eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
⬛⬛⬛⬛⬛⬛⬛⬛⬛⬛⬛⬛ 👌تلنگـــــرانه تاریخ را مطالعه کرده اید؟ 👈 به "زبیر بن عوام" می گفتند «سِیفُ الاسلام»! فقط زبیر در روز ضربه خوردن حضرت زهرا "سلام الله علیها"، دست بر قبضه شمشیرش برد. آیا می دانید چه گره هایی را در راه اسلام باز کرد؟ اما… 👈 به "عبدالرحمن بن ملجم مرادی" می گفتند شیعه امیرالمومنین، خودش به امیرالمومنین (ع) گفت حب و عشق تو، در خون و رگ من وجود دارد؟!!! اما… 👈 "شمر بن ذی الجوشن" جانباز جنگ صفین بود و در این جنگ تا شهادت هم پیش رفت!!! اما… 👈 هیچ می دانستید وقتی در کربلا وارد گودال قتلگاه شد؛ زانوهایش را بسته بود؟ بدلیل اینکه آنقدر نماز شب خوانده بود، زانوانش پینه شتری بسته بودند. 👈 آیا میدانستید "عمربن سعد" روز عاشورا نماز صبح را که تمام کرد، گفت: "قربة الی الله" و اولین تیر را به سوی خیام "سیدالشهدا" علیه السلام نشانه رفت؟ 👈 می دانستید همه آنهایی که به کربلا آمدند، مسلمان بودند، نماز می خواندند و روزه می گرفتند و سایر واجبات دینی را نیز انجام می دادند؟!!! همگی با نیت "قربة الی الله" آمدند برای کشتن " سیدالشهدا"... 👈 "زهیر بن قين"عثمانی مسلک بود؛ اما… آمد برای یاری ابا عبداله الحسین! و حسینی شد. 👈 وهب مسیحی بود ولی در واپسین لحظات حسینی شد 👈 حر بن یزید ریاحی فرمانده لشگر یزید بود که راه بر حسین بست ولی به کجا رسید 👌ملاک حال فعلی افراد است ولو قبلا امامزاده باشد 👈 "شمربن ذی الجوشن"هم نماز شبش ترک نمیشد هم شیخ و سابقون جانباز امت بود اما… شد قاتل ابا عبدالله... ❌بصیرت که نداشته باشیم، می شویم: «خَسِرَ الدُّنیا والآخرة» اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ گفت امسال محرم حال سال‌های قبل را ندارد و گفت "ما عبدالحال نیستیم، عبدالله هستیم" این جمله ماندگار اگر در باطن ما بنشیند دیگر با تغییر شرایط مشکلی نخواهیم داشت! @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرار سینه هاے بیقرار ما نمی آیی؟ گل نرگس امیدحضرت زهرا نمی آیی؟😔 شمردم روزها راتامحرم در هواے تو عزاے جدمظلومت رسیدآیا نمی آیی؟💔 بیا در فرجش صلوات🌹 @khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️ 🌹طرح ختم قران کریم🌹 به نیت سلامتی وتعجیل در فرج صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ السلام علیکم ایهاالشهداجمعیاورحمةالله وبرکاته هر کجا می‌نگرم عکس حرم می‌بینم این در خانه عشق است، دویدن دارد دم محشر که حسین‌بن‌علی وارد شد حال و روز دل عشاق، چه دیدن دارد اللهم ارزقنی شفاعه الحسین علیه السلام یوم الورود اللهم عجل لولیک الفرج ❤️ @khademe_alzahra313
 🌴یک شنبه ها مهمان امیرالمومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها ⚘السلام علیک یا مولای یا امیرالمومنین ⚘السلام علیک یا مولاتی یا فاطمه الزهرا ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ طبق سفارش بزرگان اعمال مستحبی امروز رو هدیه میکنیم به ایشان و مادران بزرگوارشان 🌷🌷 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا رقیه خاتون(س)....🕊 السلام اِی دست گیر عالمِین ای به اربابِ دو عالم نور عین روز محشر چشم ما بر دست توست اشفعی لی فاطمه بنت الحسین... @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️این داستان واقعی است... 🎥روایت جانسوز حاج از اسارت و شهادت دختر سوری ... 🏴یا رقیه(س) 💐رضوان خدا به ارواح طیبه شهدای مدافع حرم @khademe_alzahra313
shab sevom01.mp3
2.45M
برید کنار میخوام سَرُ ببینم زخمایِ روزِ آخر رو ببینم جلو چشامُ نگیرید که میخوام پارگی هایِ حنجرُ ببینم "مَن الَّذی ایتَمنی "بابایی دیگه تو آغوشِ منی بابایی این همه جا رفتی دلت نیومد به دخترت سر نزنی بابایی لبای غرق خون، با تو چه کرده چوب خیزرون زده چه ضربه ای، شکسته دندونِ تو از همون حالا که اومدی، کنار من بمون جایِ طناب رو تنمِ بابایی زخمیِ دور گردنم بابایی محلۀ یهودیا شلوغ بود کاشکی فقط میزدنم بابایی میون نامسلمونا حَرم رفت اِنقده اونجا داد زدن سرم رفت کاشکی فقط میزدنم بابایی یه دسته موهام با گُل سَرم رفت شبی که گُم شدم ، صدا زدم نزن میام خودم سوخت بابا چادری که خریدی برا تولدم کبودِ چشمم از شبی که گم شدم سلام الله @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🌻🌸🌼🌻🌼🌺🌹🌻🌸🌼🌺 فصل ششم قسمت8⃣1⃣1⃣ که در اون عملیات
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌺🌹🥀🌻🌺🌹🥀🌻🌹🌺🌹🥀 فصل ششم قسمت9⃣1⃣1⃣ تو دیدگاه چون ما تنگه ((بژقازه ))رو گرفته بودیم من ، و را صدا کردم،گفتم بیایید ببینید اون جا.😌 آمدند آن جا و دشمن را نشان دادم .یک تیپ داشت عراق، که تیپ زرهی بود به نام صدام.بهش گفتم : دشمن فقط ازش همین باقی مونده که تو ده حسن قندیه. من تا اون جا شناسایی رفتم.به همت گفتم:که من حالا برادر محسن را نمی تونم ببینم شما که دارید میرید عقب بهشان بگید که کرم فلان ده را شناسایی کرده. ما می تونیم عملیات رو ادامه بدیم و حتی می خواست آن جا بمونه که با من شناسایی بیاد ولی احمد بهش گفت که اینجا هست و شناسایی می کنه ، بیاید ما بریم . که بعدش آمد و آقای محمد باقری و صفوی که من این ها را بردم و منطقه را دیدیم که بعدش هم تصمیم به عملیات گرفته نشد.😞 محمد مسئول اطلاعات فپقرارگاه ڪربلا بود آن موقع، حسن نیروی زمینی و قرارگاه لشکر نصر دستش بود که اینا تیپ های حسن بودند. حسن یک چیز گردن کلفتیه ، اصلا توی این داستان های ما نمی گنجه.😢 یعنی شما اگر بخواهید بگید که ابرمرد اندیشه نظامی سپاه پاسداران در آن اوایل کیه؟حسنه، باقری طراح جنگ ها کیه؟حسنه و ما همه بعد از اون قرار داریم، حتی و و همه این ها می افتند بعد از اون.حسن اصلا یک چیز دیگه ای بود و چهره اش اصلا روشن نمیشه توی جنگ. 😰 چی میگن،حالا ... بعد می آییم ما به جنگ بیت المقدس که بنده باز با و نمی تونم باشم .باز مجدد دستور کار ما رفتن به غربه، تو فتح المبین هم که غرب نشده بود ـ من رفته بودم با فضلی این ها چون آقای به من گفت :باید بری غرب . همت کار درخشانش در مرحله سوم عملیات بیت المقدس و نهرخین است که زخمی می شه از پا با ترکش و کار عملیات می افته دست همت و او شایستگی خودش رو آن جا نمودار میکنه و با ایستادگی و مقاومتی که کنار بچه ها در خط اول و توی ده سعید انجام میده موفق می شه اون جاها رو به پیروزی برسونه.😌 چون عقبه اصلی عراق،عقبه جاده آسفالتی بود که از بصره می آمد ((تنومه)) ار تنومه می اومدش .... ادامه دارد...🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجت های بزرگ خودتان را از آقازاده های کوچک امام حسین حضرت علی اصغر و حضرت رقیه‌ع بگیرید. حاج آقا 🚩 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
سلام علیکم💐 سی ویکمین روز از چله 🌟 ششم🌟 مهمان سفره شهید 🌷 محمود مراد اسکندری 🌷 هستیم.
