eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
162 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ. در این فراز از زیارت اربعین، امام صادق (علیه السلام)، آمادگی خود را برای یاری نمودن آن حضرت، اعلام می‏دارد و می‏فرماید: «من برای یاری شما آماده‏ام تا خداوند اذن دهد و فرمان ظهورتان را صادر کند.» این فقره از زیارت به ما می‏آموزد که برای یاری نمودن امام عصر (عجل الله تعالی فرجه)، باید آماده بود و این یاری‏گری باید همه جانبه باشد؛ همان‏گونه که امام صادق (علیه السلام) در وصف یکی اصحاب خویش به نام هِشام بن حَکَم فرمود: «نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ، یاری‏گر ما با قلب و زبان و دستش است»
در یک کلمه اگر انقلابی باشیم و مطیع امر رهبر معظم انقلاب باشیم، قطعا بهترین یاری گر حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه )خواهیم بود چه اینکه هر که این انقلاب و نظام و به تعبیری این شیعه خانه امام زمان (علیه السلام)را به هر نحوی تقویت کند و در برابر تضعیف کنندگان آن بایستد، در واقع امام زمان (علیه السلام ) را یاری نموده است.🇹🇯
در واقع 22 بهمن شروع انقلاب جهانی امام مهدی (علیه السلام) بود و تکاملش در زمان ظهور آن حضرت است. در این فاصله باید همچنان انقلابی بمانیم و مانند کوه استوار باشیم و امید به پیروزی حق لازمه ادامه این راه پر فراز و نشیب است. مواظب باشیم خیلی کوچک و "ظریف" نباشیم که از غربال بیافتیم.
ﺳﻪ نفر ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﯾﮏ ﯾﺨﭽﺎل را ﺑﺒﺮﻥ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﺗﻮ ﻃﺒﻘﻪ 5 ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﻘﺪﺭﻣﻮﻧﺪﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ: ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺑﺪ میگن اول خبر خوب بگو و بعد خبر بد. میگه : ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺏ اینکه : 1 ﻃﺒﻘﻪ دیگه ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺧﺒﺮ ﺑﺪ : ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﻮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ حکایت دولت فعلی است !!! خبر خوب اینکه ۲ ماه به آخر دولت مانده خبر بد اینکه. از سال 92 مسیر را کلا اشتباه اومدیم 😄😄 به مسیر برگردید مواظب باشیم دوباره گول تبلیغات دروغین اصلاح طلبان را نخوریم👌 @khademngoo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
‌ 🌷مهدی شناسی ۳۲🌷 ⏹منظور از غیبت امام زمان این نیست که حضرت جایی مخفی شده باشد. ⏹غایب بودن امام،یع
‌‌ 🌷مهدی شناسی ۳۳🌷 🔷تمام گره های ریز و درشت ما به دست امام باز می شود و اگر این را بدانیم،دلمان شیفته ی او می شود. 🔷طوری شیفته ی او می شویم که دیگر بدون او حتی نفس هم نمی توانیم بکشیم. 🔷دست به سوی غیر او دراز نخواهیم کرد و هر خیری از هر جایی رسید،می فهمیم از اوست و جز او نخواهیم دید. 🔷به این وسیله ارتباطمان با حضرت قوی تر شده و این ارتباط قوی ان شا الله راه ظهور را باز خواهد کرد... 🔷فایده ی امام در غیبت و حضور،از طرف او هیچ گونه تفاوتی ندارد. ولی از طرف ما خیلی فرق می کند.چون پرده،بسیاری از آثار نور را در چارچوب،رنگ و غلظت خود محدود می کند و بعد آن را به اتاق می دهد. 🔷پس نوری که ما از پس پرده می گیریم هرگز مثل نوری نیست که وقتی پرده را کنار بزنیم،خواهیم گرفت و خیلی خودمان را محروم کرده ایم. 🔷بنابراین محرومیت از یک موجود پرفایده،دلیل کم فایده یا بی فایده بودن او نیست. 🔷مثل این که محرومیت از خورشیدی که طلوع کرده،دلیل بر کم نور بودن یا بی نور بودن آن نیست. 🔷این پرده ها،ظرفیت محدود،گناهان و غفلت های ماست... ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
باسلام 🎁 برندگان مسابقه هفتگی ۱ - God 691 ۲ - یا واهب العطایا مبارکتون باشه 🎈 🎈 🎈 برای دریافت جوایز به آیدی زیر مراجعه کنید @khadem6238
🌸 با سلام ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات 🌼 اسامی نفرات برتر میلاد امام حسن علیه سلام به شرح زیر میباشد ۱ - حسن ایرانمنشی 🎈 ۲ - حسن صالحی 🎈 🎈 ۳ - سید حسن رضوی 🎈 🎁 نفرات برنده برای دریافت جوایز به آیدی زیر مراجعه کنند @khadem6238 🌷 باتشکر مدیریت کانال خادم 🌷
