‹🌻🌤›
چهارشنبہاستودلـمسمتشماافتاده
عطـرصحـنرضـوۍڪلفضاافٺاده
درو دیواردلـمآینہڪارۍشدهاست
روۍبابالحرمـشنامرضـاافتاده
اَلْسَلٰامعَلَیڪَیٰاعَلےاِبْنِموسَیاَلْرِضٰا✨
#تسلیتآقاجان🖐🏻🖤
#چہارشنبہهایرضوے🌱
#سلام_ودرود_برشهیدان
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
◾️فاطمیه
🥀بانویپهلوشکسته
بین قبرم دو ملک تاسینه ام رابو کنند
پیش خود گویند:«به به، این گدای فاطمه است
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
سیمین روز از 🌟💫چله مهمان سفره شهید🌷 محمد حسین بشیری 🌷 هستیم.
سی ویکمین روز از 🌟💫چله مهمان سفره شهید🌷 محمد حسین بشیری 🌷 هستیم.
ارادت خاصی به حضرت زهرا(س)داشت
به نمازاول وقت اهمیت خاصی میدادند
ودرهمه حال نماز را اول وقت بجا می اوردندواحترام زیادی به والدین خودمی گذاشتند
⚪️عاشق ولایت بود حضور همیشگی چفیه او بردوشش نشان از همرنگی بامقام معظم رهبری داشت.
متولی اموزش تخریب وانفجارات درحزب الله لبنان/عراق/افغانستان/سوریه و….بود.
به دلیل علاقه ی زیادایشان به شهیدعمادمغنیه وشال سبزرنگی که همیشه همراه ایشان بودنام جهادی (سیدعماد) برای ایشان انتخاب شد.
استاد به تمام معنا در رشته های جودو،تکواندو،دفاع شخصی ،انواع سلاح های سردوگرم،غواصی،صخره نوردی،یخ نوردی،کوه نوردی،برف نوردی بود و در طب سنتی تبحر خاصی داشت..
وسرانجام در اعزام اخر به سوریه در اثر انفجار تله به همراه دیگر همرزم هایش پرواز کرد و حسینی شد.❤️
شهید مدافع حرم محمد حسین بشیری
یک روز جمعمان ،جمع بود وهر کس سخنی می گفت وتعریفها به سمت ایران وخانواده والدین کشیده شد هرکس مطلبی ونکته ای گفت،تا رسید به محمد حسین، محمد حسین مکثی کرد وبه صورت سئوال وجواب از جمع ما که همگی چشم به دهان اودوخته بودیم پرسید،؟بچه ها شما کدامتان تا بحال دست وپای پدر ومادرتان را بوسیده اید؟
جمع ما عده ای جوابشان سکوت و عده ای مثبت بود.
با افتخار فرمودند من دست وپای والدینم را بوسیده ام،ونگاهی با آه وحسرتی که از عمق وجودش در می آمد،رو کرد به جمع وگفت :«بچه ها تا وقتی پدر ومادرتان زنده و در قید حیات هستند قدرشان را بدانید، من پدرم را از دست دادم ای کاش زنده بود پاهایش را بوسه باران می کردم.»
محمد گرچه محبت اهل بیت را به همه چیز ارجعیت می داد ولی به هر مسئله ای در جای خودش عمل می کرد.
یک روز توی مسیر ی از منطقه داشتیم بر می گشتیم که تعدادی دختر وپسر سوری آواره، از تهاجم حرامیان به کشورشان،داشتند برای ما دست تکان می دادندودنبال خودروی ما دویدند،محمد حسین به راننده گفت: بایست
وقتی خودر ایستاد هر آنچه خوردنی وتنقلات داشتیم داد به آنها وحرکت کردیم وموقع حرکت گفت بچه نگاه کنید این دختروپسرهای چقدر زیبا و قشنگ ومثل عروسک هستند، آهی کشید ازش پرسیدم چی شده؟گفت:«یادعلیرضا افتادم ،دلم برایش تنگ شده و ادامه داد،دیشب زنگ زدم ایران واحوال علیرضا را بپرسم ومادر علیرضا گفت علیرضا عکست راگذاشته کنارش وخوابیده.
یکی دور روز بعد ماموریت پیش آمد ،وقتی داشتیم به منطقه می رفتیم جیره غذایی جنگی واگر آماده بود ناهار ویا شام را هم با خودمان می بردیم.
توی مسیری داشتیم می رفتیم که باز بچه های سوری را دیدیم که با حرکات دستهای خودشان از ما تشکر می کردند وبعضی هم دنبال خوردنی بودند،محمد حسین به راننده گفت بایست،راننده ایستاد ومحمد حسین اول سهم خود را داد به آنها، وباز دلش نیامد وسهم ما راهم داد،یکی از بچه ها گفت داری چکار می کنی خودمان گرسنه می مانیم.
محمد حسین گفت :«طاقت ندارم ،اینها رااینطوری گرسنه ببینم،یاد علیرضا پسرم افتادم».
این روزهای آخر که ما نمی دانستیم محمد حسین می خواهد پرواز کند محبتش به یاد والدین و خانواده ، همه اش درس اخلاقی و زندگی ، در کنار رزم بود و اینطوری شد که محمد حسین بشیری حسینی شد.
راوی:همراهان مدافع شهید حرم محمد حسین بشیری
🔰جلوه محبت حضرت زهرا (س) در زندگی شهید مصطفی اردستانی
داشت از مأموریت بر می گشت که بال هواپیمایش مورد اصابت قرار گرفت.
می گفت: متوسل به حضرت زهرا (س) شدم. در همین حال کسی را مقابلم احساس کردم که که گفت: «شما با خیالت راحت به پروازت ادامه بده». هواپیما را که دوباره کنترل کردم، همه چیز عادی بود.
فرمان هواپیما را دستم گرفتم و فرامینی را که تا قبل از این از دستم خارج شده بود را اجرا کردم.
تا خود پایگاه گریه کردم.
می گفت: ما هر چه داریم، از کَرَم فاطمه و اولاد اوست.
🗣راوی: خواهر شهید
📚کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۵۲٫ به نقل از کتاب اعجوبه قرن، علی محمد گودرزی.
📚کتاب ستاره دنباله دار ؛ روایاتی از زندگانی شهید مصطفی اردستانی، باز نویسی: هادی علیی، نشر فاتحان/چاپ اول-۱۳۸۸؛ صفحه ۴۴٫
🌹بخوان دعای فرج را که دست غیب خدا
🌹حجاب غیبت از آن روی ماه بردارد...
🌼شبی دیگر از شبهای عشق وانتظار...با مولا هستیم ان شاءالله تا ظهور حضرتش...🌟
به رسم هرشب:الهی عظم البلا⚡️
@khademe_alzahra313
آیت الله سید علی قاضی (ره)
در احوالات نماز او گفته اند : شب ها کم می خوابید و مکرر بیدار می شد مثل کسی که دنبالش کرده اند . این جنون الهی مگر برای او خواب گذاشته بود بیدار شده و به نماز شب مشغول می شود.
می گفت بیست سال تمام است که وضو دارم و بی وضو نبودم الّا حین تجدید وضو و نخوابیدم مگر با طهارت .
فرزندش شبی از ایشان سوال می کند چطور شما این قدر راحت برای نماز شب بیدار می شوید ایشان می گوید : بیدار می شوم چون باید بیدار شوم
📚 کتاب عطش ص۳۸
﷽🕊🌼 #سلام_امام_زمانم 🌼🕊﷽
⛅ «صبحم» شروع می شود آقا به نامتان
🌼 «روزی من» همه جـا «ذکـر نـامتـان»
صبح علی الطلوع «سَلامٌ عَلی یابن الحسن»
مـن دلخـوشـم بـه «جـواب سلامتـان» ...!!❤️
✋ السلام علیـک یا اباصالحَ المهــدی
•┈┈••✾•✨🌸🌺🌸✨•✾••┈┈•
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_234
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
🍃🌸🍃
هر شهید
نشانی ست از یک راه ناتمام و حالا تو مانده ای و یک شهید و یک راه ناتمام. فانوس را بردار و راه خونین شهید را ادامه بده..
با این ستاره ها می توان راه را پیداکرد
@khademe_alzahra313
🌱🌈🌸
•|... ﷽... •
#کلامی_از_بهشــت✨
هر موقع در مناطقِ جنگی
راھ گم کردید
نگاھ کنید
آتش دشمن♨️
کدام سمت را مۍکوبد،✊
هَمان جبهھیِ خودۍ است...❗️
#شھید_محمد_ابراهیم_همت🌹
@khademe_alzahra313
بسماللهالذّی خلق #النور مِنَ #النور 🌟
و خداوند فاطمه "س" را از نور خویش آفرید!
تا او مادر من است ؛
هراس گم شدن، لطیفهای کودکانه است!
#مادرم_فاطمه "س"
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
سی ویکمین روز از 🌟💫چله مهمان سفره شهید🌷 محمد حسین بشیری 🌷 هستیم.
سی و دومین روز از 🌟💫چله مهمان سفره شهید🌷 عبدالنبی یحیایی 🌷 هستیم.
شهیدی که پیکرش ۹سال پس از دفن سالم مانده بود
عبدالنبی یحیایی (شهیدی که پیکرش ۹سال پس از دفن سالم مانده بود ) در سال ۱۳۴۲در روستای تنگ ارم شهرستان دشتستان استان بوشهر به دنیا آمد. و در نهایت به فرمان رهبرش روح الله لبیک گفت و به جبهه های جنگ حق علیه باطل اعزام شد تا دفاع از خاک و ناموس را پیشه خود قرار دهد . عبدالنبی فردی بود که در در نوجوانی چوپانی میکرد و در کنار کار چوپانی دستی هم در کشاورزی داشت .و دراوج جوانی هم تصمیم گرفت راه مولایش حسین (ع) را در پیش گیرد و رزمندگی در راه حفظ اسلام را پیشه گرفت .
👇👇👇👇
پدر شهید : « وقتی که عبدالنبی ۱۲ سال داشت، من برای کار به بوشهر رفتم و او را با خودم بردم، بچه زحمتکشی بود و از همان کودکی کار میکرد. هرچه میگرفت خرج نمیکرد و نگه میداشت. وقتی که میخواستیم به روستایمان برگردیم، با دسترنجش که از کار در گرمای طاقتفرسای بوشهر تهیه کرده بود، وسایل آشپزخانه خرید و برای مادرش هدیه آورد. همسرم هنوز با برخی از این وسایل آشپزی میکند و آنها را مثل یادگاری نگه داشته است… عبدالنبی صدای خیلی خوبی داشت. چون مدرسه نرفته بود، شبها که از بیرون میآمد تا دیر وقت مینشست زیر نور چراغ فانوس، میخواند و مینوشت. میگفتم بابا! خستهای چرا خودت را اذیت میکنی؟ میگفت میخواهم خواندن و نوشتن یاد بگیرم تا روضهخوان امام حسین(ع) بشوم. آخر هم به آرزویش رسید. محرم که میشد مردم را جمع میکرد و برایشان نوحه میخواند. عبدالنبی هر چه دارد از امام حسین(ع) دارد.
سال ۷۱ بود.
یک روز به مزار پسرم رفتم و تابلو را درست کردم. اما دیدم سنگ قبر تکان خورده و احتمال درآمدنش،هست. گفتم حالا که میخواهم تابلو را درست کنم، دستی هم به این سنگ بزنم. سنگ را جابهجا کردم. آن روز کارم نیمه تمام ماند و به خانه برگشتم. توی روستا دیدم یک گروه از اهالی با مینیبوسی عازم مشهد هستند. از من هم خواستند همراهشان بروم و قبول کردم. سفرمان ۱۵ روزی طول کشید. در مشهد خواب دیدم که چراغ نورانی در خانه داریم. آن قدر نور داشت که نمیشد به آن نگاه کرد.
بعد که برگشتیم، چند روزی مهمان به خانه میآمد و درگیر آنها بودیم، چند روزی هم به همین منوال گذشت. در همین اثنی یک شب خواب دیدم به زیارتگاهی رفتهام که مثل یک اتاق کوچک بود. وقتی از آنجا بیرون آمدم و در را بستم، در دوباره باز شد و خانمی بلند بالا از داخل اتاق بیرون آمد و چیزی مثل قرآن یا جانماز به من داد و گفت اینجا نایست و برو. از خواب که بیدار شدم احساس کردم باید به مزار شهیدم بروم. آن روز ۱۹ مهر ۱۳۷۱ بود. رفتم و دیدم که در قسمت جنوبی مزار حفرههایی ایجاد شده است. سرم را که نزدیک بردم، بوی خوشی استشمام کردم. سعی کردم آن را درست کنم، اما مزار داشت ریزش میکرد. به ناچار فرستادم دنبال برادرم که سواد بیشتری داشت و اهل خواندن رساله و قواعد مذهبی بود. او آمد و ماجرای ریزش مزار را برایش تعریف کردم. گفت که ما نمیتوانم جسد را خارج کنیم، فقط باید سنگ را جابهجا کنیم و اگر بشود بدون آنکه به مزار دست بزنیم، آن را تعمیر کنیم. با همین فکر دست به کار شدیم، اما ناگهان دیدیم سنگ لحد و کل مزار ریزش کرد و جنازه بیرون زد. هر بار که کار خرابتر میشد، مجبور میشدیم از دیگران کمک بگیریم و همین طور تعدادمان به ۲۰ یا ۲۱ نفر رسیده بود.
به هر حال کمی بعد کار به جایی رسید که دیگر نمیشد جسد را به حال خودش رها کنیم و با صلاح و مشورت که کردیم تصمیم گرفتیم آن را خارج کنیم. پسر و برادرم برای خارج کردن جسد به داخل مزار رفتند. جسد همان طور بود که بار اول و هنگام دفن دیده بودم. فقط کفن پوسیده شده و جنازه همچنان داخل کیسه پلاستیکی قرار داشت. پسر و برادرم به همراه یک نفر دیگر جسد را گرفتند تا بیرون بیاورند. اما دست همگی خونین شد. خوب که نگاه کردیم دیدیم خون عبدالنبی مثل اینکه تازه جاری شده باشد، داخل کیسه جمع شده و از آن درز کرده است. اگر بخواهم خوب تشریح کنم، این خون کمی تیرهتر از خون تازه بود. اما جاری بود و حتی به داخل مزار هم میچکید. ما کیسه را باز نکردیم تا ببینیم چهره عبدالنبی چطور است. اما اگر وزن پسرم موقعی که دفن شد ۵۰ کیلو بود اینبار وزنش چند کیلویی کمتر شده و شاید به ۴۵ کیلو رسیده بود. یعنی تنها چند کیلو کمتر شده بود.
برادرم که خودش داخل مزار رفته و جسد را گرفته بود بعدها تعریف میکرد که دست و پای جنازه نرم بود و اصلاً حالت خشکی نداشت. گویی که به تازگی شهید شده باشد. حتی خودم دیدم که دست عبدالنبی در اثر جابهجایی تکان خورد و روی سینهاش قرار گرفت. یکی از همولایتیهایمان سریع رفت تا از اتاقکی که در قبرستان وجود داشت، قرآنی بیاورد و بالای سر جسد بخوانیم. صفحات قرآن پوسیده شده بود، اما درست همان آیه: ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموات… آمد. آیهای که خدا در آن میگوید شهدا زندهاند نزد ما روزی میخورند. »
صوت اذان شهید عبد النبی یحیائی.mp3
2.64M
#صوت_اذان_شهید👆👆
پدر شهيد ميگويد:
يكبار عبدالنبي از جبهه به خانه آمد و چند روزي هم پيشمان ماند. همان ايام به خانه عمويش رفته بود. در آنجا خواسته بود تا صدايش را ضبط كنند. همه تعجب كرده بودند كه چرا چنين درخواستي كرده است. به هرحال مقدمات ضبط صدايش فراهم ميشود و او بعد از گفتن اذان، دعاي فرج امام زمان(عج) را ميخواند و چند روز بعد هم به منطقه برميگردد و به شهادت ميرسد. شايد او ميخواست قبل از اينكه از اين جهان خاكي سفر كند آوايي بهشتي از خود به يادگار بگذارد.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب زیارتی ارباب
صلی الله علیک یا اباعبدالله✋
@khademe_alzahra313