eitaa logo
کمیته‌خادمین‌شهدا‌استان‌فارس
1.3هزار دنبال‌کننده
794 عکس
775 ویدیو
38 فایل
کانال رسمی کمیته‌مرکزی‌خادمین‌شهدا‌استان‌فارس اطلاع رسانیِ اخبار،برنامه‌هاوگزارش فعالیت‌ ها صفحه ما در اینستاگرامkhademfars.ir آیدی خادم کانال @khademfars_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هروقت در سختی های جنگ فشارها برما حادث میشد وقتی که بصورت بسیار مضطری هیچ کاری از ما بر نمی آمد پناهگاهی جز زهرا(س) نداشتیم و ماهم پناهمون زهرا(س) بود *حاج قاسم* دلم هلاک یک نگاه مادرانته (س)
جاده ها را که یکی یکی پشت سر میگذاری؛ با هر پیچی از جاده ها ؛ گاهی انگار پیچی از تاریخ را رد میکنی؛ سوال میکنی که آیا اینجا نیز مزارشهداهست؟؟ در تصورت در نگاه ب جاده ها ماشین های عبوری را در دل گذشته میبینی که شهدا در حال عبورند؛ نقطه تقاطع همه این مسیرها را در شلمچه میبینی ؛ انگار ختم همه مسیرها به شلمچه؛ طلاییه؛ فکه و... هست! به مزارشهدای نی ریز رسیدیم؛ مزار فرمانده گردان کمیل! شهیدسرافراز. نگاهم به مزارشهیددکترفقیهی افتاد؛ دوستم گفت بیمارستان فقیهی شیراز بیاد ایشان هست! نگاهم به چهره شهدا و فکرم متوجه این آیه که ولاتحسین الذین قتلو فی سبیل الله امواتا... زنده بودن این چهره های نظر کرده به وجهه الله نور امید را در دلم روشن کرد! نگاه شهدا پرازمهربانی بود و در نگاه من نیز برایشان همه چیز روشن بود.... در آخر آیه ای از قرآن که اولئک حسن رفیقا... شهدا بهترین رفیق هستند....
به ساعتی که کابوس آمریکا شد نزدیک می شویم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| اولین اعلام رسمی شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از رسانه ملی ☑️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر که را صبح شهادت نیست، شام مرگ هست بی شهادت، مرگ با خسران چه فرقی می‌کند؟ http://Eitaa.com/khademfars
بسم رب الشهدا.... ویژه برنامه روایتگری بمناسبت سالگردشهادت حاج قاسم سلیمانی امشب بعد از نماز مغرب و عشاء شیراز؛بلواررحمت؛ کوچه ۳۶ مسجد و حسینیه حضرت ابوالفضل العباس(ع) ... سین برنامه نماز؛ سخنرانی؛ روایتگری !
کمیته‌خادمین‌شهدا‌استان‌فارس
فصلهایی از زندگی را که شروع میکنید؛ با یاد یک شهید عجین کنید! یعنی همون موقع یک رفیق شهید انتخاب کنید و این رفاقت را یادگار شروع این فصل بدونید و بخواید براتون دعا کنند و بگید که این رفاقت ما یادگار شروع این فصل هست.... مطمئنا دعای شهید؛ نگاه شهید ؛ پشتیبانی شهید بیمه میکنه این شروع و این فصل از زندگیتون را....
