eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ ☀️ 📌موضوع:ثواب بیشمار (مهم) ✅امام صادق علیه السلام: 💢هرگاه روز وشب جمعه فرا برسد فرشته ای ازآسمان پایین میآید که همراه اوقلم هایی طلایی و برگه های نقره ای میباشد و از شب و روزپنجشنبه وغروب روز جمعه جزصلوات پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم نمی نویسند... 📒بحارالانوارمجلسی ج 52ص94
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹 خشاب ایمانم, خالی شده, سقف سنگرم, چکه می کند! دیگر در برابر گناه ایمن نیستم! عطش نفس, امانم را بریده... قادر به تحمل نفس کشیدن در هوای،بی هوای گناه نیستم... کمی هـــــــــــــــوا لطفا!! آی شهدا با شمایم! نیروهای جامانده در خاکریز دنیا،از نفس افتاده اند... 🎀الـــتماس دعــاے شهـــــــادت وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁 هی با دلم دو قدم نزدیک می‌آیم دوباره می‌ایستم؛ دوباره دو قدم، دوباره ایست... دارم فکر می‌کنم، به همین روزهایی که حرم نیستم 🍀 به همین لحظه‌‌ها که هوای دیدن ضریح، قلبم را پر کرده زیارت که جای خود؛ چقدر حتی با همین امید دیدار 🌸 قشنگ‌تر است . . . از دور بشنوید امام خوبم، 💜 سلام ساده‌ی عاشقانه‌ام را : ✋💚 اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری اَلصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كاَفْضَل ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🌸🍃 ڪلیڪ ڪنید 👇 🌺🍃 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اکسیر کن مرا به عیار نگاه خود چون طاق صحن کهنه، مطلا شود دلم السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ 🌷 @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
همينطور كه به باغ او خيره بودم، يكباره تمام باغ سوخت و تبديل به خاكستر شد! اين فاميل ما، بنده خدا
قسمت شانزدهم سال 1388 توفيق شد كه در ماه رجب و ماه شعبان، زائر مكه و مدينه ُحرم شديم و وارد مسجدالحرام شديم. بعد از اتمام اعمال، باشم. ما م به محل قرار آمدم. روحاني كاروان به من گفت: سه تا از خواهران االن آمدند، شما زحمت بكشيد و اين سه نفر را براي طواف ببريد. خسته بودم، اما قبول كردم. سه تا از خانمهاي جوان كاروان به سمت من آمدند. تا نگاهم به آنها افتاد، سرم را پايين انداختم. يك حوله اضافه داشتم. يك سر حوله را دست خودم گرفتم و سر ديگرش را در اختيار آنها قرار دادم. گفتم: من در طي طواف نبايد برگردم. حرم الهي هم بهخاطر ماه رجب شلوغ است. شما سر اين حوله را بگيريد و دنبال من بياييد. يكي دو ساعت بعد، با خستگي فراوان به محل قرار كاروان برگشتم. در كل اين مدت، ً اصال به آنها نگاه نكردم و حرفي نزدم. وظيفهاي براي انجام طواف آنها نداشتم، اما فقط براي رضاي خدا اين كار را انجام دادم. در روزهايي كه در مكه مستقر بوديم، خيليها مرتب به بازار ميرفتند و... اما من به جاي اينگونه كارها، چندين بار براي طواف اقدام كردم. ابتدا به نيت رهبر معظم انقالب و سپس به نيابت شهدا، مشغول شدم و از فرصتها براي كسب معنويات استفاده كردم. در آن لحظاتي كه اعمال من محاسبه ميشد، جوان پشت ميز به اين موارد اشاره كرد و گفت: بهخاطر طواف خالصانهاي كه همراه آن خانمها انجام دادي، ثواب حج واجب در نامه اعمالت ثبت شد! بعد گفت: ثواب طوافهايي كه به نيابت از ديگران انجام دادي، دو برابر در نامه اعمال خودت ثبت ميشود... اوايل ماه شعبان بود كه راهي مدينه شديم. يك روز صبح در حالي كه مشغول زيارت بقيع بودم، متوجه شدم که مأمور وهابي دوربين يک پسر بچه را که ميخواست از بقيع عکس بگيرد را گرفته، جلو رفتم و به سرعت دوربين را از دست او گرفتم و به پسر بچه تحويل دادم. بعد به انتهاي قبرستان رفتم. من در حال خواندن زيارت عاشورا بودم كه به مقابل قبر عثمان رسيدم. همان مأمور وهابي دنبال من آمد و چپچپ به من نگاه ميكرد. يكباره كنار من آمد و دستم را گرفت و به فارسي و با صداي بلند گفت: چي گفتي!؟ لعن ميكني؟ گفتم: نهخير. دستم رو ول كن. اما او همينطور داد ميزد و با سر و صدا، بقيه مأمورين را دور خودش جمع كرد. در همين حال يكدفعه به من نگاه كرد و حرف زشتي را به موال اميرالمؤمنين زد. من ديگر سكوت را جايز ندانستم. تا اين حرف زشت از دهان او خارج شد و بقيه زائران شنيدند، ديگر سكوت را جايز ندانستم. يكباره كشيده محكمي به صورت او زدم. بالفاصله چهار مأمور به سر من ريختند و شروع به زدن كردند. يكي از مأمورين ضربهي محکمي به كتف من زد كه درد آن تا ماهها اذيتم ميكرد. چند نفر از زائرين جلو آمدند و مرا از زير دست آنها خارج كردند و سريع فرار كردم. اما در لحظات بررسي اعمال، ماجراي درگيري در قبرستان بقيع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و فقط به عشق موال علي با آن مأمور درگير شديد و كتف شما آسيب ديد. براي همين ثواب جانبازي در ركاب مولا علی در نامه عمل شما ثبت شده است
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
قسمت شانزدهم سال 1388 توفيق شد كه در ماه رجب و ماه شعبان، زائر مكه و مدينه ُحرم شديم و وارد مسج
در اين سفر كوتاه به قيامت، نگاه من به شهيد و شهادت تغيير كرد. علت آن هم چند ماجرا بود: يكي از معلمين و مربيان شهر ما، در مسجد محل تالش فوقالعادهاي داشت كه بچهها را جذب مسجد و هيئت كند. او خالصانه فعاليت ميكرد و در مسجدي شدن ما هم خيلي تأثير داشت. اين مرد خدا، يكبار كه با ماشين در حركت بود، از چراغ قرمز عبور كرد و سانحهاي شديد رخ داد و ايشان مرحوم شد. من اين بنده خدا را ديدم كه در ميان شهدا و هم درجه آنها بود! من توانستم با او صحبت كنم. ايشان بهخاطر اعمال خوبي كه در مسجد و محل داشت و رعايت دستورات دين، به مقام شهدا دست يافته بود. در واقع او در دنيا شهيد زندگي کرد و به مقام شهدا دست يافت. اما سؤالي كه در ذهن من بود، تصادف او و عدم رعايت قانون و در واقع علت مرگش بود. ايشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشين سكته كردم و از دنيا رفتم و سپس با ماشين مقابل برخورد كردم. هيچ چيزي از صحنه تصادف دست من نبود. در جايي ديگر يكي از دوستان پدرم كه اوايل جنگ شهيد شده بود و در گلزار شهداي شهرمان به خاك سپرده شده بود را ديدم. اما ً او خيلي گرفتار بود و اصال در رتبه شهدا قرار نداشت! تعجب كردم. تشييع او را به ياد داشتم كه در تابوت شهدا بود و... اما چرا؟! خودش گفت: من براي جهاد به جبهه نرفتم. من به دنبال كاسبي و خريد و فروش بودم كه براي خريد جنس، به مناطق مرزي رفتم که آنجا بمباران شد. من کشته شدم. بدن مرا با شهداي رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمندهام و... اما مهمترين مطلبي كه از شهدا ديدم، مربوط به يكي از همسايگان ما بود. خوب به ياد داشتم كه در دوره دبستان، بيشتر شبها در مسجد محل، كالس و جلسه قرآن و يا هيئت داشتيم. آخر شب وقتي به سمت منزل ميآمديم، از يك كوچه باريك و تاريك عبور ميكرديم. از همان بچگي شيطنت داشتم. با برخي از بچهها زنگ خانه مردم را ميزديم و سريع فرار ميكرديم! يك شب من ديرتر از بقيه دوستانم از مسجد راه افتادم. وسط همان كوچه بودم كه ديدم رفقاي من كه زودتر از كوچه رد شدند، يك چسب را به زنگ يك خانه چسباندند! صداي زنگ قطع نميشد. يكباره پسر صاحبخانه كه از بسيجيان مسجد محل بود، بيرون آمد. چسب را از روي زنگ جدا كرد و نگاهش به من افتاد. ً او شنيده بود كه من، قبال از اين كارها كردهام، براي همين جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت: بايد به پدرت بگويم که چه كار میکنی هرچي اصرار كردم كه من نبودم و... بيفايده بود. او مرا به مقابل منزلمان برد و پدرم را صدا زد. آن شب همسايه ما عروسي داشت. توي خيابان و جلوي منزل ما شلوغ بود. پدرم وقتي اين مطلب را شنيد خيلي عصباني شد و جلوي چشم همه، حسابي مرا كتك زد. اين جوان بسيجي كه در اينجا قضاوت اشتباهي داشت، چند سال بعد و در روزهاي پاياني دفاع مقدس به شهادت رسيد. اين ماجرا و كتك خوردن به ناحق من، در نامه اعمال نوشته شده بود. به جوان پشت ميز گفتم: من چطور بايد حقم را از آن شهيد بگيرم؟ او در مورد من زود قضاوت كرد. او گفت: الزم نيست كه آن شهيد به اينجا بيايد. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهيد راضي شوي. بعد يكباره ديدم كه صفحات نامه اعمال من ورق خورد! گناهان هر صفحه پاك ميشد و اعمال خوب آن ميماند. خيلي خوشحال شدم. ذوق زده بودم. حدود يكي دو سال از اعمال من اينطور طي شد. جوان پشت ميز گفت: راضي شدي؟ گفتم: بله، عالي است. البته بعدها پشيمان شدم. چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاك كند!؟ اما باز بد نبود. همان لحظه ديدم آن شهيد آمد و سالم و روبوسي كرد. خيلي از ديدنش خوشحال شدم. گفت: با اينكه الزم نبود، اما گفتم بيايم و حضوري از شما حالليت بطلبم. هرچند شما هم بهخاطر كارهاي گذشته در آن ماجرا بيتقصير نبودي. ادامه دارد.. @khademe_alzahra313
یابن الحسن..🌹 ▪️بر سر نی،سر جدّت به عقب برگشته طفل افتاده ز پا،منتظر توست بیا... 🌿به رسم هرشب انتظار،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان میخوانیم: الهی عظم البلا..⚡️ @khademe_alzahra313
🔴قبل از خواب،هزار رکعت نماز بخوانید! ✅مرحوم كفعمى روایت كرده است: روزى پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله به حضرت على علیه السلام فرمود: دیشب چه عملى انجام داده‌اى؟ 🌷آن حضرت اظهار داشت: پیش از آن كه بخوابم، هزار ركعت نماز به جا آوردم. 🌺حضرت رسول فرمود: چگونه؟! ✨پاسخ داد: از شما شنیدم كه فرمودى: هر كس هنگام خوابیدن سه مرتبه بگوید: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ» ؛ او همانند كسى است كه هزار ركعت نماز خوانده است. 🌟حضرت رسول اکرم فرمود: راست گفتى، چنین است. @khademe_alzahra313 🌺✨✨🌺✨✨🌺✨✨🌺✨ 📚مستدرك الوسائل، ج 5، ص 49، ح 21.
برای همدیگه دعا کنیم 💚🍃 شبتون بخیر😴😴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقا سلام! سوز و نوایی به ما بده هر صبح و شام حال بکایی به ما بده دل تنگ دیدن تو شدیم الغریب آغوش خویش وا کن و جایی به ما بده ☺️🌸🌸🌸
❄️🍃🌹🍃❄️ 🌹طرح ختم قران کریم🌹 به نیت سلامتی وتعجیل در فرج صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
هدایت شده از آرشیو کانال قرآن
158_Page.MP3
853K
♦️السَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ أَهْلِ الْكِساءِ اَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَباءِ ♦️السَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَداءِ اَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الْأَدْعِياءِ اَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلاءَ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مهدىِ فاطمه، اِى سَيّدِ صاحبْ حَسَنات 💖در روز جمعه هَديه‌اى برای تو نداريم 🌸به غير از صَلَوات 💖 اللّهُمَ 🌸 صلَّ 💖 علی 🌸 محَمَّدٍ 💖 وآلِ 🌸 محَمَّد 💖 و َعَجِّل 🌸 فرَجَهُم 💖 و اَهلِک 🌸 عدُوَّهُم... 💖 اللّهُــــمَّ عَجـِّــل 🌸 لوَلیِّــــکَ الفَـرج ثوابش برسد به روح پدران و مادرانی که در جمع ما نیستند. التماس دعا @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ❌ در یکی از بهترین دانشگاه های دنیا تحصیل کرده بود ... ❌ در رفاه کامل بود ، پول ، شغل مناسب ،ماشین ، خونه ، زندگی ، ولی یه دفه همشو ول کرد و گفت (علیه السلام) رو شنیده.... ❌ مرخصی بدون حقوق گرفت و به هر زحمتی بود خودشو رسوند به عراق و با التماس خودش را به عضویت یکی از گردان های عراقی درآورد ، و در نزدیکی سامرا به شهادت رسید و لقب گرفت🥀 💢 وحید نومی گلزار 🌹 @khademe_alzahra313