آفٺاب عمر من باش
که بی هیچ هراس،
صبح را با تو تمنا کنم
از ظلمت شب...
#شهید_مهدی_قاضیخانی🌷
#سالروز_ولادت
📎 صبحتـون شـهـدائـی🌺
@khademe_alzahra313
کارگاه خویشتن داری_22.mp3
18.82M
استاد شجاعی
#کارگاه_خویشتن_داری
♨️ انسان، زندانیِ منِ بزرگ خود (عصبانیتها، خشونتها، تجاوزها) است!
که اگر این من بزرگ، در این دنیا شکسته و خرد نشود، میلیونها سال آخرتی ذره ذره تراشیده خواهد شد و این چیزی جز جهنم نیست.
▫️ خویشتن داری یعنی؛ مراقب باشیم، مَن درونمان، به غولی بی شاخ و دُم، تبدیل نشود!
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
🌹 سلام و صبح بخیر به همراهان عزیز از امروز چله همراهی با شهدا رو خواهیم داشت یکی از اساتید میفرمودن
سلام علیکم 💐
بیست و یکمین روز از چله 🌟 💫
سر سفره 🌷 شهید مهدی موحدنیا 🌷 هستیم.
💠 شهیدی که نهضت سوادآموزی در جبهههای سوریه راه انداخته بود
⬅️شهید مهــــدی موحدنیــــا
▫️شهید موحدنیا در کنار بحث جهاد و رزم در سوریه،
پیگیر مسئله علمی و سواد تیپ فاطمیون
و مسئول سوادآموزی تیپ فاطمیون بودند.
▫️شهید موحدنیا اذعان داشتند
این عزیزان حتی برای ارتباطگیری با خانوادههایشان
امکان تایپکردن و ارسال پیام و عکس
در فضای مجازی را بلد نیستند
و برای همین درصدد بودند
و دائماً کتب و جزوات درسی را
برای آموزش سواد به نیروهای فاطمیون
به سوریه میبردند.
▫️سردار مرتضوی از مسئولین اصلی تیپ فاطمیون نقل میکنند:
" وقتی از کوچه پس کوچهها به سمت خط مقدم میرفتم،
چادری دقیقاً در نزدیکی خط نبرد
توجهم را جلب کرد؛
وقتی به آن چادر مراجعه کردم،
دیدم این چادر محل اسکان و سوادآموزی
و مقر نیرویهای فاطمیون است
و آقا مهدی پیگیر مسئله سواد و علمی نیروها
حتی در نزدیکترین قسمت به خط مقدم هستند؛
با تعجب پرسیدم:
صالح! (نام جهادی شهید موحدنیا در سوریه )
تو در این قسمت حساس و خط مقدم،
چادر سوادآموزی برپا کردهای؟
ابوالفضل و بیقراریهایش
شهید مهدی موحدنیا در زمان تولد فرزندش فقط تا 15 روز در کنار ابوالفضل ماند و دوباره به سوریه بازگشت.
همسر شهید از دلتنگیهای پدر و پسر میگوید: مهدی زمانی که سوریه بود هر وقت تماس میگرفت از دلتنگیهایش برای ابوالفضل میگفت، زمانی که ابوالفضل 6 ماهه شده بود آخرین دیدار پدر و پسر بود، اکنون ابوالفضل 9ماهه است و بسیار بیقرار و دلتنگ پدرش است و دائما مقابل عکس پدر میایستد.
این همسر شهید ادامه میدهد: اگر شهیدان مدافع حرم به دفاع برنمیخاستند، اکنون باید در مرزهای ایران میجنگیدیم. مهدی هیچ وقت غیرت و مردانگیاش اجازه نمیداد ناموس و کشورش در بی امنیتی قرار گیرد. حتی ایشان علاوه بر نبرد با داعشیان، چادر نهضت سوادآموزی در سوریه برپا کرده و 900 نفر از رزمندگان را آموزش داد.
💫آقا مهدی کمر تعلقات دنیایی را شکسته بود. شهید مدافع حرمی که دنیا همه زورش را زد تا او را از مسیرش منحرف کند، اما مهدی از کنار همه تعلقات گذشت و مدافع ارزشها شد.