شبهای جمعه شهدا را یادکنید تا آنها نیز نزد سیدالشهدا(ع) شمارا یاد کنند... حرم آقا شاهچراغ(ع) بیاد شهدای حرم؛ آه یازهرا(س)
کمیته‌خادمین‌شهدا‌استان‌فارس
به بهانه تکریم مادران شهدا مادرشهید سیدمحمد شعاعی در تشییع تنها فرزندش شهیدی که بی سیم چی حاج منصور خادم صادق بود! دستنوشتہ_شـهید: مـادرم اگر خواستي گريه كنـى بروشـريك غــم حضرت ام البنـين باش اوكه پـس ازواقعـه ڪربلا گفت ديگر مرا مادر پسران نخوانيد چون ديگر پسرے نداشت وتوهم ديگر پسر ندارى 💔 وچه خوب وجه اشتــراكى داريد.. آرے مــادرم هروقت دلت گرفــت وياد فرزند افتادے برو درمـجلس فــرزند زهــرا(س) شــرڪت كـن ڪه زهـرا داغ بســيارديده و دلے پر درد وجانكـاه ازپهلوے شكسته دارد. اما مادرم دوست دارم در عزايم همچون مادر وهــب كه ســر فرزندش را بسو ى دشمن پرتاب كرد وگفت چيزى را كه درراه خــدا دادم پس نمى گــيرم تو نيــز چون او مقــاوم و استــوار در مقابل منافقيــن وآنهايـى كه ممكــن است بيايند و با سخــنان نيـشدار دل تو را بدرد بياورند با صــبر و بردبارى خود ايستادگے كنى .... 🕊 شادی روح مادران درگذشته شهدا الهم صل علی محمد و آل محمد 🌹🍃🌹🍃 مزارشهید: گلزارشهداشیراز قطعه یا فاطمه الزهرا(س) http://Eitaa.com/khademfars
به بهانه توسل به مادرسادات؛ ام الشهدا 🍃 نه در خانه چیزی برای خوردن بود، نه پولی داشتم. به خانه زید رفتم، تنها چادر فاطمه را پیشش امانت گذاشتم و از او کمی جو قرض گرفتم.به خانه سر زدم و یک راست به نخلستان رفتم. آن روز با زبان روزه از بس طناب دلو را از چاه کشیدم، کف دستهایم زخم شده بود و میسوخت. دم غروب به خانه رفتم تا لباسهایم را برای نماز عوض کنم. فاطمه نان پخته بود و در محرابش نماز میخواند.سلامش را داد و مثل همیشه با لبخند روبه رویم ایستاد. عبایم را روی دوشم انداخت.... شب فاطمه سفره را پهن کرد که کسی در خانه مان را زد. زید و خانمش بودند و چادر فاطمه در دستشان. زید مثل همیشه اش نبود.صدایش هم مثل بدنش میلرزید. _هوا تاریک شده بود؛ اما خانه ما روشن روشن بود.اول خانمم متوجه شد،حیرت کرده بودیم.نور از اتاقی بود که چادر فاطمه را روی طاقچه اش گذاشته بودیم.گفتیم شاید خیالاتی شده ایم.رفتم همه فامیل هایم را خبر کردم‌.آنها هم انگشت به دهان ماندند.همه خیره به نوری بودیم که از چادر فاطمه بلند شده بود.نه فقط ما، بلکه بعضی از اقواممان هم میخواهند مسلمان شوند.امکانش هست؟۵۲ روز بعد خدمت پیامبر رسیدم. _چند روز دیگر یکی از همسایه های یهودی مان عروسی دارد.امروز آمده بود و اصرار میکرد فاطمه هم به مجلسشان برود.میگفت مایه سرفرازی است،فاطمه دعوتمان را قبول کند.به او گفتم دیگر اجازه فاطمه دست علی است ،نه من. _اگر فاطمه خودش دوست داشته باشد، من حرفی ندارم. روز عروسی، فاطمه لباس مناسب مهمانی نداشت.پول هم نداشتم برایش بخرم.مانده بودیم چکار کنیم که جبرئیل برایش یک دست لباس گران قیمت و جواهرات بهشتی آورد. برایمان مسجل شد، زن یهودی عمدا فاطمه را دعوت کرده تا لباسها و جواهرات چند صد دیناری اش را به رخش بکشند. فاطمه آماده شد و رفت‌. من هم به نخلستان رفتم تا برای شترم علف بچینم. از همان علف ها گرفته تا نخل ها و حتی پرندگان، خداوند را ستایش میکردند.ذکر (( سبوح قدوس)) لحظه ای از زبان عالم نمی افتاد. وقتی برگشتم، فاطمه خانه بود‌. همان موقع پیامبر با دوست نابینایشان برای مهمانی به خانه مان آمدند. فاطمه حجاب گرفت. _دخترم ایشان شمارا نمی بینند. _من که می بینمشان. در ضمن ، حجاب گرفتم تا بوی عطرم را حس نکند.۵۳ غرق شگفتی، نگاهش کردم (س) برگرفته از کتاب حیدر نوشته خانم آزاده اسکندری یکی از منابع: ۵۲: منتهی الآمال ص۱۶۰ ۵۳:منتهی الآمال ص۱۶۱ http://Eitaa.com/khademfars