستـی میتـونی برگردی ...✨
غواص جواب داد نـــه !
✨پای حرف امـام #ایستاده_ام،
✨فقط می ترسم دلـم گیر خـواهـر کوچولوم باشه... ✨ آخـه تو یه حـادثه اقـوامم رو از دست دادم و الان هم خـواهـرم رو سپردم به همسایه ها تا تو #عـملیـات شرکت کنم. 📣 کربلای چهار، ارونـد وحشی، فرمانـده داد زد #یا_زهـــــرا (س) غواص قصه ی ما اولین نفری بود که تو آب پرید... او اولین نفری بود که به شهادت رسید....
✨به احـترام شهـدای غواص پنج دقیقه "نـفست" رو حبس کن... سختته؟؟ ✨
نمیدونم "نفست" رو با کـدوم اعراب گذاری میخونی👈 "نَفَسِت" یا 👈 "نَفسِت"!!؟ ✨اما یادت باشه و بمونه که..اونایی که رفتن.."نفسشون"رو با کدوم اعراب حبس کردند و رفتند... بخاطر تو... بخاطر من...✨
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست✿
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست😰
🌷ناگهان صداي عطسهاي خفيفی در زير آب، توجه بغل دستي هاي غواص راجلب كرد... نگهبان عراقي، مشكوك و مضطرب از سنگر كمينِ روي خاكريزكنار آب خارج شد، اطراف را پائيد ولي متوجه نشد و مجدداً به سنگر خودبرگشت... يكي از غواصها با اشاره به همرزم خود فهماند كه هر طوري هست بايد از عطسه خود جلوگيري كند و گر نه عمليات لو ميرود، نيروها قتل عامميشوند.... رزمنده كم سن و سال كرماني، سعي كرد جلوي عطسة ناخواسته خود را بگيرد.... رمز يا 🌹فاطمه زهرا(س) صادر شد و خط دفاعي مستحكم دشمن درشلمچه به دست غواصان بسيجي شكسته شد... صبح روز بعد، وقتي كه بچهها براي بيرون آوردن پيكر غواصاني كه شبقبل بر اثر اصابت گلوله و تركش به شهادت رسيده بودند، رفتند، در نهايتتعجب به صحنهاي تكان دهنده برخورد كردند.... جوانك كرماني، براي اينكه بتواند جلوي عطسه خود را بگيرد و از لو رفتن عمليات جلوگيري كند، با دو دست بيني و دهان خود را محكم گرفته و آنقدر در زير آب در اين حالت مانده بود كه جان از بدن بيرون شده و مظلومانه بهشهادت رسيده بود...با احترام خاص پيكر او را كه مچاله شده و در خود پيچيده بود، از آب درآورديم و تنها كاري كه توانستيم در زير بارش خمپاره و گلوله برايش انجام دهيم، اين بود كه گرداگردش بنشينيم و بر مظلوميتش اشك بريزيم..
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شادی روح شهدا، امام شهدا بالاخص شهدای عملیات کربلای 4 صلوات.
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#حوزه_علمیه_شهید_مطهری_ره
@khademe_alzahra313
📣📣 پنجشنبه ۴ دی ساعت ۸ شب ازشبکه ۳ سیما
مستندی پخش میشود در محضر مقام معظم رهبری حفظه الله که جواب خیلی ازشبهات و سوالات جامعه داده خواهد شد.
✅اطلاع رسانی بفرمایید،
تا ملت شریف ایران حتما ببینند.
تکرار:
جمعه ۵ دی ساعت ۲۱ شبکه افق
شنبه ۶ دی ساعت ۲۰ شبکه مستند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ لحظه وداع غواصان قبل از عملیات کربلای ۴
🔹چهارم دی ماه ۱۳۶۵ روزی که غواصان برای عملیات کربلای ۴ به آب زدند و ۳۰ سال بعد با دستهای بسته بازگشتند.
#شهدای_غواص
🔺 @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
دهمین روزاز چله 🌟💫 مهمان سفره شهید 🌷محمدباقر مومني راد🌷 هستیم.
یازدهمین روز از 🌟💫چله مهمان سفره شهید 🌷یوسف عامری🌷 هستیم.
اگر چه پشت لبش تازه سبز شده بود اما کاری که کرد نشون داد که دلش خیلی وقته که سبزه. یوسف یه دایی داشت.
دایی هر چند وقتی به فامیل ها سر می زد.
آخه نماینده مجلس بود و بیشتر اوقات دنبال کار مردم.
یوسف دایی رو خیلی دوست داشت ولی تا حالا حتی جرأت نکرده بود یک کلمه باهاش حرف بزنه.
اون روز هم دایی اومده بود به فامیل ها سر کشی کنه.
یوسف که خودش رو از قبل آماده کرده بود، با یه کاغذ تو دستش تو کوچه به دیوار خونه تکیه داده بود.
مثل همیشه سرش پایین بود و کف کوچه رو کنکاش می کرد.
دایی رسید به خونه یوسف. یوسف هیجان زده بود.
به سختی آب دهانش رو قورت داد. عرق کرده بود. آروم به دایی گفت دایی سلام.
دایی با تعجب از پیشدستی یوسف تو سلام، جواب سلامش رو داد.
گفت : چیه چرا تو کوچه ایستادی؟یوسف مطمئن بود.
تصمیمش رو گرفته بود. آهسته به دایی گفت دایی یه کاری باهاتون دارم.
دایی به رسم شوخی محکم به پشت یوسف زد و گفت بفرما در خدمتیم.
… دایی ، می خوام برم جبهه.
گفتن باید بابام این رضایتنامه رو امضا کنه.
ولی هر چی می گم، می گه ” نه ؛ تو بچه ای “.
شما بهش بگین من قول می دم مواظب باشم. بزاره برم.
نمی دونم دایی برق تو چشمای یوسف رو دیده بود یا نه.
با مهربونی به یوسف گفت دایی جون باشه من با بابات صحبت می کنم.
می گم که این مرد می خواد مرد شدنش رو نشون بده. یوسف خوشحال شد.
اگه از دایی خجالت نمی کشید همونجا می پرید تو بغل دایی.
به سختی خودش رو کنترل کرد. دایی وارد خونه شد.
بعد از نیم ساعت در خونه باز شد. دایی داشت بند کفشهاش رو می بست.
پاش رو که بیرون گذاشت یوسف پرید جلو . چی شد!! چی شد!! دایی؟!!
دایی اما به آرامی گفت : انشاء الله با اولین اعزام تو هم می شی یه بسیجی.
دایی نمی دونست که یوسف با اولین اعزام قراره یه پرنده بشه . قراره یه بهشتی بشه
دایی اما به آرامی گفت : انشاء الله با اولین اعزام تو هم می شی یه بسیجی.
دایی نمی دونست که یوسف با اولین اعزام قراره یه پرنده بشه . قراره یه بهشتی بشه.
دو سه روز بعد ثبت نام شروع شد.
هفته بعد بود که یوسف خجالتی ما درب تک تک خونه ها رو زد.
از همه خداحافظی کرد. از کسایی که تا حالا حتی سلام بلند از اون نشنیده بودند. یکی یکی.
فردای اون روز اعزام شد.
یک ماه نشد که خبر رسید یوسف بر اثر اصابت تیر مستقیم شهید شده و جنازه اش هم تو جبهه مقدم مونده.
یعقوب برادر یوسف به منطقه رفت و مدت ها به دنبال جنازهیوسف گشت ولی پیداش نکرد. انگار آب شده بود رفته بود تو زمین.
تا اینکه بعد از سه چهار ماه خبر رسید جنازهیوسف پیدا شده.
یوسفعاشق امام رضا (ع) بود ولی به خاطر وضع زندگی و … تا روز شهادتش که ۱۶ سالش شده بود هنوز نتونسته بود بره زیارت.
اما، اما عاشقی رسم عجیبی داره.
بچه های مشهد جنازه یوسف رو اشتباهاً به جای یکی از شهدا منتقل کرده بودن مشهد و دور ضریح آقا امام رضا طواف داده بودن.
بعد که خانواده مشهدی تحویلش گرفتن دیدن که این شهید اونها نیست.
با پیگیری های یعقوب،یوسف به شهر خودش برگشت. و …
و الان سال هاست که یوسف، مرد کوچک روستای ما مردانه در ورودی روستا و در گلزار شهدا زنده و بیدار منتظر کسیه که میاد و یوسف دوباره مرد شدنش رو در رکاب اون ثابت می کنه.