•°🌱
#السلام_علیک_یاصاحبالزمان
اللّٰهـمَ ڪُـڹ لـولیـڪَ الحُجَّـــة بـْـن الـحَسڹ
صلواٰتڪ علیہِ و علےٰ آبائٖہ فےٖ هذہ السّاعة
وَ فـےٖ ڪُلّ ســٰاعة ولیّاً وحافــظاً و قائــداً
ًوَ ناصِــراً وَ دَلیــلـاً وَ عَیــناً حتـے تُســڪِنہُ
أرضَـڪ طوْعـــاً و تُمتِّـــعَہُ فیٖـــھٰا طویــلـٰا
مـنسـخـتنـمےگـیـرم
سختاست؛جهانبےتو
#ادرڪنی...
☆∞🦋∞☆
هـــــم خودشان #خاڪے بودند
وهم لباس هـــــایشان...
ڪافے بـــــود بـــــاران ببارد
تا عطـــــرشان در ســـــنگرها بپیچد
#روایتـــــ_عشق
#سلام_صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
0⃣3⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💢مسلمان شدن دختر مسیحی به سبب آشنایی با شهید ابراهیم هادی.
✍ راوی: خواهر شهید
💠مهمان برادر💠
✨خانم جوانی با من ارتباط گرفت و گفت: باید ماجرایی برای شما نقل کنم. #ابراهیم نگاه من را به دنیا و آخرت تغییر دادو...
تغییری در روند زندگیش ایجاد شده و... اما تغییرات این خانم #شگفت_آور بود.
✨این خانم جوان گفت: من دینم #مسیحی است از اقلیت های مذهبی ساکن تهران و وضعیت مالی ام خیلی خوب بود. به هیج #اصول_اخلاقی و حتی اصول دین خودم پایبند نبودم. هر کار زشتی نبود که در آن وارد نشده باشم! هرروز بیشتر از قبل در #منجلاب فرو می رفتم.
✨دو سه سال قبل؛ در ایام عید نوروز با چند نفر از دوستان، تصمیم گرفتیم که برای #تفریح به یک قسمت از کشور برویم. نمی دانستیم کجا برویم شمال. جنوب. شرق. غرب و...
✨دوستانم گفتند بریم خوزستان هم ساحل دریا دارد و هم هوا مناسب است. از تهران با ماشین شخصی خودمون راهی خوزستان شدیم بعد از یکی دو روزی به مقصد رسیدیم. شب که وارد شهر شدیم؛#هیچ هتلی و یا مکانی را برای اقامت پیدا نکردیم. یکی از همراهان ما گفت: فقط یه راه داریم بریم محل #اسکان_راهیان_نور.
✨همگی خندیدم. تیپ و قیافه ما فقط همان جا رو میخواست! کمی طول کشید تا مسئول ستاد راهیان نور ما رو #پذیرفت.
✨یک اتاق به ما دادند وارد شدیم؛ دور تا دور آن پر از #تصویر_شهدا بود. هریک از دوستان ما به شوخی یکی از تصاویر شهدا را #مسخره میکرد و حرف های زشتی میزد و...
✨تصویر پسر جوانی بر روی دیوار نظر من را جلب کرد من هم به شوخی به دوستانم گفتم: این هم #برای_من!
صبح که خواستیم بار دیگه به چهره این جوان شهید نگاه کردم. برخلاف بقیه نام اون شهید نوشته نشده بود. فقط زیر عکس این جمله بود: [ دوست دارم گمنام بمانم]
✨سفر خوبی بود. روز بعد در هتل و... چند روز بعد به تهران برگشتیم. مدتی گذشت و من برای تهیه یک کتاب به کتابخانه دانشگاه رفتم دنبال کتاب مورد نظر میگشتم؛ یکباره بین کلی کتاب یکیشون نظرم جلب کرد. چقدر #چهره این جوان روی جلد برای من آشناست!؟
خودش بود. همان جوانی که در سفر خوزستان تصویرش را روی دیوار دیدم.
✨یاد شوخی های آن شب افتادم ؛ این همان جوانی بود که میخواست #گمنام بماند. این کتاب از مسئول کتابخانه گرفتم. نامش #سلام_بر_ابراهیم بود. و نام او ابراهیم هادی بود.
✨همینطوری شروع به خواندن کردم. به اواسط کتاب رسیدم ؛ دیگر با #عشق میخواندم. اواخر کتاب که رسیدم. انگار راه جدید در مقابل من ایجاد شده بود.
✨من آن شب به شوخی میخواستم ابراهیم را برای خودم انتخاب کنم؛ اما ظاهرا او مرا انتخاب کرده بود! او باعث شد که به مطالعه پیرامون شهدا علاقمند شدم و شخصیت او بر من تاثیر گذاشت ومن #مسلمان شدم.
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
﷽
#السلام_علیک_یا_امام_رئوف_ع
دریغا چشم بینایی ندارم
ببین جز جان رسوایی ندارم💔
اگر رد می کنی رد کن ولی من
بجز درگاه تو جایی ندارم ...😔
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💛
نباشےٖ
هیٖچ ڪَس نیٖسټ
تو عشق شُدےٖ و
هَمهـ چیٖز تَمام شُد•🥀•
°| #رفــیقم
#نماز اول وقت
سفارش شهدا
🌴🍀به وقت عاشقی🌴🍀
📝 فرازی از وصیت نامه
💟 #شهید_علی_آخوند_رجبی
و بدانید، نماز خوب انسان را از فحشاء و منكر دور میكند، نماز را با حضور قلب اقامه كنید...
شوخی میکرد ولی با کسی پسرخاله☝️ نمیشد.با همه کسانی که برای سخنرانی دعوت میکرد خانه اش،رفیق بود.ولی احترامشان را نگه میداشت به بچه ها هم نشان میداد که چطور باید احترام بزرگتر و مبلّغ اهل بیت را رعایت کرد.
با الفاظ محترمانه، بلند شدن جلوی پایشان، راه نرفتن جلوتر از آنها.
اهل هندوانه🍉 زیر بغل کسی گذاشتن و هم نبود، با هر کس به اندازه ظرفیت خودش گرم میگرفت. اینجور نبود که کسی را در خودش متوقف کند، و خوشش بیاید که دورش شلوغ شده و تحویلش میگیرند، کاری میکرد رفاقتشان برسد به امام حسین👌
#سالروز_ولادت شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#سلام_امام_زمانم 💚
گمگشته ام به اشک که پیدا کنم تو را
دل شسته ام زخود که تمنّا کنم تو را
دل برده اختیار ز دستم وگــرنه من
قابل نیم که جان و دل اهدا کنم تو را
گو از کدام کوچه کنی گه گهی عبور
کآیـم کنار راه و تماشــا کنم تو را
از کوچه ای بیا که من افتاده ام به خاک
تا ســـر نثار خاک کف پا کنم تو را
🦋 صبحت بخیر آقا 🦋
🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
#سلام_ودرود_برشهیدان
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_360
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
سمٺ چشماݩ تو
یک پنجره باشد ڪافیست
چشم مݩ
خیره به آݩ منظره باشد ڪافیسٺ
گریه خوبسٺ
ولی فڪر غرورم هستی؟
بغض دݪ
پشت همیݩ حنجره باشد ڪافیست
@khademe_alzahra313
#یا_امام_حسن_عسکری
سامرا شهر عجیبیست خدا میداند
سامرا مهدغریبیست خدا میداند💔
#پنجشنبه_های_سامرایی💛
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱
🎤استاد شجاعی
🔸خلوت با امام زمان عج
@khademe_alzahra313
در این فڪربودم ڪہ با چہ وسیلهای
ارتباط بچهها را با مسجد
و فعالیتهاے فرهنگے حفظ ڪنم؟
✨همانشب «شهید ابراهیم هادی» را
در خواب دیدم ڪہ گفت:
🌾از طریق «هیئت هفتگی»،
بچهها را حفظ ڪنید. 🌻
@khademe_alzahra313
#خاطرات_شهدا
🔻 خاطره ای از برخورد شهید ابراهیم هادی با یک معلول
🔅بخوانید:
حوالی میدان #خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟!
🔅همینطور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده #یواش تر بریم تا از این آقا جلو نزنیم.! من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام را میرفت.
🔅ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی #آهسته برویم تا او ناراحت نشود.گفتم: ابرام جون، ما کار داریم، این حرفا چیه⁉️
🔅بیا #سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم.آنچنان #قلب رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند!
📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۳۱
#شهید_ابراهیم_هادی
@khademe_alzahra313