💫شاید برای ما راحت باشد که از دور، رفتن مردانی چون مهدی موحدنیا را تماشا کنیم، همیشه نگاه کردن آسان است اما به دل خطر رفتن دل شیر میخواهد. مرد میخواهد که از خندههای کودک چند ماههات بگذری و بروی.
💫صبر میخواهد که پدرت را در بستر مرگ ببینی و با گریه راهی شوی. غیرت میخواهد که از داشتههای دنیا چیزی کم نداشته باشی اما همه را بگذاری و به سفری بروی که شاید برگشتی از آن نباشد....
💫 داستان زندگی شهید موحدنیا، قصه کشمکش تعلقات دنیایی با غیرت و شرافت مردانی است که که انگار هیچ واقعهای نمیتواند خللی در اراده ی آهنینشان ایجاد کند...
#شهید_مهدی_موحد_نیا🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید| صدای شهید مهدی موحدنیا بر سر پیکر پاک یکی از شهدای مدافع حرم (شهید صفر سیفی) که به او میگوید:
خوش بحالت...خوش بحالت...❤️
🕊تصویری از شهید مدافع حرم مهدی موحدنیا در جوار شهدای گمنام کهف الشهدا
🔰یکی از دوستانش می گفت : در سفر زیارتی به مشهد در منطقه تپه سلام وقتی من از خدا توفیق زیارت کربلا خواستم، از مهدی سوال کردم چه آرزویی دارید، گفت: «دوست دارم آخر کارم شهادت باشد»، من قبل از او به کربلا رسیدم اما او در سوریه در دفاع از حرم عقیله بنی هاشم(ع) به آرزویش رسید.
شهید مدافع حرم مهدی موحدنیا در خانواده مذهبی و ولایتمدار در ۱۸فروردین سال ۱۳۶۶ در سبزوار چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوران مختلف سنی و تحصیلی، در بین دوستان و آشنایان به شخصی سالم و شوخ طبع و در كار جدی شهرت یافت.
شهید موحدنیا یکی از پیشتازان كارهای فرهنگی درسطح شهرستان سبزوار بود. از برپایی و علم كردن عمود تكیه های مراسم عزاداری، ایستگاه های فرهنگی و صلواتی، دست اندرکار در برگزاری یادواره های شهدا، حضور در گروه های جهادی و خدمت رسانی به مناطق محروم، اعزام و شركت در اردوهای مناطق جنگی راهیان نور، تنها قسمت كوچكی از رزومه بیشمار این شهید بزرگوار است. شهید مهندس مهدی موحد نیا تحصیلات خود را در سطح دانشگاهی در سال ۱۳۹۱ در مقطع كارشناسی ناپیوسته رشته مهندسی تكنولوژی برق گرایش قدرت در دانشگاه آزاد اسلامی واحد سبزوار به سرانجام رساند.
او از بسیجیان فعال پایگاه مقاومت بسیج شهید شجیعی بود و در مقطع تحصیلات دانشگاهی این عَلَم را با نام بسیج دانشجویی استوارتر كرد. شهيد موحدنيا پس از پایان تحصیلات به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از مدت كوتاهی با جریان منحوس تكفیری در كشورهای همسایه مواجه شد و عاشقانه و به میادین نبرد حق علیه كفر پا گذاشت.
#وداع_غم انگیز
🔸تصویر غمانگیز همسر شهید مدافع حرم مهدی موحدنیا که از لحظه دفن تا واپسین دقایق شب بر مزار شهید حضور داشتند...😭
#شهدا_شرمنده_ایم
#رباب_ارباب😔
شاید وقتی به #شهدا میگیم دستمو بگیر
شهدا میگن ما دستتو میگیریم
ولی تو هم دست یه #نفر دیگه روبگیر !
اگرم دست کسی رو نمیگیری لااقل کسی رو #زمین نزن !
با #تهمت
با #زبون_تند
با #آبرو_بردن
با #بی_حجابی
با #جلب_توجه_از_نامحرم
با #غیبت و...
بقیه رو زمین نزن!
تو #فضای_مجازی بقیه رو زمین نزن!
میدونی عکست یه #پسر جوون!
یه #دختر جوون رو زمین میزنه عکس نذار...
میدونی فلان پست رو بذاری!
فلان رفتار رو انجام بدی زمین میخوره اون کارو نکن!
شاید وقتی به #شهدا میگیم دستمونو بگیرید...
شهدا میگن ما دستتونو خیلی وقته گرفتیم
با زمین زدن بقیه دست ما رو #رها نکنید...
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❧🔆✧﷽✧🔆❧
🎬#کلیپ_تصویری
🔺نسخه سردرگمی ها در کلام پیامبر اکرمﷺ با خواندن نماز استغفار
✨رسول خداﷺ فرمود : چون روزيت كم شود و كارت به پراكندگي گرايد، حاجتت را به درگاه حق ببر و نماز استغفار را ترك مكن و نماز استغفار دو ركعت است. در هر ركعت حمد و سوره قدر را بخوان و بعد از قرائت، 15 بار بگو «استغفرالله» و بعد به ركوع كه رفتي آن را ده بار بگو ومثل نماز جعفر ، نماز را تمام كن كه همه كارهايت ان شاء الله به اصلاح آيد....
پیشنهاد دانلود👌
⏰( ۲دقیقه و ۴۱ثانیه )
#سخنرانی_قطره_ای🎤
📌حجت الاسلام #حیدری_کاشانی
#نماز_استغفار
┅═✧❁🔆❁✧═┅
🍂🕊
گفتم کلید قفل #شهادت
شکسته است
یا اندر این زمانه
در باغ بسته است؟
خندید و گفت: ساده نباش
ای قفس پرست،
در بسته نیست؛ بال و پر ما #شکسته است.
🍂🕊
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_شهادتیم
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_سی_هشتم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا خخخخخ برامون کلاس گذاشتن مارو فرستادن پادگ
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_سی_نهم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
مسئول اردوگاه و مسئول اتوبوس ما اجازه ندادن من برم برای خادمی
هرچقدرم گریه کردم التماس کردم
گفتن نه که نه
من بقیه مناطق را با اشک و گریه سپری کردم
از جنوب که برگشتیم زمان آزمون ورودی حوزه اعلام شد ۱۵اردیبهشت
برای همین شدیدا مشغول خوندن دروس دبیرستان بودم
بالاخره روز آزمون رسید
با استرس تمام تو جلسه حاضر شدم
گویا جواب این آزمون ۱۵شهریور
و اعلام جواب آزمون پرسش پاسخ اول شهریور بود
آزمون دادیم
و از اونور اعلام شد باید برای بسیج ویژه شدن آزمون بدیم
آزمون اواسط خرداد بود
و اعلام جواب یک هفته بعد
روز آزمون بسیج بالاخره رسید مثل آزمون طلبگی اصلا استرس نداشتم
روز اعلام جواب رسید بسیجی ویژه نشده بود 😛😛😌😌
اما جزو گردان بسیج شده بودم ☺️☺️
برام زیاد مهم نبود
خسته و کوفته از پایگاه برگشتم
بهمون گفتن از روز شنبه دوره های آموزشیمون شروع میشه
این دوروز خوبه دیگه خونم پیش مامان اینا
تو فکرش بودم که یهو گوشیم زنگ خورد
-الو سلام زینب جان
زینب :سلام حنانه گلم
حنانه من با یه سری از بچه ها میریم جمکران
توام میای؟
-جدی ؟
میشه منم بیام ؟
زینب : آره عزیزم آقا طلبیدتت
اگه میای فردا بیام دنبالت ؟
-آره حتما ممنونم عزیزم به یادم بودی
زینب : آقا طلبیدتت
من چیکاره ام؟
-مرسی
از ذوق تا صبح خوابم نبرد
بعدازنماز صبح حاضر شدم
رفتم ی چای بخورم که بابام گفت : کله سحر کجامیری؟
-مسجد جمکران
بابا:این امل بازی های تو کی تموم میشه
ما راحت بشیم
نیم ساعت نشد زینب اومد
بابا: برو چهارتا امل منتظرتن
-خداحافظ
با ماشین شخصی رفتیم مستقیم رفتیم جمکران
مسجدی که مکانش توسط خود امام زمان(عج) تعیین شده بود
شیخ حسن جمکرانی
تو حیاط مسجد با بچه ها نشستیم رو به روی گنبد
-آقا خیلی دوستت دارم
آقا هنوز یادمه تو شلمچه روتونو ازم برگردوندید
میشه الان نگاهم کنید
همیشه زیر نگاهتون باشم
اون دوروز عالی بود
تو راه برگشت رفتیم مزارشهدای قم
سرمزار شهید معماری و شهید صالحی
یکیشون مادرشو شفا داده بود
و دیگری از بهشت اومده بود
و زیر کارنامه دخترشو امضا کرده بود
شهید مهدی زین الدین هم که گل سرسبدشون بود
فرمانده لشگر ۱۷علی بن ابی طالب
اون روز عالی بود واقعا
باید برگردیم و فردا کلاسام شروع میشه
#ادامه_دارد..
نویسنده: بانو.....ش
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 #یه_سلام_دوباره
کنار ضریح، نه...
صحن انقلاب، نه...
صحن جامع، نه...
🔆 بابالرضا، نه...
مشهد، نه ...
من شاید امروز،
خیلی از حرم، دور باشم اما
💜 دلم آنجاست؛
خیالم راحتست که
سلام عاشقانهام را میشنوید . . .
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف ✋🌸
اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ
عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری
اَلصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كاَفْضَل
ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🌸🍃
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃 @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_سی_نهم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا مسئول اردوگاه و مسئول اتوبوس ما اجازه ندادن م
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_چهلم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
تایم شروع کلاسها ۸صبح بود
اما من باید ۶:۳۰ -۷صبح از خونه میزدم بیرون تا ب موقع برسم
با خط واحد رفتم پایگاه
بعد از نیم ساعت تا چهل پنج دقیقه بعد یه آقای پاسدار مسنی اومدن و شروع کردن به حرف زدن
بسم رب الشهدا
خواهرای بزرگوار دوره ای که قراره بگذرونید
دوره مقدماتی آموزش گردان ثارالله می باشد
زمان دوره یک هفته است
در این دوره بزرگواران کار با اسلحه و رزمایش و رزم شب را اموزش میبینین
خانم رفیعی اعلام کنید لطفا خواهران سوار اتوبوس ها بشن
درسته با خانواده ام اختلاف سلیقه و عقیده داشتم
اما خانواده ام بودن
زنگ زدم بهشون اطلاع دادم نیستم و دوره ام یه هفته طول میکشه
وای شبا با بچه ها واقعا مثل جنازه میشدیم 😀😀😱😱😱
شب سوم هشت شب اعلام کردن امشب رزم شب
غرغرای من شروع شد
إ مگه ما پسریم
رزم شب چه صیغه ایه آخه
اما خیلی باحال بود 😁😁😁
فرداش رزمایش بود مثلا بمباران هوایی شده بود
مانورش خیلی ترسناک بود وای به حال واقعیش
اون یه هفته با همه سختی هاش عالی بود
فهمیدم ما واقعا مدیون شهدایم
#ادامه_دارد
نویسنده: بانو.....ش
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده
@khademe_alzahra313
[بعد از پایان نماز وقتے
سر بہ سجده میگذارید
مرورے بر اعمال صبح
تا شب خود بیاندازید
آیا کارمان براے رضایت
خدا بوده. . .]☝️
.
ڪلامے از #شهید_همت" ❤️
@khademe_alzabra313
#خاطرات_شهید
💠نمازشب
●شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم حاج آقاگفت:می خواهیم بریم سفر، توشب بیاخونه مون بخواب. بدزمستانی بود.
سردبود. زودخوابیدم. ساعت حدودا 2 بود، در زدند، فکرکردم خیالاتی شده ام. درراکه بازکردم دیدم آقامهدی وچندتا از دوستانش ازجبهه آمده اند.
●آنقدرخسته بودندکه نرسیده خوابشان برد. هواهنوزتاریک بودکه باز صدایی شنیدم، انگار کسی ناله می کرد. ازپنجره که نگاه کردم دیدم آقامهدی توی آن سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوان ورفته به سجده...
#شهید_مهدی_زین_الدین
@khademe_alzahra313
🌹بخوان دعای فرج را که دست غیب خدا
🌹حجاب غیبت از آن روی ماه بردارد...
🌼شبی دیگر از شبهای عشق وانتظار...با مولا هستیم ان شاءالله تا ظهور حضرتش...🌟
به رسم هرشب:الهی عظم البلا⚡️
@khademe_alzahra313