✍روایت "حضرت آقا"از شهیدی که مادرش فکر می کرد #جاروکش_سپاه است ...
#مقام_معظم_رهبری :
●"در اطلاعاتی که به من داده شد، خواندم که در بین همین شهدای همدانِ شما، یک سردار سپاهی - که دارای شأن و موقعیتی هم بوده است - وجود داشته که وقتی مادرش از او میپرسد تو در سپاه چه کارهای، جواب میدهد: من در سپاه جاروکشی میکنم. مادرش خیال میکرده واقعاً این جوان در سپاه یک مستخدم معمولی است.
●حتی وقتی برای این جوان به خواستگاری هم میروند و خانوادهی دختر سؤال میکنند پسر شما چهکاره است، مادرش میگوید در سپاه مستخدم است! بعد در اجتماعی که مراسمی بوده، یک نفر داشته سخنرانی میکرده، این مادر میبیند آن شخص خیلی شبیه پسرش است. میپرسد این شخص کیست.
میگویند این فلانی است؛ یکی از سرداران سپاه. آن مادر، آن وقت پسرش را میشناسد!
شده بود عادتش، کفشهایش را میداد واکسی سر کوچه واکس بزنه. به جای یک تومان هم پنج تومان میداد.
گفتم: «ناصرم مگه بابات تاجره این جوری خرج میکنی؟»
گفت: «عیبی نداره. اونم باید نون بخوره».
رفتم جلو دربان گفتم: «با ناصر قاسمی کار دارم، میشناسین؟»
گفت: «اینجا یه قاسمی داریم که فرمانده س.»
آمد. خودش بود. فهمید که دانستم چه کاره است.
گفت: «به کسی نگو من چه کارهام. من فقط خدمت میکنم.»
سر سفره، چند بار امتحانش کردم. نان خُردهها را میخورد. ولی دست به نونهای درسته نمیزد.
اعتراض که میکردم، میگفت: «خوردن اینها ثواب داره.»
در خاطره ای درباره شهید ناصر قاسمی آمده است:
هر چی پتوی نرم و قشنگ بود، مال بچهها بود.
دست آخر «ناصر» وقتی مطمئن میشد که همه پتو دارند، با کهنه پتویی هر جا که میشد، میخوابید.
برف آمده بود. ناراحت از پارو کردنِ پشت بامها بودم، حالا که «محمد» نیست، پشت بامها میماند.
رفتم حیاط، دیدم کسی بالای پشت بام، برف پارو میکند. صدا زدم: «کیه؟ کیه؟»
گفت: «منم، ناصر. نترسید دیشب از منطقه آمدم، گفتم محمد که نیست، برف پشت بامتان میمونه.»
همین که سفره پهن میشد، مثل قوم مغول همه حمله میکردند و جایی برای خودشان پیدا میکردند. اما او اطرافش را نگاه میکرد. «ناصر» وقتی مینشست که دیگه کسی سرپا نباشد و همه نشسته باشند.
«ناصر» وقتی به خانه میآمد، تمام کارهایش را خودش انجام میداد. نمیگذاشت رختخواب پهن کنم. میگفت: «اینجوری به بچههای جبهه نزدیکترم.»
موقع آمدن با موتور، با پیرمردی تصادف میکند وپای پیر مرد میشکند. او را به بیمارستان میرساند. تمام مخارجش را هم میدهد. با وجود مقصّر نبودن، دیگه ول کنش نبود. میرفت پیر مرد را پشتش کول میکرد و سوار ماشین میکرد. چند بار هم تهران برده بود تا خوب خوب شود. تا دو سال هم نصف حقوقش را به خانوادهاش میداد.
گفتم: «چرا این همه خودتو اذیّت میکنی؟»
گفت: «باید ناراحتی را از دلش در بیارم.»
مادر شهید :
رفته بودیم باغ. «ناصر» شروع کرد به چیدن سیبها، دو جعبه شد، نشست لب حوض و یکی یکی شست. زیر لبی زمزمه میکرد. خوب که گوش دادم میخواند: «اگر بار گران بودیم رفتیم. اگر نامهربان بودیم رفتیم.»
سیبهای چیده شده را پاک کردم و داخل جعبهاش گذاشتم.
برنامه هر هفته مان بود. با خانواده دور هم جمع میشدیم. یک ساعتی احکام و قرآن میخواندیم. هر کس دیر میکرد، دقیقهای، جریمه میشد.
بغل دست من نشسته بود. یواشکی در گوشم گفت: «من از این هفته نیستم.»
گفتم: «جریمهات زیاد میشه.»
ناصر گفت: «من نمیآم، ولی خانمم هست.» هفتهها بعد، خانمش سیاه پوشیده تنها میآمد.
