eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
اول ماه صدقه بگذاریم🌹 نخست قصد و نيت سلامتي امام زمان علیه السلام، سپس سلامتي خودمون و اعضاي خانواده ، آنهم در پناه امام زمان و آمرزش اموات را لحاظ كنیم. كه اين به قبول نزديكتر است تا آنكه بخواهیم صرفاً براي سلامتي خود صدقه بدهیم . @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃بر آیینہ جمال داور صلوات ✨بر روشنے چشم پیمبر صلوات 🍃بر حضرت معصومہ فروغ سرمد ✨بر دستہ گل موسےجعفر صلوات 🎉میلاد حضرت معصومہ سلام الله علیها مبارک🎉 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 فصل اول قسمت 2⃣2⃣ حاج احمد متوسلیان بعد از آن
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 فصل اول قسمت 3⃣2⃣ پله ها و طبقه ی بالا.در این سه چهار شبانه روز ،هیچ وقت به فکررفتن به پشت بام نیفتاده بود و حالا ناگهان احساس کرد که می خواهد برود پشت بام و از آن جا شهر را تماشا کند.😔😔 چادرش را سر کرد و آهسته ومردد ،از پله ها بالا رفت.پله ها کثیف و خاک آلود بودند و نفس تنگی می آوردند😞😞 ژیلا به پشت بام که ر‌سید و نگاهی به اطراف که انداخت و بوی دود و باروت و گرد و خاک تخریب و بمباران را که در شهر و بر فراز شهر دید،دلتنگ تر از قبل شد و خواست برگردد که چشمش به اتاقکی نیمه باز افتاد.😔😔 پیش رفت و نگاهی کرد .اتاقی ،1۰،12متری خالی اما کثیف دید.😔😔👀 👀 با در و پنجره ای چوبی و کهنه.داخل اتاق شد.پر از بوی کثیف و فضله ی مرغ بود.😔 ژیلا دو سه بار اتاق را بر اندازکرد.سپس لبخندی زد وگفت:😊😊 در بیابان لنگه کفش غنیمت است .اگر این جا را تمیز و مرتب کنم ،بهترین جا برای زندگی ما خواهد شد.☺️☺️☺️ سپس پایین رفت و یک چاقو و دوسه تکه پارچه ی کهنه و کثیف پیدا کرد و با یک سطل پر از آب آورد بالا.☺️ آب را ریخت کف مرغدانی و بعد باچاقو🔪🔪تمام کثافت ها را تراشید.☺️☺️ دوباره رفت از پایین سطل را پر از آب کرد .جارو را هم از کنار حوض کوچک و قدیمی حیاط برداشت و بالا آورد.😊😊😊 دوباره آب را در کف اتاقک ریخت و این بار با حوصله ی بیشتر آن را جارو کرد.بعد هم با پارچه ای کهنه وخیس در و پنجره و دیوارها را تمیز کرد.😊😊☺️☺️ آن قدر از خستگی و کمر درد و سرگیجه از حال رفت. در گوشه ای نشست و چند دقیقه ای استراحت کرد.😔😔😞😒😒 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 فصل اول قسمت 3⃣2⃣ پله ها و طبقه ی بالا.در ای
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 فصل اول قسمت 4⃣2⃣ در همین وقت چشم اش به زن صاحب خانه افتاد . از پله ها پایین رفت و پس از سلام و علیک به او گفت:که چه کار دارد می کند و هم چنین از او اجازه گرفت که از آن اتاقک استفاده کنند.😔😔 زن صاحب خانه اول کمی تعارف کرد،بعد گفت :که اگر در آن جا می تواند زندگی کند ،البته آن اتاق دراختیارشان باشد.☺️☺️ خیلی ممنون زهرا خانم.😊😊 خواهش میکنم ولی لازم نبود خودتان را اذیت کنید و از ما جدا شوید.☺️☺️ من آن جا راحت ترم. راستش دلم می خواهد از آن جا شهر را هم تماشا کنم.😊😊😊 ژیلا پس از آن ،وسایلی را که از پاوه با خودش آورده بود ،بالا آورد. زن صاحب خانه هم کمکش کرد. کف مرغدانی که خشک شد،دو تا پتوی سربازی در آن فرش کرد.☺️ دو سه تکه وسیله،کتری و قوری و دو تا استکان و نعلبکی اش رادرگوشه ای گذاشت.یک دست رخت خوابش را هم که شامل یک تشک و یک لحاف و یک متکای دو نفره بود ،در گوشه ای به دیوار تکیه داد.😒😒 زن صاحب خانه نگاهی به وسایل او انداخت و دلسوزانه گفت: اگر چیزی کم و کسری داری،لطفا بگو از پایین بیارم.☺️☺️ نه،خیلی ممنون.در شرایط جنگی فعلی ،همین قدرش هم زیادی و باعث دردسره.😞😞😔 بله 😞😞 🍂🍀🍂🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂 🍂🍀🍂🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏در ⁧ ⁩ امسال جای محبت پدرانه حاج قاسم بین خانواده شهدا خالی است.. حاج قاسمی که خود هم منتقم خون شهدایمان بود هم پشت و پناه خانواده شهدا... ‏اما امسال.. ‏«از طرف ملت ایران روز دختران حاج قاسم مبارک »
seyedrezanarimani-@yaa_hossein.mp3
11.55M
🌺خوش اومدی فاطمه معصومه 🎤سیدرضا_نریمانی 👏 🎊 میلاد_حضرت معصومه(س)
💕🕊💕 💌 ✋ نگاهم کن دلم یک خلوت جانانه می‌خواهد کبوتر وار آمد روی گنبد،دانه می‌خواهد عطش دارم،تو درجریانی و دیریست می‌دانی دلم یک جرعه از دریای سقاخانه می‌خواهد 💐السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام💐 ☀️💫☀️💫☀️💫☀️💫☀️ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةًمُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ماصَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ🌸 ❤️زندگیتون امام رضایی❤️ 👈 🌹 🍃🌺 @khademe_alzahra313
✨🌘🌒✨ ☘ 🔸استاد فاطمي نيا: را از دست ندهيد ؛ ولو دو ركعت هم اگر ميتوانيد نماز (نافله شب) بخوانيد. در اين زمانه هم كه به بركت موبايل و تلويزيون و... اكثر مردم تا نيمه شب مشغول و سرگرم هستند! 👈سحرها را ضايع نكنيم ، اگر نماز مستحبي هم نخوانديم ، حداقل ده مرتبه " يا ارحم الرّاحمين" بگوييم! اگر آن را هم انجام ندادي اقلاً رو به قبله بنشين و بگو: " سبحان الله والحمدلله و لا اله الّا الله و الله اكبر" اگر در چند سحر با جانت اين جمله را بگويي ، عوض ميشود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌒✨ سعی کنید زودتر بخوابید، شام تان را زودتر بخورید از غذاهایی که طبع سرد دارند در آخر شب استفاده نکنید، با وضو بخوابید، آیه آخر سوره کهف را قبل از خواب بخوانید، قبل از خواب از امام زمان عج بخواهید شما را برای نمازشب بیدار کنند اگر در طلب و درخواسستتان صداقت و التماس داشته باشید حتما بیدارتان می کنند و اینکه قبل از خواب چشم هایتان را روی هم بگذارید در ذهنتان تصور کنید که وقتی ساعتتان زنگ می زند و شما بیدار می شوید و ساعت را قطع می کنید و به دستشویی می روید و وضو می گیرید و نماز می خوانید همه ی این ها را تصور کنید خیلی ابن تصویرسازی ذهنی کمک کننده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️ ❣️ 📆 کوچک مرا ورقی بزن تمام هایم😔 از این←"من بی تو" به تنگ😖آمده است!... ❤️تعجیل در ۳ صلوات❤️ @khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️ 🌹طرح ختم قران کریم🌹 به نیت سلامتی وتعجیل در فرج صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹 ❄️🍃🌹🍃❄️ @khademe_alzahra313
در نگاه تو چه رازی خفته است؟ عمق چشمانت چرا آشفته است؟😢 اشک مهمانش دمادم می شود💔 از چه رو اسرارخود ناگفته است؟✨ 🌹 @khademe_alzahra313
روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به و و و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 فصل اول قسمت 3⃣2⃣ پله ها و طبقه ی بالا.در ای
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت فصل اول قسمت 4⃣2⃣ در همین وقت چشم اش به زن صاحب خانه افتاد . از پله ها پایین رفت و پس از سلام و علیک به او گفت:که چه کار دارد می کند و هم چنین از او اجازه گرفت که از آن اتاقک استفاده کنند.😔😔 زن صاحب خانه اول کمی تعارف کرد،بعد گفت :که اگر در آن جا می تواند زندگی کند ،البته آن اتاق دراختیارشان باشد.☺️☺️ خیلی ممنون زهرا خانم.😊😊 خواهش میکنم ولی لازم نبود خودتان را اذیت کنید و از ما جدا شوید.☺️☺️ من آن جا راحت ترم. راستش دلم می خواهد از آن جا شهر را هم تماشا کنم.😊😊😊 ژیلا پس از آن ،وسایلی را که از پاوه با خودش آورده بود ،بالا آورد. زن صاحب خانه هم کمکش کرد. کف مرغدانی که خشک شد،دو تا پتوی سربازی در آن فرش کرد.☺️ دو سه تکه وسیله،کتری و قوری و دو تا استکان و نعلبکی اش رادرگوشه ای گذاشت.یک دست رخت خوابش را هم که شامل یک تشک و یک لحاف و یک متکای دو نفره بود ،در گوشه ای به دیوار تکیه داد.😒😒 زن صاحب خانه نگاهی به وسایل او انداخت و دلسوزانه گفت: اگر چیزی کم و کسری داری،لطفا بگو از پایین بیارم.☺️☺️ نه،خیلی ممنون.در شرایط جنگی فعلی ،همین قدرش هم زیادی و باعث دردسره.😞😞😔 بله 😞😞 🍂🍀🍂🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂 🍂🍀🍂🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت فصل اول قسمت 4⃣2⃣ در همین وقت چشم اش به زن صاحب خانه افتا
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂 فصل اول قسمت 5⃣2⃣ در این وضعیت آدم هر چند سبک بار تر باشه،راحت تره.😔 جابه جایی اش دنگ و فنگ نداره.😔 بله درست است.😞😞 زهرا خانم این را گفت و از پله ها پایین رفت.😔😔 بعد از ظهر بود ژیلا کیف اش را برداشت و از زهرا خانم پرسید:که برای خرید یه کم خرت و پرت ،به کجا باید برود؟؟😔😔 و او هم راهنمایی اش کرد.ژیلا از او تشکر کرد و راه افتاد.😊😊 نیم ساعت بعد در حالی که یک کیسه پلاستیکی در دست داشت به منزل برگشت و رفت به اتاق خودش.😔😔 با هزار تومن پولی که داشت ،توانسته بود،دو تا بشقاب،دو تاقاشق،دو تا کاسه،و یک سفره ی نایلونی کوچک بخرد.😞 البته خیلی دلش می خواست که یک چراغ خوراک پزی هم بخرد اما نتوانست،پولش نرسید که این کار رابکند وگفت:😔😔😞 ان شآلله بماند برای وقتی که ابراهیم فرصت داشته باشد در خانه بماند و من هم بتوانم برایش غذای گرم بپزم.😔😔😒 سلام!😊😊 ژیلا یک لحظه سایه ابراهیم را حس کرد و بعد صدایش را شنید.😞😞 برگشت طرف او و از دیدن ناگهانی اش جاخورد😦😦 سلام!یک دفعه ای ازکجا پیدا شد؟؟😮😮 یک دفعه ای که نبود .از توی کوچه آمدم پشت در، در زدم به امید این که شما در را به رویم باز کنی،اما...☺️☺️ من فقط می توانم در بهشت را به روی شما باز کنم،در خانه ی مردم را که نمی توانم.😊😊 🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀 ادامه ی این داستان فردا در کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا