eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
600 دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
سیزدهمین روز از 🌟💫چله مهمان سفره شهید 🌷سجاد عفتی 🌷 هستیم.
چهاردهمین روز از 🌟💫چله مهمان سفره شهیدان 🌷بهزاد و علیرضا جعفری نژاد 🌷 هستیم.
🌹مادر شهیدان جعفری نژاد
🍁 یک روز مادر شهیدان علیرضا و بهزاد جعفری نژاد منزل ما آمدند،مادر شهید خیلی ناراحت😔 و دل شکسته بود، دستان خسته اش را گرفتم، گفتم: چی شده مادر⁉️ گفت: یکی از همسایه ها بهم گفته عکس پسرای را از سردر ورودی آپارتمان بردار، شاید یه همسایه ای راضی نباشه!! دلم گرفت از این همه 😔 مادر گفت: عکس پسرام را برداشتم. با ناراحتی گفتم: چرا مادر؟! حالا اون آدم حرف بیجایی زده، ما شما و شهدا هستیم، خواهش می کنم عکس ها را دوباره بگذارید🙏 هر چی اصرار کردم فایده ای نداشت دلش نشد گفتم: مادر عکسشون را بدید من بگذارم در فضای مجازی📲 همه ببینند. رفت و با ذوق😍 عکس ها را آورد. همه ما زندگی مون را شهدا و "مادر شهیدان" هستیم. مدیون تک تک لحظات دلتنگی مادر💔لحظات اگه نمی توانید دردی از دل خسته شهیدان بردارید، لطفا سنگی بر قاب دلش نزنید❌ حتما دل مادرشون با نشر این پیام و یاد پسران شهیدشان شاد میشه😊💝 📸تصاویر این دوشهید بزرگوار تقدیم حضورتان
بسم الله الرحمن الرحیم 3 یا 4 ماه مونده بود که علیرضا به جبهه بره در این مدت خیلی به مادرم التماس میکرد و اصرار و خواهش میکرد که اجازه بده به جبهه بره ولی مادرم بهشون اجازه نمیداد اونم میگفت تا شما رضایت قلبی نداشته باشین من نمیرم 💞. مامانم میگفت اخه سنت به جبهه نمیخوره . چون هنوز به سن قانونی جبهه نرسیده بود . علیرضا میگفت شما اجازه بدید من میرم فقط شما باید رضایت قلبی داشته باشین که من برم . تا راضی نباشید من نمیرم چون یه برادرم بهداد شهید شده بود و برادر بزرگترم بهروز تو جبهه بودن ، مادرم میگفت اجازه نمیدم برید. اونم دائما تو این 3یا 4 ماه اصرار میکرد و بیشتر از همیشه رعایت همه چیز رو میکرد 💝. انقدر تو همه مسائل مراقبت میکرد . همه چی رو از خرید های خانه و کارهای دیگه رعایت میکردن که دل مادرم ر و نرم کنه . دائما هی میگفت ببین امام خمینی نباید بیاد التماس مون کنه نباید بیاد در خونه مون رو بزنه ببین جبهه نیاز داره😢 . تو این مدت هم یادمه هر هفته قطعه 24بهشت زهرا میرفت اونجا چون شهدای 72تن هستن صبح های جمعه اون زمان بعد از دعای ندبه فکر کنم ساعت 5:30 الی 6 صبح دعای ندبه میخوندن و بعد هم صبحانه میدادن . برادرم میرفت هم دعای ندبه شرکت میکرد و هم اونجا خدمت میکرد و کمک میکرد ❣️. تونست بالاخره رضایت مادرم رو بگیره و چون سنش هنوز به سن جبهه نبود با شناسنامه برادرم حمیدرضا که 4سال از خودش بزرگتر بود به جبهه رفت . برادرم بهداد سال 60 شهید شده بود و قطعه 24 به خاک سپرده شده بودند . از سال 60 تا سال 65 خیلی شهید اومده بود تو قطعه 24 دیگه جا نداشت ولی علیرضا همیشه میگفت که منم آخر میام تو همین قطعه 24 ، ما هم که 4سال با هم تفاوت سنی داشتیم و خیلی سر به سر هم میذاشتیم😍 . من از علیرضا 4 سال کوچک تر بودم . ایشون دائم میگفت من شهید شدم باید من رو بیارید اینجا دفن کنید منم همش سر به سرش میذاشتم و میگفتم اولا شهید نمیشی دوما اینجا پرهست کجا میخوان تو رو دفن کنن بیخودی توهم زدی 😅. برای من این موضوع خیلی جالب بود که ایشون وقتی که شهید شدن (گریه خواهرشهید)😭 اول قطعه ی 24 یک فضای کوچکی بود همون جا براش جا پیدا شد و همون که خودش گفت اتفاق افتاد . وقتی یاد اون حرفاش ، اون شوخی ها و اون خنده ها می افتم برای من همیشه بعنوان یک معجزه هست که چطوری برادرم میدونست حتما همین جا دفن میشه😭 . چون با شناسنامه حمیدرضا به جبهه رفته بود روی سینه اش ، هر جا که اسمش رو نوشتن ، لحظه ای که شهید شد به اسم حمیدرضا جعفری نژاد بود تا بعد از اینکه به تهران آوردیم و شناسنامه اش رو بردیم و اسمش رو تغییر دادن و تصحیح کردن و اسم خودش رو گذاشتن😔 . از این حا به مامانم قول داد و گفت میرم اونجا درسم رو میخونم و ادامه میدم و نگران نباش . من دانش آموزم درسم رو میخونم . درسشم میخوند و نامه هم میداد ولی خب قسمت شد دیگه .. (گریه خواهرشهید)😭😭 راوی : فاطمه جعفری نژاد (خواهر شهیدان جعفری نژاد)
از ویژگی های شهید علیرضا جعفری نژاد : بسیار خوش برخورد و مردم دار بود . کلا آدم خوش اخلاقی بود . بسیار مردم دار بود ، با جوان ، پیر و با همه خیلی خوب بود . از دور دستش رو روی سینه اش میذاشت و سلام و علیک می کرد و خیلی مودب بود . وقتی شهید شده بود بیشتر مردم حرفشون این بود که علرضا خیلی بچه مودبی بود و خیلی همه ما رو تحویل می گرفت با فاصله زیاد ما رو میدید سلام و علیک میکرد و احوال پرسی میکرد . راوی : فاطمه جعفری نژاد (خواهر شهیدان جعفری نژاد)
یکبار دیدار با امام خمینی داشتیم. ملاقات برای دونفر بود. یک نفر میتونست همراه مادرم برای دیدار امام باشه. انقدر اصرار کرد که اجازه بدید من برم ولی من نذاشتم ، خیلی ایشون به مادرم التماس کردن. منم که از اون کوچکتر بودم گریه میکردم میگفتم نه من باید برم😭 . چون من کوچکتر بودم و یک دانه دختر بودم مادرم بیشتر دلش با من بود .نهایتا مادرم تونست اون رو راضی کنه و همیشه من دلم میسوزه 😢 میگم کاش من به دیدار امام نمیرفتم و برادرم میرفت . انقدر که اون دلش میخواست به دیدار امام خمینی بره، چرا من رفتم 😭 . ان شاالله که جایگاهش خوب هست و اون کسانی که دوست داشت ببینه الان ملاقات میکنه..😍 راوی : فاطمه جعفری نژاد (خواهر شهیدان جعفری نژاد)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌گرہ‌ بستم نخ دل را، به بند چادرت مــادر سلام فاطمیه ... سلام دردِ پهلو ... سلام جسمِ مجروح ... سلام دلشکـسته...🖤 سلام... السلام‌علیک‌یافاطمةالزهـــۜــرا♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 گریه خواص 👈 سنگین‌ترین مصیبتی که خواص در فاطمیه برای آن گریه میکنند ... @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ماجرای گریه پنهانی حاج قاسم سلیمانی در کنار اروند رود برای توسل به حضرت زهرا(س) @khademe_alzahra313
💌 سکوت همیشه هم خوب نیست من یاد گرفته‌ام وقتی دلتنگم یک گوشه‌ی اتاق درست سمت مشهد 🕊 درست حرم... بِایستم و شبیه وقتی که روبروی می‌ایستادم، با امام پاک و مهربانم درددل کنم 🌸 این روزها بی قرار ترم 💜 حرف‌هایم حتی سلام‌های ساده‌ام عاشقانه‌ترند . . . : ✋💚 اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری اَلصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كاَفْضَل ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🌸🍃 ڪلیڪ ڪنید 👇 🌺🍃 @khademe_alzahra313