39.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ احساسی حیدر زندگی من
به مناسبت ایام شهادت امیرالمؤمنین(ع)🏴
با نوای کربلایی علی لنگرودی
اللهم عجل لولیک الفرج 🌺
خدایا به نفس نفس های رقیه خاتون(ع)
در فراق اباعبدالله(ع)
مارا ببخش....
#شب_قدر
شرکت در روز جهانی قدس
علاوه بر حمایت از مردم مظلوم غزه؛
نشانه حمایت مردم از نظام در جهت انتقام سخت از اسرائیل در حمله به سفارت جمهوری اسلامی در دمشق میباشد/
شرکت تاریخی مردم در تشییع حاج قاسم؛
پشتوانه محکمی در حمله موشکی به پایگاه عین الاسد آمریکایی ها بود.
و حال شرکت در راهپیمایی روز قدس و فریادهای مرگ بر اسرائیل؛
بزرگترین پشتوانه در انتقام و سیلی ب اسرائیلی های خبیث خواهد بود.
@khademfars
کمیتهخادمینشهدااستانفارس
شرکت در روز جهانی قدس علاوه بر حمایت از مردم مظلوم غزه؛ نشانه حمایت مردم از نظام در جهت انتقام سخت ا
سلام بر ویرانه های غزه
که حیثیت دنیای کفر را ویران کرد.
10.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شرح حال شهدا را بخوانید
🔺رهبر انقلاب: من نمیدانم شماها این کتابهای شرح حال شهدا را میخوانید یا نه؛ من میخوانم و اشک میریزم و استفاده میکنم؛ برای من حقیقتاً استفاده دارد.
@khademfars
کمیتهخادمینشهدااستانفارس
بنام الله عنوان کتاب: تا شهادت چهل روایت از آنها که توبه کرده و راه حق را پیمودند و با شهادت رفتند.
یک نفر بود مثل آدم های دیگر، موهایی داشت بور با ریشی نرم و کم پشت و سنی حدود ۱۷ سال. پدرش مسلمان بود و از تاجرهای مراکشی و مادرش فرانسوی و اهل دین مسیح.
(ژوان) ابتدا مسیحی بود.اما دنبال هدایت میگشت.درسفری با پدرش به مراکش رفت و آنجا مسلمان شد.محال بود زیر بار حرفی برود که برای خودش،مستدل نباشد.محال بود حق را بیابد و از آن دفاع نکند. اوایل انقلاب در نماز جمعه ی اهل سنت پاریس، سخنرانی های حضرت امام را که به فرانسه ترجمه شده بود، پخش میکردند.
یکی از آنها را گرفت و گوشه خلوتی پیدا کرد برای خواندن، خیلی خوشش آمد.خواست که باز هم برای او از این سخنرانی ها بیاورند.بعد از مدتی رفت و آمد(ژوان کورسل)با دانشجوهای ایرانی کانون پاریس بیشتر شد.شب جمعه ای یکی از دوستانش بنام مسعود لباس پوشید برود برای مراسم. ژوان پرسید: کجا میری؟ گفت دعای کمیل
ژوان گفت: دعای کمیل چیه!؟ اجازه میدی ماهم بیاییم!
گفت:بفرمائید.چون پدرش مراکشی بود، عربی را خوب میدانست.با مسعود رفت و آخرای مجلس نشست.آن شب ژوان توسل خوبی پیدا کرد.این را همه بچه ها میگفتند.هفته آینده از ظهر آمد با لباس مرتب و عطرزده گفت: بریم دعای کمیل. گفتیم حالا که دعای کمیل نمیروند؛ تاشب خیلی مانده. اما او بی تاب رفتن بود.دعای کمیل با قلب و جان او عجین شده بود.چند روز بعد بچه های کانون دیدند ژوان نماز میخواند، اما دستهایش را روی هم نگذاشت! هفته بعد دیدند که بر مهر سجده میکند. مسعود شیعه شدن او را جشن گرفت. وقتی از ژوان پرسید: چه کسی تو رو شیعه کرد؟ او جواب داد: دعای کمیل علی(ع).برای همین میخواهم اسمم رو بذارم علی.
ادامه دارد
1
@khademfars