💠 شهیـدے ڪہ بعــد از شهـادت سـہ بــار بــہ دیــــدن مـــــادرش آمـــــد
🌺 مادرم ڪہ از شهادت فرزندش سید مهدی خیلے اظهار دلتنگے و بـےتابـے مے ڪرد ، یڪ روز برایم تعریف ڪرد ، یڪ شب ڪہ خیلے از فقدان و هجران پسرم ناراحت بودم ، با ناراحتے و غم زیادے ڪہ در دلم بود ، بہ خواب رفتم .
در خواب سیدمهدے را دیدم و با او از رفتنش گلایہ ڪرده و گفتم ، تو از پیش من رفتے و دیگر یادے از من نمےڪنی .
مهدے در جوابم گفت : مادر من مے توانم بہ تو سرڪشے ڪنم ولے در انظار مردم نمےشود .
بعد گفت : تو ناراحت نباش ، چند روز دیگر بہ سراغت مےآیم ، مادرم مےگفت : وقتے از خواب بیدار شدم ، بہ فڪر فرو رفتم ڪہ چہ حادثہ ای اتفاق خواهد افتاد .
🌺 یڪ روز بعد از ظهر ڪہ در منزل تنها و روے پلہ های جلوے اتاق نشستہ بودم ، ناگهان چشمم بہ حیاط منزل افتاد ، با کمال تعجب دیدم ، سیدمهدے در حالیڪہ لباس روحانے بر تن دارد و تسبیحے در دستش مےچرخاند ، با خود چیزے را زمزمہ مےڪند و به سمت من مےآید .
جلو آمد و با من صحبت ڪرد .
بہ او گفتم : چرا دیر آمدے ؟ گفت ، حالا ڪہ آمده ام و پیش تو هستم .
از شوق بہ گریہ افتادم ، با او حرف زدم و درد و دل ڪردم .
از خود بیخود شدم ، وقتے متوجہ وضعیت خود شدم ، دیدم مهدے نیست ، انگار غیب شده بود .
🌺 مادرم مےگفت ، بار دیگر ڪہ سیدمهدے را دیدم ، در حال خواندن نماز مغرب و عشا بودم ، ناگهان احساس ڪردم ، او وارد اتاق شد و جلوی من بہ نماز ایستاد .
نمازم را مدتے طول دادم ڪہ بیشتر او را ببینم ، او هم نمازش را طول داد ، بعد فڪر ڪردم ، نمازم را سریع تر بخوانم تا پس از نماز او را بهتر ببینم .
تا بہ سجده رفتم ، چادرم جلوے صورتم افتاد ، بعد از سجده سرم را از روی مهر بلند ڪردم ، دیدم هیچڪس جلوے من نیست .
من خودم از مادرم شنیدم ڪہ مےگفت ، سہ بار مهدے را مانند زمان حیاتش در منزل دیده و هر بار ڪہ او را دیده ، اصلا متوجہ نبوده ڪہ او شهید شده ، تازه وقتے مهدي از پیش او مےرفت ، متوجہ این جریان مےشد .
📚 منبع : ڪتاب لحظہ های آسمانے
(دفتر اول) بہ نقل از خواهر شهید
شهيد سيدمهدي اسلاميخواه
احترام و علاقه زيادي براي مادرش قايل بود. هيچ وقت جلوي ايشان پايش را دراز نميكرد و هميشه دو زانو و مؤدب مينشست و صحبت ميكرد. ايشان به عنوان طلبه در لشكر 16 زرهي قزوين مشغول تبليغ شد و در عمليات طريق القدس به شهادت رسيد. وقتي پيكر مطهرش را به روستاي «استير» سبزوار آوردند مادرش را براي وداع آخر با فرزندش به غسالخانه بردند. مادر تا چشمش به جسد سيدمهدي در تابوت افتاد با چشمان گريان ودلي شكسته گفت: پسرم تا ياد دارم تو هيچ وقت در مقابل من پايت را دراز نميكردي و تا من نمينشستم، نمينشستي! حالا چه شده من آمدهام و تو. با بيان اين جملات همه اقوام و آشنايان مشاهده كردند كه چشمان سيدمهدي براي چند لحظه باز شد و يك قطره اشك از آنها بر گونههايش سرازير شد.
هدایت شده از Amraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
🎤با نوای استاد فرهمند
@khademe_alzahra313
💐🌴🌺🌼🌺🌴💐
#مهدویت_در_کلام_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#مسلم_خیزاب
یک ارادت خاصی به #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داشتند.
به جای نام علی که هر دو دوست داشتیم نام محمد مهدی را برای پسرمان انتخاب کردند .
هر موقع به #امام_حسین علیه السلام و #امام_رضا علیه السلام ، سلام می دادند ، می گفتند : یا #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نگاهت را از من برنگردان .
#شهادت_اتفاقی_نیست
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@khademe_alzahra313
💌 #یه_سلام_دوباره
سکوت همیشه هم خوب نیست
من یاد گرفتهام وقتی دلتنگم
یک گوشهی اتاق
درست سمت مشهد
🕊 درست حرم... بِایستم و
شبیه وقتی که
روبروی #ضریح میایستادم،
با امام پاک و مهربانم
درددل کنم 🌸
این روزها بی قرار ترم
💜 حرفهایم
حتی سلامهای سادهام
عاشقانهترند . . . :
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف ✋💚
اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ
عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری
اَلصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كاَفْضَل
ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🌸🍃
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃 @khademe_alzahra313
36.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 آقا مجید
🎬 روایتی کوتاه از شهید مجید صنعتی
🎙به روایت: حاج حسین یکتا
خیلی زیبا....
نهرخین.... کربلای چهار.... شهدای غریب غواص
@khademe_alzahra313
🍃اَز خاطِرهی
چادُری شُدنش تَعریف مےکَرد
مےگُفت🧕🏻↶
فاطِمیه نَزدیڪ بود🥀
خواستَم بَرایِ روضه مادَر
بِهترین لباس را بِپوشَم✨..
🙃وابَسته شُدم..
#شهیده🌸
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج
@khademe_alzahra313
اهمیت وضو قبل از خواب
امام صادق عليه السلام :
مَنْ تَطَهَّرَ ثُمَّ أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ بَاتَ وَ فِرَاشُهُ كَمَسْجِدِهِ وَ إِنْ ذَكَرَ أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى وُضُوءٍ فَتَيَمَّمَ مِنْ دِثَارِهِ كَائِناً مَا كَانَ لَمْ يَزَلْ فِي صَلَاةٍ مَا ذَكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.
هر که #با_طهارت_به_بستر_رود، آن شب بستر او به منزله مسجد اوست و اگر یادش آمد که وضو ندارد به همان رو انداز خود -هر چه می خواهد باشد- تیمم کند که اگر چنین کرد پیوسته در نماز و ذکر خداوند خواهد بود.
تهذیب الاحکام(تحقیق خرسان) ج ۲ ، ص ۱۱۶
صبح یعنی کہ
کسی مثل شما
بِدَمَد در تن ِ من
نورِ حیات ...
🍃🍂🍃
صبح علی الطلوع سلام علی الحسین....
#سلام_ودرود_برشهیدان
@khademe_alzahra313
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ⃟✤
خدایا
با توکل به اسم اعظمت
می گشایيم دفتر امـــروزمان را...
باشد ڪه در پایان روز مُهر تایید بندگی زینت بخش دفترمان باشد...
💠شروع یک روز نورانی به رسم هر روز
با نام وذکر #یا_رب_العالمین
و عرض سلام و ادب به صاحب امروز (شنبه) آقای مهربانیها ،حضرت ختمی مرتبت #رسول_اکرم(ص)
⚜️السّلام علیکَ یا رَسولَ اللّه(ص)⚜️
@khademe_alzahra313
سلام علیکم
✨صبح روز شنبه تون پر از خیر و برکت
☀️امروز متعلق است به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم❤️
🌄روزمان را با سلام و درود و صلوات بر پیامبر اکرم رحمت للعالمین❤️ شروع می کنیم و بی نهایت خوشحالیم که درین روز مهمان ایشان هستیم و تصمیم ها و کارهای امروزمان را به ایشان هدیه می دهیم🎁
✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا شرکت در این طرح ، خواندن ادعیه امروز، لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن و...
✨غذای غیر نذری نخوریم حتی میوه یا آب خوردنمون با نیت باشه خلاصه تو خونه های ما همه فقط غذای حضرتی می خورند (غذای جسم و روح)
💫هدیه هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله
✨✨✨✨✨✨✨✨
@khademe_alzahra313
🌱🌈🌸
•|... ﷽... •
حاج محمدرضا طاهری، ذاکر اهل بیت علیهم السلام خاطره ای از دیدار خود با #شهید_همت را منتشر کرد:👇👇
وقتى سوار موتور تریل، داشت میرفت به سمت خط ( جزیره مجنون) زیارتش کردم ، مستانه ى مستانه میرفت اما وقتى حاجى رو میاوردن دیگه ندیدیمش، فقط شنیدم سردار لشگر ، بدون سر مهمان حضرت اباعبدالله علیه السلام شده 💔.... هنوز سخنرانى بعد عملیات والفجر یک حاجى تو گوشمه مخصوصاً اون جمله ى معروفش ( کربلا رفتن خون میخواهد ) 🕊اونشب همه ى بچه ها بعد از سخنرانى حاجى دوباره شور و شوق برگشتن به عملیات رو داشتند ... شاید دلیل این عکس رو کنار عکس حاج همت بپرسید ؟😊👆
وقتى از عملیات خیبر ، جزیره ى مجنون برگشیم پادگان دوکوهه ، خیلى از بچه ها میخواستن برا مرخصى به شهرشون برگردن ، اما وقتى گفتند یه عده تصمیم دارن برن شهر حاج همت به خانواده ى شهید سر بزنند ،کسى دیگه مرخصى نرفت و همه ى نیروها تصمیم گرفتند براى عزیمت به شهرضا در استان اصفهان اماده بشن ، یادم نیست چند تا اتوبوس🚌 از دوکوهه حرکت کردیم ولى میدونم تعداد اتوبوسها زیاد بود ، نیروهاى حاجى در لشگر ٢٧ مجلس بسیار خوبى تو شهرضا گرفتند و قرعه ى مداحى🎤 اونروز هم به نام بنده ى حقیر افتاد و خدارو شکر از این توفیق بى نصیب نموندم ، و این عکس یاداور مجلس شهید والامقام #حاج_همت در شهرضاست🌹
#سردار_دلهــا
#حاج_ابراهیم
@khademe_alzahra313
مقام عرشی حضرت زهرا_3.mp3
13.1M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۳
✦ الگوگیری؛ اساس و پایهی هر حرکتی است!
بدون الگوی صحیح، هیچ حرکتی نه درست، آغاز میشود، نه به سرانجامِ درست میرسد!
✨حضرت زهرا سلامالله علیها، کاملترین الگوست برای یک زندگی موفق که نتیجهی آن، تکامل باطن انسانی ماست!
الگویی برای همه... نه فقط بانوان ❌
#استاد_شجاعی 🎤
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
دوازدهمین روز از 🌟💫چله مهمان سفره شهید 🌷سید مهدی اسلامی خواه 🌷 هستیم.
سیزدهمین روز از 🌟💫چله مهمان سفره شهید 🌷سجاد عفتی 🌷 هستیم.
با شهيد صدرزاده و جانباز اميرحسين خيلي رفاقت نزديكي داشت. قرار بود با هم اعزام شوند. زمان اعزامشان تا صبح فرودگاه بودند، اما سجاد اعزام نشد و برگشت. وقتي برگشت كولهپشتياش را تا 40 روز باز نكرد. خبر شهادت مصطفي را كه شنيد بيقرارياش بيشتر شد و دو هفته روزه گرفت تا اعزامش به مشكلي نخورد. چند روز بعد از چهلم مصطفي اعزام شد. شبي كه آقا مصطفي صدرزاده شهيد شده بود سجاد زنگ زد و گفت: دوست عزيزم رفت ديگر نميتوانم بمانم. ميگفت: لازم باشد مستقيم ميروم از حاج قاسم اجازه رفتن ميگيرم. آنقدر بيتاب رفتن بود كه اصرار ميكرد منزل مادرش باشيم تا براي اعزام تماس گرفتند فاصله نزديك باشد و زود برود. وقتي پيامهايي را كه در مدت مأموريتش داده بود، ميخوانم ميفهمم كه ميخواسته مرا براي امروز آماده كند. گفته بود هر موقع دلت تنگ شد ياسين بخوان. هرموقع بيتاب شدي آيهالكرسي بخوان. دلت را با ياد بيبي آرام كن او كوه صبر است خودش دلت را آرام ميكند. میگفت سنا را هم به خانم حضرت رقيه(س) سفارش كردم تا او را آرام كند. ميگفت: سعيدهجان شهيد خيلي مدد ميدهد تا نروم شهيد نشوم متوجه نميشوي. اگر شهيد شوم تفاوت را احساس ميكني كه بيشتر با شما هستم! خيلي خوشحالم كه به آرزويش رسيد، از او خواستم برايم دعا كند.
شبي از مزار آقامصطفي برميگشتيم. گفت: سعيده برايت چيزهايي نوشتهام اگر بخواني دلت ميخواهد تو هم شهيد شوي. شوخي كردم مگر زن هم سوريه ميبرند؟ گفت: هنگام ظهورِ آقا، مردان و زنان در اين راه سبقت ميگيرند. قبل از اعزامش به بهشت رضوان رفتيم. سجاد اشاره به قبر خالی كنار مزار مصطفي كرد و گفت: اين قبر آنقدر خالی ميماند تا من برگردم و بنرهاي مصطفي پايين نميآيد تا بنرهاي من بالا برود. يك شب سجاد در خواب، تب شديدي كرده بود و اشك ميريخت. ميگفت: من نبودم شما مصطفي را برديد الان هستم و نميگذارم رفقايم را ببريد. در روز عمليات در 30 آذر94 با اميرحسين بود كه او مجروح و خودش شهيد شد!