سلام علیکم💐 سی ودومین روز از چله 🌟 ششم 🌟 مهمان سفره شهید 🌷 اسماعیل خانزاده 🌷 هستیم.
شهید خانزاده :   بعد از شهادتش چند نفر از خانواده های بی بضاعت روستای ما آمدند و  به من گفتند ایام ماه مبارک رمضان که می شد، اسماعیل داخل کیسه های پلاستیکی مرغ و گوشت می گذاشت و نیمه های شب و قبل از سحر برای مان  می آورد و قسم مان می داد و میگفت:" تا وقتی که زنده هستم، به کسی نگویید." فقط این نبود! تازه بعداز شهادتش متوجه شدیم که دو نفر را از کمیته امداد تحت تکفل خودش گرفته بود و ماهانه به حساب آن دو نفر مبلغی را واریز می کرد. 
نرگس نامه‌ای نوشت برای آقا و ایشان خواستند نرگس خودش نامه را بخواند. آقا پرسید تو همان دختری هستی که سر مزار پدرت خوابیدی؟ گفت بله. نرگس گفت چند ساله منتظر دیدار شما هستم. نرگس دوست داشت برود در بغل حضرت آقا اما دو هفته قبلش به سن تکلیف رسید. گفت من اصرار داشتم پیش از سن تکلیف به دیدارتان بیایم و شما را ببوسم. آقا خندیدند و گفتند: «ببخشید تو به سن تکلیف رسیدی و نمی توانم در آغوشت بگیرم». نرگس هم خیلی ناراحت بود. آقا مجدد گفتند: «شرمنده نتوانستم تا حالا دیدار کنم. عبا و انگشترشان را دادند به نرگس و گفتند حالا که نتوانستم بغلت کنم این هدیه‌ها از طرف من برای تو.» ماجرای عکس نرگس عکاسی آمد تا از اولین روز مدرسه رفتن نرگس عکاسی کند. نرگس پیشنهاد داد اول برویم سر مزار پدرم. وقتی رفت نرگس طوری دراز کشید که انگار مزار پدرش را در آغوش گرفت. عکاس می‌گفت واقعا سوژه نرگس بهتر از من بود. منظور آقا همین عکس بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع تلخ خواهر شهید مدافـع حـرم اسماعیـل خانزاده😭😭😭 💔💔💔
تنها خواسته ما از حاج قاسم ما از طریق لشکر و مسئولانی که به خانه‌مان می‌آمدند درخواست دیدار با حضرت آقا و سردار سلیمانی را داشتیم. تنها خواسته ما همین بود. روزی که حاج قاسم آمد، رفتیم ملاقات، نرگس گفت «من یک خواهشی دارم». حاج قاسم گفت: «بگو». گفت «من از همه خواسته‌ام مرا به دیدار آقا ببرند». سردار پرسید «از کی دوست داری بروی پیش حضرت آقا؟» نرگس گفت: «از بعد شهادت پدرم». حاج قاسم پرسید «چرا؟» گفت: حس می‌کنم با دیدن ایشان آرام می‌شوم. سردار گفت: «حتما این کار را می‌کنم. یک ماه و نیم بعد هم رفتیم دیدار آقا. وقتی دیدم نرگس با سردار آرام است، سعی کردم حرفی نزنم تا نرگس با حاج قاسم بیشتر حرف بزند و بیشتر آرام شود.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا