🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
🌹 سلام و صبح بخیر به همراهان عزیز از امروز چله همراهی با شهدا رو خواهیم داشت یکی از اساتید میفرمودن
سلام علیکم 💐
پانزدهمین روز از چله 🌟 💫
سر سفره 🌷 شهید نوید صفری🌷 هستیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خادمی شهید نوید صفری در حرم حضرت رقیه سلام الله علیها
همش میگفت: توکلم اول به خدا و بعد به بی بی جونم #رقیه (س) ست.
شب سوم محرم باهم #حرم بی بی جان بودیم، روضه و #عزاداری که تمام شد، گفت: عجب شبی بود امشب، انگار خود حضرت رقیه (س) بین #عزادارا بود...
و تک بیت گر دخترکی پیش پدر ناز کند… را #زمزمه میکرد و با خانم درد دل می کرد.
الحمدلله نازدانه ارباب با همان دستان کوچک زخم خورده گره از کارش باز کرد...
نوید سر سفره عقد، قرآن را که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن را باز کرد تا هر صفحهای که آمد باهم بخوانیم؛ آیه اول صفحه را که دید، لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق میزد، آیه 23 سوره احزاب دلش را آرام کرده بود.
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»: «برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند مانند عبیده و حمزه و جعفر) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.»
چه زیبا به عهدت با خدا وفا کردی که به جرگه شهدا پیوستی مرد آسمانیام...
«آقا نوید از لحاظ روحی من را آماده کرده بود اما گفته بودند قبل از عقد نمی روند. آنقدر عنایت خداوند را در زندگی مان احساس می کردم که مطمئن بودم بعد از این هرچی پیش بیاید خدا می خواهد. با رفتنش مخالفت نمیکردم و میگفتم هربار بخواهی بروی مانعت نمیشوم اما انصافا فکر نمی کردم اولین بار که بروند شهید شوند. اولین ماموریتشان 21 مرداد 1396 بود قرار بود 45 روزه بروند و اول مهر برگردند رفتنشان با شروع محرم بود. برخی از نیروها برگشتند اما ایشان گفتند من میمانم. خدا را شکر جور شد من 3 روز نزد ایشان به سوریه رفتم. آخرین دیدار من و آقا نوید در همان سوریه بود. شب روز سوم که شب حضرت رقیه بود آقا نوید با چشمان گریان از حرم حضرت رقیه بیرون آمدند و گفتند: انگار حضرت رقیه بین عزادارها بود! یادم است این بیت (گردخترکی پیشش پدر ناز کند/ گره کرببلای همه را باز کند) مصرع دومش را یادمان نبود هی مصرع اول را تکرار می کردیم اما مصرع دوم را یادمان نمی آمد. همه آنهایی که که خانمهایشان آمده بودند با همسرانشان برگشتند اما آقا نوید میگفت با وجودی که دلش میخواست برنگشت. در فرودگاه همراهم آمد و به دوستش سفارش کرد به خانمت بگو هوای خانم من را داشته باشد همیشه می گویم آقا نوید شما 2 ساعت طاقت حس تنهایی من را نداشتی.... اما این آخرین دیدار ما بود..»
شهادت
قرار بر این بوده است که بعد از ماه محرم و صفر مراسم ازدواجشان برگزار شود البته تاریخ دقیق را مشخص نکرده بودند. یک مقدار پس انداز داشتند می خواستند یک آپارتمان نقلی بخرند. آقا نوید سپرده بود که آپارتمان را بپسندند و قول نامه کنند. بارها بعد از شهادتش از بنگاه به منزل پدری اش تماس میگرفتند که برایش آپارتمان پیدا کرده اند! همسر شهید ادامه میدهد: «18 آبان 1396 درست روز اربعین ایشان شهید شدند اما 2 هفته مفقود بودند و 8 آذر مصادف با سالروز ازدواج حضرت خدیجه و پیامبر- احتمال می دهم اگر میآمد این تاریخ را برای عروسی مشخص می کردیم- پیکرش برگشت و ما با پیکرش به مشهد رفتیم انگار به ماه عسل می رویم. آقا نوید در وصیت نامه اش نوشته بود عروسی من شهادت من است، زمانی که پیکرش را به معراج آوردند یکی از اقوام مومن ما خواب دیده بود که کارت عروسی من و آقا نوید را مادرش در حرم امام رضا بین زائرها پخش میکند.»
بعد از شهادت
این روزها بعد از شهادت آقا نوید به شما چگونه می گذرد؟ بانو کشوری پاسخ میدهد:« قبلا به شهدا ارادت داشتم و تجربه همسران شهدا را داشتم اما انصافا فکر نمی کردم بعد از شهادت آقا نوید اینقدر خدا کمک کند و حضرت زینب صبر بدهند. در روزهای اول شنیدن خبر شهادت ایشان خیلیها میگفتند چرا گریه نمیکنی؟ بعضی میگفتند بهت زده هستی. آقا نوید شوق داشتند که به خدا برسند من این شوقشان را میدانستم اینقدر خوشحال بودم که آقا نوید به آرزویش رسیده است انگار با عاقبت به خیری آقا نوید خودم عاقبت به خیر شدم و این غم دوری اش را تسکین میدهد. زمانی که پیکرش را دیدم گفتم خدا را شکر که به آرزویت رسیدی. حس خوبی داشتم انگار خودم به آرزویم رسیده ام عنایت خودش بود الان هم همینطور است دلتنگی پیش میآید ولی غصه دلتنگی کمتر از خوشحالی است و این خوشحالی دلتنگی دنیایی را میپوشاند. ببینید من جهیزیه ام آماده بود میخواستیم به سرخانه و زندگیمان برویم و خیلی ذوق و شوق داشتیم ولی خدا کمک کرده که شیرینی شهادت شیرینی های دنیوی را بی ارزش کند. اینکه بعد از شهادت هم هوای من را دارد. در دوره خواستگاری صحبت میکردیم آقا نوید میگفت دوست دارم اگه شهید شدم بشوم همکار آقا رسول روحم پایین باشد و دستگیری کنم واقعا هم همینطور است. کراماتی که شهید به ارادتمندانش دارد باعث میشود دلتنگی کمتر شود.»
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رجزخوانی #شهید_محسن_خزایی در سوریه
🔹۲۲ آبان ماه #سالروز_شهادت
شهید مدافع حرم محسن خزایی
ـــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khademe_alzahra313
مجنون به تماشای
دلم آمده است
بنگر به کجا رسیده
دیوانگی ام . . .
📎 پنج شنبه های دلتنگی
هدیه به روح پاک و معطر شهدا صلوات
@khademe_alzahra313