eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
600 دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️ ❣️ 📆 کوچک مرا ورقی بزن تمام هایم😔 از این←"من بی تو" به تنگ😖آمده است!... ❤️تعجیل در ۳ صلوات❤️ @khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️ 🌹طرح ختم قران کریم🌹 به نیت سلامتی وتعجیل در فرج صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹 ❄️🍃🌹🍃❄️ @khademe_alzahra313
در نگاه تو چه رازی خفته است؟ عمق چشمانت چرا آشفته است؟😢 اشک مهمانش دمادم می شود💔 از چه رو اسرارخود ناگفته است؟✨ 🌹 @khademe_alzahra313
روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به و و و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 فصل اول قسمت 3⃣2⃣ پله ها و طبقه ی بالا.در ای
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت فصل اول قسمت 4⃣2⃣ در همین وقت چشم اش به زن صاحب خانه افتاد . از پله ها پایین رفت و پس از سلام و علیک به او گفت:که چه کار دارد می کند و هم چنین از او اجازه گرفت که از آن اتاقک استفاده کنند.😔😔 زن صاحب خانه اول کمی تعارف کرد،بعد گفت :که اگر در آن جا می تواند زندگی کند ،البته آن اتاق دراختیارشان باشد.☺️☺️ خیلی ممنون زهرا خانم.😊😊 خواهش میکنم ولی لازم نبود خودتان را اذیت کنید و از ما جدا شوید.☺️☺️ من آن جا راحت ترم. راستش دلم می خواهد از آن جا شهر را هم تماشا کنم.😊😊😊 ژیلا پس از آن ،وسایلی را که از پاوه با خودش آورده بود ،بالا آورد. زن صاحب خانه هم کمکش کرد. کف مرغدانی که خشک شد،دو تا پتوی سربازی در آن فرش کرد.☺️ دو سه تکه وسیله،کتری و قوری و دو تا استکان و نعلبکی اش رادرگوشه ای گذاشت.یک دست رخت خوابش را هم که شامل یک تشک و یک لحاف و یک متکای دو نفره بود ،در گوشه ای به دیوار تکیه داد.😒😒 زن صاحب خانه نگاهی به وسایل او انداخت و دلسوزانه گفت: اگر چیزی کم و کسری داری،لطفا بگو از پایین بیارم.☺️☺️ نه،خیلی ممنون.در شرایط جنگی فعلی ،همین قدرش هم زیادی و باعث دردسره.😞😞😔 بله 😞😞 🍂🍀🍂🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂 🍂🍀🍂🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت فصل اول قسمت 4⃣2⃣ در همین وقت چشم اش به زن صاحب خانه افتا
زندگینامه شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂 فصل اول قسمت 5⃣2⃣ در این وضعیت آدم هر چند سبک بار تر باشه،راحت تره.😔 جابه جایی اش دنگ و فنگ نداره.😔 بله درست است.😞😞 زهرا خانم این را گفت و از پله ها پایین رفت.😔😔 بعد از ظهر بود ژیلا کیف اش را برداشت و از زهرا خانم پرسید:که برای خرید یه کم خرت و پرت ،به کجا باید برود؟؟😔😔 و او هم راهنمایی اش کرد.ژیلا از او تشکر کرد و راه افتاد.😊😊 نیم ساعت بعد در حالی که یک کیسه پلاستیکی در دست داشت به منزل برگشت و رفت به اتاق خودش.😔😔 با هزار تومن پولی که داشت ،توانسته بود،دو تا بشقاب،دو تاقاشق،دو تا کاسه،و یک سفره ی نایلونی کوچک بخرد.😞 البته خیلی دلش می خواست که یک چراغ خوراک پزی هم بخرد اما نتوانست،پولش نرسید که این کار رابکند وگفت:😔😔😞 ان شآلله بماند برای وقتی که ابراهیم فرصت داشته باشد در خانه بماند و من هم بتوانم برایش غذای گرم بپزم.😔😔😒 سلام!😊😊 ژیلا یک لحظه سایه ابراهیم را حس کرد و بعد صدایش را شنید.😞😞 برگشت طرف او و از دیدن ناگهانی اش جاخورد😦😦 سلام!یک دفعه ای ازکجا پیدا شد؟؟😮😮 یک دفعه ای که نبود .از توی کوچه آمدم پشت در، در زدم به امید این که شما در را به رویم باز کنی،اما...☺️☺️ من فقط می توانم در بهشت را به روی شما باز کنم،در خانه ی مردم را که نمی توانم.😊😊 🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀 ادامه ی این داستان فردا در کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا