eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
606 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آرشیو کانال قرآن
075_Page.MP3
985K
همه چیز از صبح شروع می شود .... روز من از تو ....😍 با صدایت🌿 که می گویی صبح است برخیز ...!!✨ 🌹 @khademe_alzahra313
 🌷۳شنبه ها مهمان ائمه بقیع هستیم 🌴السلام علیک یا مولای یا علی ابن الحسین 🌴السلام علیک یا مولای یا محمد ابن علی 🌴السلام علیک یا مولای یا جعفر ابن محمد 🌷🌷اعمال مستحبی امروز رو هدیه میکنیم به ائمه بقیع و مادران بزرگارشان🌷🌷 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠دعای توسل به امام محمد باقر (ع) 🔸 اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِكْ عَلَى قَمَرِ الْأَقْمَارِ وَ نُورِ الْأَنْوَارِ وَ قَائِدِ الْأَخْيَارِ وَ سَيِّدِ الْأَبْرَارِ الطُّهْرِ الطَّاهِرِ وَ النَّجْمِ الزَّاهِرِ وَ الْبَدْرِ الْبَاهِرِ وَ الْبَحْرِ الزَّاخِرِ وَ الدُّرِّ الْفَاخِرِ الْمُلَقَّبِ بِالْبَاقِرِ السَّيِّدِ الْوَجِيهِ وَ الْإِمَامِ النَّبِيهِ الْمَدْفُونِ عِنْدَ جَدِّهِ وَ أَبِيهِ الْحِبْرِ الْمَلِيَّ عِنْدَ الْعَدُوِّ وَ الْوَلِيِّ الْإِمَامِ بِالْحَقِّ الْأَزَلِيِّ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ. الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا الْبَاقِرُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ. (قُلْ: رَبِّ افْتَحْ عَلَيَّ أَبْوَابَ الْعِلْمِ وَ الْمَعْرِفَةِ). 📚 مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏ ، کتاب زاد المعاد - مفتاح الجنان، ص: 402 ◾️•°🌸•°◾️•°🌸•°◾️•°🌸•°◾️ @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 فصل چهارم قسمت 0⃣8⃣ دیگر نمیتوانست در خانه ی خود
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت فصل چهارم قسمت 1⃣8⃣ کمی جلوتر رفت.نزدیک مرد غریبه که رسیدند از او پرسید: -ببخشید((برادر،شما این جا چه کار می کردید؟))🤔 مرد غریبه،شرم زده و متعجب گفت:((ببخشید خواهر،من نمیدانستم این جا کسی زندگی میکند.😓 راستش ما قبلاً روی این ساختمان ها کار میکردیم.تعمیرات و این جور چیزها اگر داشت،می آمدند سراغ ما.👨‍🏭 بعد هم که همه از اینجا رفتند،چون این درهای کشویی خراب بود،گاهی می آمدیم این جا حمام و برمی گشتیم می رفتیم.🏚 به خدا من نمی دانستم کسی آمده این جا.حالا همه این درها را برایتان دُرُست میکنم که دیگر کسی نتواند بیاید اینجا مزاحمتان بشود.))🏠 ژیلا گفت: -خیلی ممنون.شما زحمت نکشید.شوهرم که آمد،میگویم دُرُستشان بکند. -نه خواهر.نمیشه،این جور کارها کار من است.👨‍🔧 و دوست ژیلا گفت: - حالا که اصرار میکنند،خُب اجازه بده دُرُستشان کند. مرد در حالی که سرش را پایین انداخته بود،رفت سراغ درها و آنها را دُرُست کرد.😊 -باز هم ببخشید خواهر،خداحافظ شما.👋🚶‍♂️ _به سلامت. مرد غریبه که از آنجا دور شد،دوست ژیلا هم از او خداحافظی کرد و رفت.👋🚶‍♀️ ژیلا امّا جرات نکرد که توی آن خانه بماند.😨
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت فصل چهارم قسمت 1⃣8⃣ کمی جلوتر رفت.نزدیک مرد غریبه که رسیدند ا
زندگینامه سردارشهید حاج محمد ابراهیم همت 💐🍀🌷🍀💐🌷🍀💐🌷🍀💐🌷 فصل چهارم قسمت 2⃣8⃣ وسایل بچه را برداشت.درها را محکم بست و دوباره رفت سراغ نزدیکترین همسایه و دوستش،خانم دکتر توانا.👩‍⚕️ حالا دیگر نه تنها شب ها،که روزها،صبح هاو عصرها هم از ماندن در خانه خودشان میترسید واز تنهایی،از دزدها و عقرب ها.😨🕴🦂 در خانه ی دکتر توانا هیچ کدام از این ترس ها با او نبود.نه تنهایی،نه عقرب و نه دزد،تنها اندوهی که داشت،دوری از ابراهیم و نگرانی اش نسبت به سرنوشت او بود.😔 وهمچنین،گاهی احساس شرم و مزاحمتی که به سراغش می آمد. -دوباره مزاحمت شدم خانم دکتر،ببخش! -این حرف ها را دیگر تکرار نکن ژیلا....که اگر تکرار کنی از خانه می اندازمت بیرون!😉 و ژیلا ناگاه تمام غم دنیا را در لبخند صادقانه ی خانم دکتر و دوستی صمیمانه اش فراموش میکرد.😊 -چشم خانم!چشم! می نشستند دور هم.چای می خوردند و حرف میزدند. -راستی می آیی برویم بچه ها را واکسن بزنیم؟💉 خانم دکتر توانا این را به ژیلا گفت و ژیلا هم گفت: -خُب اگر لازم است برویم.شما دکترید و هر جور که مصلحت میدانید.🤗 -برویم. ژیلا گفت: -چشم.الان مهدی را حاضر میکنم و راه می راه می اُفتیم.🚶‍♀️🚶‍♀️ عصر،وقت برگشتن از بیمارستان، ژیلا رفت سراغ خانه ی خودشان. 🏠 خانم دکتر توانا در بیمارستان مانده بود و سفارش کرده و به او کلید داده بود که به خانه ی آنها برود.🔑 ژیلا گفته بود:((چشم)).امّا اول به سراغ خانه ی خودشان رفت. و ناگاه بر خلاف انتظارش دید که در خانه ی آن ها باز است.😦 دست و پایش سست شدند.رنگ از رویش پرید و آب دهانش خشک شد........😱😰 ادامه دارد..... 🌷🍀💐🌷🍀🌷🍀💐🍀💐🌷🍀 ادامه ی این داستان ان شاالله به زودی در کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طفل باشی غم بسیار ببینی سخت است غنچه باشی ستم خار ببینی سخت است غربت و غارت و داغ و عطش و در به دری نصف روز این همه آزار ببینی سخت است اربا اربا تن داماد و اذان گوی حرم به زمین دست علمدار ببینی سخت است😭 شهادت امام محمدباقر(ع) به محضر مقدس امام زمان(عج) و همه عاشقان اهل بیت(ع) تسلیت عرض میکنیم⚫️ 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید خیرالله اول مدافع حرم درعراق بود. چند سال پیش که کربلا شدیداً از طرف داعش تهدید شده بود؛ وقتی کمی اوضاع کربلا و عراق آرام‌تر شد؛ شهر حلب در سوریه زیرآتش بود. زمانی که شهید خیرالله این اخبار را گوش می‌داد؛ اصلاً آرام و قرار نداشت و می‌گفت:‌ ای خدا ما اینجا راحت زندگی می‌کنیم ولی آنها که مسلمان و هم دین ما هستند در محاصره‌اند. تا وقتی که کارش جور شد و به سوریه رفت و حدودا ۴۵ الی ۲ ماه در سوریه بود.