پای حرفی که زدم می ایستم ، من کوروش رو داخل آدم هم حساب نمیکنم، چه برسه به اینکه باهاش سر سفره ی عقد بشینمو بهش بله بدم....هه از بس بی عقلی، آخه دختر چرا لگد به بخت خودت میزنی ؟؟میدونی همین کوروشی که اینجوری دست رد به سینه اش میزنی چقدر خواهان داره؟؟! حالا که اون دست گذاشته رو تو، تو داری براش طاقچه بالا میذاری؟ گیسو حرصی شدو به گیتی توپید - عه اگه اینجوریه و همه چیز تمومها خودت چرا مخشو نزدی؟اینجوری با کله میوفتادی تو ظرف عسل گیتی از شدت عصبانیت سرخ شد ،زبانش بند آمده بود اصلا نمیدانست چه بگوید تا بر دهان گیسو بکویدو او را لال کند، همیشه همینطور بود از کودکی تا به حالا دائم باهم سر جنگ داشتند دو دشمن در یک خانه چیز کمی که نبود و انگار که این دو خواهر از یک خون نبودند که اینطور بهم میپریدندو همدیگر را با حرفهایشان تیکه و پاره میکردند، گرچه همیشه کسی که مغلوب میشد گیتی بود و بس گیتی طاقت نیاورد تکیه اش را از چهار چوب در برداشت و گفت: خجالت بکش گیسو من الان شوهر دارم ، هیچ میفهمی چی میگی؟ گیسو با بی قیدی شانه بالا انداخت و گفت : دوماهه شوهر داری قبل از اونکه نداشتی داشتی؟ گیتی جوابی نداشت که به خواهر زبان درازش بدهد، مطمئن بود اگر بیشتر بماند کار به گیس و گیس کشی میکشد ، پایش را از حرص به زمین کوبیدو بیرون 💠 خادم ╔═.🍃.═══════╗ 📚 @khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
گیسو پوزخندی زد و با صدای بلند جوری که بگوش گیتی برسد گفت طبق معمول فرارو بر قرار ترجیح دادی چه جور! بانور آفتابی که مستقیم به چشمانش خورد با بی میلی چشمانش را باز کرد و زیرلب . خودش و نور و خلاصه زمین و زمان را با بد و بیراهانش به توپ بست ،پتو را کنار زدو نیم خیز شد موهایش را با گیره بالای سرش جمع کرد و از تخت پایین آمد از اتاق بیرون رفت تا دست و صورتش رابشوید و صبحانه ای بخورد یاد دیشب که غذا زهر مارش شده بودافتاد. با به یاد آوری اتفاقات دیشب لبخند کجی کنجی بر لبش نشست و از اینکه بالاخره مستقیم و قاطع توانست از حقش دفاع کند خوشحال بود راهی آشپزخانه شد همه ی اعضاء خانواده دور میز گرد شیشه ای که وسط آشپزخانه بود نشسته و صبحانه میخوردند. نگاهی به سرتاپای خود انداخت لباسش کوتاه بود روسری یا شالی هم بر سر نداشت خود را آماده ی هر عکس العملی از جانب پدرش کرده بود. سلام بلندی کرد. همیشه عادت داشت با صدای بلند سلام کند. همه ی سرها به سمتش چرخید. همه آرام جواب سلامش را دادند إلا یک نفر حاج رضا با اخم و نگاه خیره فقط به تکان دادن سرش اکتفا کرد، گیسو خوب میدانست که پدرش از کار دیشبش دلگیر است والا محال بود پاسخ سلام کسی را ندهد. برای خود چای ریخت و در کنار سبحان نشست خود را آرام و بی تفاوت نشان میداد انگار نه انگار که دیشب چه ولوله ای بپا کرده بود و این برادر و خواهر را حرص داده بود سبحان آرام طوری که کسی متوجه نشود دستش را به دست گیسوزد تا او را متوجه خود سازد. گیسو سربلند کرد و به سبحان نگاه کرده 💠 خادم ╔═.🍃.═══════╗ 📚 @khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
۳۳ سبحان با چشم و ابرو به گیسو فهماند که با او کار دارد. گیسو سری جنباند و مشغول خوردن شد ووووووووه - این چه کاری بود که این جوری گفت گیسو؟؟؟ چیکار کردم مگه ؟؟! یعنی حق ندارم در مورد زندگیم خودم تصمیم بگیرم؟ مگه عهد قجره که بزرگترها واسه خودشون ببرن و بدوزن و تصمیم بگیرن؟؟ سبحان گفت: چرا انقدر شلوغش میکنی گیسو کسی مجبورت نکرده بود که عمه فقط دوباره جریان خواستگاری رو پیش کشید تو حتی اجازه ندادی بایا جواب عمه رو بده. تا حرفش رو شنیدی گُر گرفتی و فاز و نولت قاطی کرد تو روشون ایستادی... کارت خیلی زشت بود. گیسو سرش را زیر انداخت به سبحان حق میداد و راست میگفت نباید تند میرفت حداقل اول جواب پدرش را میشنید بعد افسار پاره میکرد و چاک دهانش را باز می کرد. . خب حق باتوعه حالا میگی چیکار کنم؟ - همه میدونن که راضی نمیشی و کوروش رو قبول نمیکنی . دیشب هر کاری از دستم براومد کردم تا بابا رو آروم کنم ، خیلی از دستت عصبانی بود باید بری ازش عذرخواهی کنی تا قائله ختم به خیر بشه.. | فقط به شرط اینکه دیگه بحث کوروش رو پیش نکشی؟ - تو شرایطی نیستی که بخوای شرط بزاری ,آدم برای اینکه از پدرش عذر خواهی کنه شرط نمیذاره گیسو خانم. | از اخم های در هم سبحان حساب برد و دیگر چیزی نگفت از عمارت خارج شد و به سمت آلاچیق چوبی وسط باغ رفت. پاتوق صبح جمعه های پدرش بود. آنجا می نشست و در سکوت کتاب میخواند. 💠 خادم ╔═.🍃.═══════╗ 📚 @khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