eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
162 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
063.mp3
3.04M
حزب شصت و سوم ( ۱ الی ۸۲ طه) 👤 با صدای استاد پرهیزگار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شصت و سوم پیامهای آیه فوق ⇧⇩: 1- همان گونه كه طفل، در مهد و گهواره براى زندگىِ خارج از آن رشد مى‌يابد، انسان نيز بايد در مهد زمين براى زندگى بيرون از زمين يعنى جهان آخرت رشد كند. 2- زمين، آسايشگاه انسان است، همه نيازهاى او را تأمين مى‌كند، مرده و زنده‌ى او را حمل كرده و به امر الهى مسخّر اوست. 3- آفرينش وشرايط زمين هدفدار و براى انسان است. 4- نظام آفرينش بر اساس اصل عليت و سبب و مسبب است. 5- توجّه به قانون زوجيّت در گياهان، از معجزات علمى قرآن است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️ ✨امام صادق(علیه السلام): زیارت امام حسین(علیه السلام) را ترک نکن و به دوستانت نیزسفارش کن، تا خدا عمری طولانی و روزی زیاد نصیبت کند. 📚 وسائل/ج10/ص335 ✍🏼 برخی مکان‌ها و زمان‌ها در افزایش روزی انسان موثر است. یکی از این مکان‌ها، حرم امام حسین(ع) است که خدا به جهت جانفشانی و ایثار ایشان، برتری خاصی به آن حرم مطهر بخشیده که وسعت روزی یکی از آنهاست. ☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️☕️
⚘روشن ‌از پرتوے رویت، نظرے نیست ‌ڪہ ‌نیست منّتِ‌ خاڪِ درت، بر بَصَرے نیست ‌ڪہ‌ نیست ناظرِ روے تو صاحب‌نظرانند،آرے سِر ِّگیسوے تو‌ در هیچ‌ سَرے نیست ‌ڪہ ‌نیست "حافظ‌شیراے"⚘ 🏝به همین "سلام"ها دل، خوش کرده‌ام!...‌ همین "مستحبى" که جوابش واجب است، مرا آرام مى‌کند!... آن‌قدر آرام که از همه چیز فارغ مى‌شوم و تنها به تو فکر مى‌کنم!... به واقع که فکر کردن به تو، لذت‌بخش است!... آن‌قدر لذت‌بخش که شیرینى‌اش را با هیچ آمال و آرزویى عوض نمى‌کنم!... اصلاً مگر آرزویى زیباتر از این هم وجود دارد؟!... روشن‌تر از آفتاب؛ سلام!...🏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕ امروز در بلوچستان چه گذشت؟ 🔹با وجود تلاش یک هفته‌ای ضدانقلاب با انتشار فراخوان‌های متعدد و به بهانه چهلم حادثه ۸ مهر زاهدان، برای تجمع و آشوبگری پس از نماز جمعه، نمازگزاران امروز پس از اتمام نماز بدون هرگونه تنش مصلی را ترک کردند و به خانه‌ها برگشتند. 🔹اما امروز نیز در شهرستان‌های زاهدان، خاش، ایرانشهر و راسک پس از برگزاری نماز جمعه اهل سنت هر چند تجمعات حداقلی شکل گرفت، ولی پس از مدت کوتاهی همان جمعیت حداقلی نیز که تلاش داشت با سر دادن شعارهای ساختارشکنانه فضا را دچار تنش کند، به دلیل عدم استقبال جمعی، پراکنده شد و این نیز توطئه آنان ناکام ماند و دست به حربه‎ای دیگر زدند.