گويا آن شب درگيري شديدي ميشود. اميرحسين تماس ميگيرد و از سجاد ميخواهد كه به كمكش برود. سجاد تكتيرانداز و به اسم مستعار ابراهيم بود و اميرحسين حاجنصیری به اسم مستعار اسماعيل. آنها خيلي رشادت به خرج ميدهند و خيلي از بچهها را از اسارت نجات ميدهند و بسيار پيشروي ميكنند، اما در آن درگيري تيربارانش ميكنند. يك تير به سينه سجاد اصابت ميكند كه به شهادت ميرسد. یکی از دوستانش ميگفت: سجاد هنگام شهادت خواست تا سرش را بلند كنم تا به آقا سلام دهد. سرش را كه بلند كردم گفت: «صليالله عليك يا اباعبدالله». يكي از دوستانش ميگفت چند روز قبل از شهادت، وقتي سجاد از حرم حضرت زينب(س) بيرون آمد، انگار يك متر از زمين بالاتر بود و ديگر مال اين دنيا نبود. واقعاً سجاد به عشق شهادت رفته بود.
خيلي نگران بودم پيكرش دست دشمن بماند. قسمش دادم كه پيكرش برگردد. آنروز براي رفتن به معراج بيتاب بودم، اما ته دلم حس خوبي داشتم. وقتي نگاهش كردم آرامشي بر تمام بيقراريهايم بود. آنقدر نوراني شده بود كه دلم نميآمد به صورتش دست بزنم. دوستش ساتن قرمزي كه از كربلا آورده بود را روي پيكرش انداخت. اعضاي صورتش با پنبه پر شده بود به همين خاطر براي اينكه سنا در ذهنش تصوير خوبي داشته باشد صورتش را از گلهاي قرمزی كه خريده بودم پركردم. وقتي صورتش پر از گلهاي قرمز شده بود انگار او را در بهشت ميديديم.
همه نگران سنا بوديم، چون خيلي به پدرش وابسته بود. همان شب شهادت با تب زياد از خواب بلند شد فكر كنم اولين كسي كه متوجه شهادت سجاد شد سنا بود. شبي هم كه پيكرش را از سوريه ميآوردند سنا با دو جيغ از خواب بيدار شد. روزي سجاد زنگ زد گفت: از حضرت رقيه(س) خواستهام تا دل سنا را آرام كند. واقعاً هم همينطور شد.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
مرگ پلی است به سوی جهان ابدیت و انشالله این پل با شهادت رقم بخورد، صبر در مصیبت اجر عظیم الهی را دارد، در مصیبتها، فقط برای امام حسین(ع) گریه کنید.
2 روز روزه بدهکارم. یک سال از مالم برای روزه و نماز صرف شود، یک سوم مال قانونی بنده صرف ایتام، هیاتهای سیدالشهدا، فقرا و امور خیریه شود. در قبرم تربت سیدالشهدا، شب اول قبر، نماز وحشت، زیارت عاشورا را فراموش تان نشود.
از همه اقوام، دوستان، همسایگان و آشنایان طلب حلالیت دارم، پدر و مادر عزیز هیچ وقت نتوانستم خدمتی به شما بکنم، حلالم کنید، همسر عزیزم که همیشه رنج دادهام شما را، حلالم کنید.
فرزند عزیزم را به درس خواندن، تقوای الهی، نماز و حجاب توصیه میکنم. حلالم کن، خواهرانم و برادرم حلالم کنید.
رهبر عزیزم را که راه امام عصر(عج) را ادامه میدهد، فراموش نکنید و یاریش نمایید.
از ٩۴/۴/١٨ خمس مالم را حساب کنید.
در صورت امکان آشنایان ١روز برایم نماز قضا بخوانید,بدهکاری هایم در سررسید موجود است.
وکیل پدرم میباشد(در کلیه امور پولی).
🌱🌈🌸
•|... ﷽... •
🏠خــانه
به او گفتم کار درستی نیست دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف می کشی ، بیا شهرضا یک خانه🏠 برایت بخرم .
گفت : نه حرف این چیز ها را نزن ، #دنیا هیچ ارزشی ندارد شما هم غصه مرا نخور ،😊
خانه ی من عقب ماشینم است ، باور نمی کنی بیا ببین .
همراهش رفتم در عقب ماشین را باز کرد : سه تا کاسه ، سه تا بشقاب ، یک سفره پلاستیکی ، دوتا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر .
گفت : این هم خانه ... #دنیا را گذاشته ام برای #دنیادارها ، خانه هم باشد برای #خانهدارها .🌸
راوی مادر شهید
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#دوریازدنیا
🌱🌈🌸