مردها تشنه روز مرد نیستند❗️
مردها به یک روز قدردانی در سال
نیازی ندارند
مرد آفریده شده تا تکیهگاه شود نه متکی
مرد به این حساس نیست که
زن برادرش برای شوهرش چه خریده
جوراب گرفته یا ساعت مچی طلا
مرد برای لطافت و حسودی
و چشم و هم چشمی نیامده
مرد برای مبارزه آمده
برای سماجت
برای جنگ با غول زندگانی
برای نبرد بیوقفه و بیانتها آمده
برای به آرامش رساندن خانوادهاش آمده
برای شکسته شدن غرورش آمده
همین که تبسم را بر لب زنش ببیند
همین که لبخند را بر چهره دخترش ببیند
همین که پسرش بتواند پیش دوستانش
سر افکنده نباشد
همین که خواهرش بتواند به او تکیه کند
و مادرش با او درد دل کند
و پدر پیرش جوانی خودش را در او ببیند
مرد را خوشبخت میکند
مرد آمده همه را خوشبخت کند
آمده تا شود ستون خانواده
آمده بسوزد تا روشنایی بخشد
هیچ گوهر گران بهائی
هیچ مرد جنگی را خوشحال نمیکند
جز آرامش خانوادهاش
بهترین هدیه برای یک مرد
یک تشکر واضح و شفاف به همراه
لبخند و آرامش خانوادهاش هست
بدون هزینه
«عمر و عزت مردان واقعی زیاد»
امید که وجود چنین مردانی
در روزگار ما کیمیا نباشد
💐تمام روزهای سال بر شما مبارک💐
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↩️ در روز پدر و ولادت امیرالمؤمنین
حضرت علی علیهالسلام💚
◽️⇦ فراخوان سـ۳ـه صلوات
برای سلامتی و طول عمر همه پدران
و شادی روح همه پدران آسمانی
🍃🌷اَلّلهُــمَّ صَـلِّ عَلـىٰ🌷🍃
مُحَمَّــ♡ـد وَ آل مُحَـ♡ــمَّد
وَ عَجِّــلْ فَرَجَهُــم
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🍃⚘ پ مـثل پـدر ⚘🍃
کاش سورهای به نام پدر بود
که این گونه آغاز میشد:
قسم به قلب دوست داشتنیت
قسم به آغوش گرمت که پناهگاه من بود
قسم به مهر بیپایانت
قسم به کوله بار خستگیهایت
قسم بر پینه دستانت که بوی نان میدهد
قسم بر چشمان همیشه نگرانت
قسم بر بغض فرو خوردهات
که شانه کوه را لرزاند
قسم بر غربتت
قسم به تنهائیات تا بودی
وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست
سـلامتی پـدران عـزیـز
روز پــ♥️ــدر مبـااااااااارک
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرد که خوب باشد
زن بیشک بهترین میشود
باور کنید مرد زن را میسازد
پشت هر مرد مؤفق زنی است که
خیالش از مردانگی مردش جمع است
وقتی مردان
حرمت مرد بودنشان را بدانند
و زنان شوکت زن بودنشان را
مردان همیشه مرد میمانند
و زنان همیشه زن
و آنگاه هر روز
نه روز زن و نه روز مرد
بلکه روز انسان است
💐 تقدیم به تک تک آقایون💐
⚘روزتـون مبـارک ⚘
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_40
دلم گرم شد از دل نگرانیش
_هیچی نیست ...سرما خوردم
_نمیدونستم ببخشید ...از صبح تعمیرگاه بودم سرمم حسابی شلوغ دیدم امروز به من زنگ نزدی
گفتم شاید قهری که همش تو زنگ میزنی !
لبخند دوست داشتنی روی لبم نشست خوشحال شدم از اینکه یادش مونده بود هرروز من زنگ
میزنم و میشم احوال پرسش!
گفتم: مرسی زنگ زدی حالم زیاد خوب نبودنتونستم وگرنه قهر نبودم میدونم روزها فرصت نداری!
_صدات حسابی گرفته است دکتر نرفتی؟
_نه ...گلوم خیلی درد میکنه
_حالا مهمون نمی خوای ؟
با پرسش و تعجب گفتم: مهمون؟؟
_نزدیک خونه شمام ...راستش ماشین بابا رو گرفته بودم باهم بریم بیرون ...داشتم میومدم اونجا
که از دایی اجازه بگیرم بعد بریم
ذوق کردم از این رفتار امیرعلی دفعه اول بود خب !
با صدای گرفته و پنچری گفتم:حالم خیلی بده!
با خنده گفت : حالا یعنی نیام اونجا؟!
هول کرده گفتم: چرا چرا کجایی االان؟
_پشت در خونه به محسن بگو درو بازکنه
بی حواس موبایل و قطع کردم و هول به محسن گفتم: زود در و بازکن امیرعلی پشت دره
محمد ابرو بالا انداخت_خب حالا...از اون موقع صدات در نمیومد چی شده هوار میزنی حالا
چشم غره ای بهش رفتم_خواهشا مزه نریز
تمام بدنم درد میکرد با زحمت خودم رو روی تختم بالا کشیدم و تکیه دادم به پشتی تخت
...امیرعلی با خنده وارد اتاقم شدو این یعنی باز این محسن خوشمزه گری کرده!
سلام گرمی کردو دستش رو جلوآوردو من دستم رو گذاشتم توی دستش..چینی به پیشونیش افتاد
و دست دیگه اش نشست روی پیشونیم دلم ضعف رفت برای اخمش که حاصل دل نگرانی برای
من بود !
_خیلی تب داری!
محمد_نه بابا چهل درجه که چیزی نیست هنوز به مرحله تشنج نرسیده
چشم غره ای به محمد رفتم وامیرعلی با خنده سر تکون داد
امیرعلی_ پاشو لباس بپوش بریم دکتر ...من خودم به دایی زنگ میزنم
ترسیده گفتم: نه نه لازم نیست خوب میشم
ابروهاش بالا پرید _چه جوری خوب میشی پاشو
_نه امیرعلی خوبم
لبه تخت نشست و نگاهش رو دوخت به چشمهام و آروم گفت: یک دکتر که می تونم ببرم خانومم
رو نمی تونم؟ دوست نداری بامن...
پریدم وسط حرفش و با قیافه پریشونی گفتم:جون محیا ادامه نده میبینی حالم خوش نیست
نگاهش جدی شد_پس چرا هول کردی و نمیای؟
محسن شنید صدای امیرعلی رو _چون از آمپولهایی که قراره نوش جان کنه میترسه
امیرعلی با تعجب خندید_راست میگه؟
با خجالت پتو رو کشیدم روی سرم و با حرص گفتم: آره راست میگه ...خب چیکار کنم ترسه دیگه
هرکسی از یک چیزی می ترسه
محمد طعنه زد_حالا نکه فقط تو ازآمپول می ترسی ...اگه تاریکی شب و مرده ها و جن و پری و
دزد های خیال تو رو فاکتور بگیریم آره راست می گی فقط از آمپول میترسی
با حرص جیغ خفیفی کشیدم وامیرعلی بلند بلند خندید
آروم پتو رو از روی سرم کشیدو چند تاراز موهام براثر الکتریسیته روی هوا موند
_پاشو بریم دختر خوب تبت خیلی بالاست من به دکتر بگم به جای آمپول خشک کننده قوی تر
بنویسه قبوله ؟میای؟
مثل بچه ها لب چیدم_نخیر نمیشه الکی به من وعده نده... باباهم همیشه همین و میگه ولی
وقتی دکتر آمپول مینویسه به زور میبرتم تزریقاتی میگه برای خودته دخترم
امیرعلی می خندید به لحن بچگانه و پر حرصم
_پس الاقل جوشونده بخور!
لب چیدم ولی خوشحال شدم کوتاه اومده!
جوشونده های تلخ بهتر از آمپول بود
_باشه
محسن و محمد از اتاق بیرون رفتن و امیرعلی کمکم کرد دراز بکشم _اینجوری معذبم خب
دستش رو نوازش گونه کشید روی موهام و شقیقه ام... پوست دستش یک کم زبربود ولی اذیتم
نمی کرد و برعکس لذت میبردم از نوازش دستهاش که اولین دفعه بود!
_راحت باش
آروم شده از نوازش دست امیر علی گفتم: ممنون که اومدی
نگاه ازمن دزدید
_دلم برات تنگ شده بود!!
#ادامه_دارد...
https://eitaa.com/khademngoo