تلاش میکردیم تشییعش با شکوه باشه. اما هر چه تلاش میکردیم، گرهای توی کار پیش میآمد، مصادف شده بود با تشییع نود و پنج شهید بمباران هوایی. چند نفر پیدا شدند و زیر تابوت رفتند و مظلومانه تشییع شد. مجلس هفتماش هم مردم کمی شرکت کردند. هر کاری میکردیم مطرح شود، نمیشد. دیگر داشتیم تعجّب میکردیم که چرا؟
بلندگوی مسجد وصیتنامه ناصر را که میخواند: خداوندا! چنان کن که من گمنام ...
🔴 ۶۰ گلوله؛ برای حذف عمار!
♥️شهید آیت :
🔻زودتر از بقیه فهمید
بنیصدر در خط امام نیست
و روزی در برابر امام خواهد ایستاد.
🔻وقتی نماینده مجلس شد،
با اینکه چند روز بیمار بود،
اما آن روز تمام اسنادش را جمع کرد
تا به مجلس برود و علیه میرحسین موسوی اعلام موضع کند، اما پایش به مجلس نرسید! دکتر حسن آیت صبح ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ جلوی درب منزلش به ضرب ۶۰ گلوله به شهادت رسید...
@khademe_alzahra313
🔰 سردار سلیمانی مهرماه سال گذشته در جواب به نامهی ابوخالد، فرمانده کل گردانهای عزالدین قسام فلسطین:
فلسطین را تنها نخواهیم گذاشت.
مهرماه ۱۳۹۸
وفاء لشهید القدس
قدس خونبهایت
@khademe_alzahra313
❣ #سلام_امام_زمانم❣
قربان لبـــــان
روزه دارت آقــا
بی یار غریبـــانه
کجا می گردی؟
سردار و امــــیر
آسمانی آقـــــا
تنها و طریـــــد
در کجا می گردی؟
السلام علیــــــک یا صاحب العصر و الزمان(عج)
@khademe_alzahra313
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze26.mp3
3.99M
💠 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 💠
⚜ #جزء_26 قرآن_کریم ⚜
#قرآن
📥توسط استاد معتز آقایی
⏲ «در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
@khademe_alzahra313
☘🍃☘🍃☘
🌺معارفی ازجزء بیست و ششم قرآن کریم🌺
✅نوید به کسانی که در دینداری کم نمیآورند(14- احقاف)
🔸کسانی خدا وآخرت را که باور کردند و بر باور خود پا فشردند و با عمل، ادعای خود را به امضاء رساندند جز امنیت و دل آرامی نیست نه از گذشته و نه نسبت به آینده.
قرآن برای رسیدن به این درجه از آرامش روحی، دو شرط را مطرح کرده است: ایمان و استقامت بر آن. استقامت بر ایمان به این است که انسان مراقب باشد عملش ادعایش را تکذیب نکند. صبر و استقامت در سه حوزه باید رعایت شود: تحمل سختی عبادت، استقامت در برابر فشار گناهان و صبر در ناملایمات و مصائب.
✅زینت واقعی خریدنی نیست
🔹زینت واقعی و حقیقی برای انسان زینت ایمان است که باید جان را به آن تزیین کنیم.
این سخن هرگز به معنای نادیده گرفتن بهداشت و زیبایی تن نیست؛ اگر جان به ایمان مزین شد همان ایمان، انسان را وامی دارد که به ظاهر خود توجه کرده و بهداشت و زیبایی را آن گونه که شایسته یک فرد مؤمن است رعایت کند.
آنچه در زیبایی ظاهر بین مؤمن و غیر مؤمن فرق میگذارد این است که مؤمن، زینت حقیقی خود را میشناسد و به دنبال آن است و در زیبایی ظاهر هم تا جایی پیش میرود که دین و ایمان به او اجازه میدهند بنابراین او هرگز برای حرام زینت نمیکند و به زیبایی خود چوب حراج نمیزند.
✅آیهای مهم درباره بدگمانی، تجسس و غیبت (12- حجرات)
🔻هر گاه گمان بدی نسبت به مسلمانی در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچکترین اعتنایی به آن نکنید، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید، بنا بر این آنچه گناه است ترتیب اثر دادن به گمان بد میباشد و حقیقت باطنی غیبت همانا خوردن گوشت مردار است.
✅روزی که پردهها کنار رود(22- ق)
🔸قیامت صحنه ایست که انسان واقعیتهای همین دنیا را به عیان میبیند؛ همان واقعیتهایی که خود و دیگران با کارهای خوب و بد ساختند و از خود برجا گذاشتند.
✅متقین، نیازمندان را سهیم در مال خود میدانند(19- ذاریات)
🔹یکی از صفات متقین این شد جدای از واجبات مالی مشهور مانند خمس و زکات با اهداء بخشی از اموال خود به نیازمندان از آنها دستگیری میکنند.
همــــراه مان باشید..
@khademe_alzahra313