eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
605 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
🌷نمازشب🌷: 🦋 عرفا گویند: اگر توانستی، سحر برخیزی و یک لیوان آب بخوری و دوباره بخوابی این کار را بکن
✨حجة الاسلام شیخ جعفر ناصری: ☀️بدی ها و خوبی ها، زنجيروار به هم متصل هستند. مثلا اگر خداوند توفيق سحرخیزی داد، انسان نصيب های بعدی را هم پيدا می کند. 🌿 اگر انسان همان بيدارى سحرِ مؤثر را با آرامش از خدا گرفت بركت پشت سر بركت برایش رقم می خورد. 🌤کم کم خداوند بیداری صبح و بین الطلوعین را به او می دهد؛ رزق را به او می دهد؛ آرامش را به او می بخشد؛ نور را به او عنایت می کند؛ در طول روز توفيق انجام كار خير را به او می دهد. 🌱 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽💚 💚﷽ السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ یاصاحِبَ‌الزَّمان اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُ‌ویاشَریکَ‌الْقُران وَیااِمامَ الْاُنسِ‌وَالْجان 🌸 اے ڪه روشن✨ شود از نـور تو هر صبح جهان روشنـــاے دل من♥️ حضرتـــ خورشـید سلام
سَلام‌ميدَهَمُ‌ودِلْخُوشَم‌ ڪِہ‌فَرمُوديدْ ؛ هَرآنڪِہ‌دَردِلِ‌خُودیادِماسْٺ، زَائِرِ ماست!'🖐🏽
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خيلى زيباست جملش به فکر "مثل مُردن" نباش! به فکر "مثل شهدا زندگی کردن"باش. شهید ابراهیم یافاطمه الزهراسلام الله علیها گمنــــــــــــــــــــــــامی آرزوست وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
✨✨✨ و چه زیباست این نام و چه گوش‌نواز یعنے ڪسے ڪه شهادت مے ‌دهد با خویش به درستے راهے ڪه رفته است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
❤️ می خوام اسیر دستت بشم... تورو به حضرت زهرا .س. مارو وِل نکن ! شهیدم شهید ابراهیم هادی °•🌱
༻ 💢سال ۱۳۵۴ بود. من با یکی از دختران محله، مخفیانه دوست شدم. آن زمان حدود هفده سال داشتم. در یک ساعت خلوت، داشتم توی کوچه با همان دختر حرف می‌زدم. محو صحبت بودم و به اطراف و پیرامون خودم توجه نداشتم. یکباره دیدم که ابراهیم از سر کوچه به سمت ما می‌آید! 🔸رنگ از چهره‌ام پرید، دیگر کار از کار گذشته بود. او متوجه ما شد. من آمدم کنار دیوار و در فاصله‌ی یک متری کنار آن دختر ایستادم. ابراهیم همان‌طور که از جلوی ما عبور می‌کرد، در حالی که سرش پایین بود سلام کرد. جواب سلام را دادم و دیگر چیزی نگفتم. رنگ صورتم پریده بود. ابراهیم توقف نکرد. هیچ حرفی نزد و آرام از کوچه عبور کرد. نمی‌دانید چه استرسی به من وارد شد. اگر توی همان کوچه همان‌جا مرا می‌زد، این قدر ناراحت نمی‌شدم. 🤯 اگر پدر و مادرم می‌فهمیدند، اینقدر نگرانی نداشتم که ابراهیم ماجرای ارتباط ما را فهمید. او بهترین دوست من بود. شب و روز با او بودم. او استاد کشتی و والیبال من بود. او مرا به جمع والیبالیست‌ها کشاند. من هرچه اعتبار داشتم به خاطر او بود آن شب خواب نداشتم. فردا اگر ابراهیم من را ببیند چه می‌گوید؟ اگر مرا در میان بچه‌ها تحویل نگیرد؟ این افکار داشت مرا دیوانه می‌کرد. آن شب خیلی طولانی شد. 🏡صبح که شد اولین جایی که رفتم منزل ابراهیم بود. در زدم. آمد دم در و مثل همیشه سلام و علیک گرمی داشت. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده! من سکوت کردم. ابراهیم هم چیزی نگفت. چند دقیقه‌ای گذشت. بغض گلویم را گرفت. گفتم: داش ابرام یه چیزی بگو. اصلا ً‌بزن توی صورتم، فحش بده. به من بگو بدبخت، این همه نصیحت کردم و ... ابراهیم انگار که چیزی ندیده و نشنیده گفت: «از چی داری حرف می‌زنی؟» گفتم: دیروز مگه ندیدی که من با دوست دخترم. 🔻پرید تو حرفم و گفت: «این حرفا چیه، من چرا باید سرت داد بزنم. تو شاید تصمیم داری با اون دختر ازدواج کنی. من که نباید مانع بشم.» بعد مکثی کرد و گفت: «شما هنوز همون دوست خوب ما هستی.» خیره شدم به صورتش بعد خداحافظی کردم و برگشتم. 💬 خیلی فکر کردم. این برخورد ابراهیم خیلی درس داشت. اون روز ساعت‌ها فکر کردم. شب بود که تصمیم خودم را گرفتم. یک راست رفتم سراغ اون دختر و گفتم: ببین دختر خانم، اکثر پسر‌هایی که با یه دختر رفیق می‌شن، قصدشون ازدواج نیست. اون‌ها افکار شیطانی دارن. عاقبت خوبی برای اون دختر ایجاد نمی‌شه. بعد چند نفر را مثال زدم و گفت: این‌ها زندگیشون تباه شد. ☘بعد گفتم: تو هم اگه می‌خوای در آینده، زندگی خوبی داشته باشی، دنبال این مسائل نرو. کسی که هر روز با یه پسر باشه در آینده و در زندگی مشترک مشکل پیدا می‌کنه بعد هم خداحافظی کردم و گفتم: شتر دیدی ندیدی. ما برای همیشه رفتیم. 🌀یک راست رفتم سراغ ابراهیم و کل ماجرا را برایش تعریف کردم. گفتم: من با این دختر می‌تونستم همه‌گونه ارتباط داشته باشم، اما رفتم و این حرف‌ها را بهش گفتم و برای همیشه خداحافظی کردم. انشاء‌الله تا وقتی که خدا کمک کنه دنبال این مسائل نمی‌رم. 🤲ابراهیم سکوتش را شکست و گفت: «برو دعایش را به پدر و مادرت بکن. اگر شیر پاک مادرت و لقمه حلال پدرت نبود، مطمئن باش این کار را نمی‌کردی.» 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸‏بچه ها اگر بمیرید به جسدتون دست هم نمیزنن‌ میگن‌ غسلِ میّت داره..! ولی اگر بشین سر یه تیکه کـفنتون هم دعواست... 🌱حاج‌حسین‌یکتا