12.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اونهایی که میگن جمهوری اسلامی دنبال جنسی کردن این تجمعات هستش حتما این کلیپ رو ببینند مسئله پوشش اجباریست نه حجاب اجباری قوانین پوشش کشورهای سراسر جهان که از آن اطلاعی نداریم
مرحوم بهجت ره میگفت:↯ باامـام‌زمان‌قـرار‌بـذاریـد فقـط حواستـون باشه که قـرار شـما رو یـادش هسـتا!🙃 یادداشـت میڪنه... یه جوری بگو که سخـت نباشه نگو دیگہ دروغ نمیگم دیگه غیـبت نمیکنم... بگـو: آقـا من‌ تلاشـم و‌ میڪنم‌ که تمام کارهایم در مسـیر رضـایت شـما بـاشـد به ایـن امیـد که شـما بـرای مـن دعا کنید... 🌸
هویت دینی نوجوان.mp3
2.4M
والدین بدانند👇👇 ⬅️ چگونه فرزندمان را در دینداری ثابت قدم کنیم؟ 🎙پاسخ استاد موسوی نسب را بشنوید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعارنویسی داره به ازدواج کشیده میشه 😂 🍎
🔍#انچه__باید_بدانیم(❤️#کلاس_مجردها❤️) 🔘#ازدواج_به_نوبت 🔸️ازدواج در بعضی خانواده‌ها هنوز هم با تفکر سنتی پیش میره؛ هر چند کم،اما هستند خانواده‌هایی که معتقدند تا فرزندان بزرگتر ازدواج نکردن، کوچکترها نباید اقدام کنند... 🔸️گرچه این موضوع فرد به فرد و خانواده به خانواده متفاوته اما، باید توجه کنیم که ازدواج یک امر انتخابیه و تنها به بلوغ عاطفی، روانی، اقتصادی و جسمانی نیاز داره و رعایت ترتیب سن فرزندان یک خانواده برای این امر، غیرمنطقیه... 🍎#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ در یک شب زمستان که برف زیادی می‌بارید و پاسی از شب گذشته بود ناگهان صدای دق الباب در منزل شیخ عبدالکریم حائری به صدا در آمد کربلائی علیشاه خادم حاج شیخ رفت در را باز کرد دید پیرزنی است می‌گوید: از همسایه‌های کوچه پشتی هستم شوهرم از درد دارد به خود می‌پیچد نه زغالی برای گرم شدن کرسیمان داریم و نه دوائی برای خوب شدن خادم پیر با بی‌حوصلگی گفت: مگر اینجا زغال فروشی یا دواخانه است این وقت شب این چیزها پیدا نمی‌شود برو فردا صبح بیا، سپس در را بست و به اتاق برگشت یک وقت متوجه شد دید حاج شیخ روبرویش ایستاده است ولی نگاههایش مثل همیشه نبود پرسید با چه کسی صحبت می‌کردی؟ خادم ماجرا را شرح داد حاج شیخ دگرگون شد گفت: اگر فردای قیامت خداوند از تو بپرسد: ای شیخ علی چرا نیازمند بینوائی را در شب سرد زمستانی از در خانه رد کردی حال آنکه خود در خانه گرم بودی چه جوابی برای گفتن داری؟ اگر خداوند از من بپرسد از پاسخ عاجز و درمانده خواهم شد خادم سر به زیر کشید و به فکر فرو رفت حاج شیخ فرمود: آیا خانه پیرزن را بلدی؟ عرض کرد بله توی کوچه پشتی می‌نشیند حاج شیخ لباسش را به تن کرده گفت: راه بیفت باید به خانه پیرزن برویم این را گفت و به راه افتاد خادم با عجله فانوس را برداشت و کلاه پشمینش را روی گوش‌هایش کشید و پیشاپیش حاج شیخ به راه افتاد آن دو با کهولت سنشان با آن برف و سرما کوچه ها را طی کرده به در منزل پیرزن رسیدند خادم دق الباب کرد پیرزن در را باز کرد سلام کرده عرض کرد آقا خدا طول عمرتان بدهد توی این سرما این موقع شب اینجا چه می‌کنید؟ حاج شیخ با مهربانی پس از جواب سلام فرمود: حال شوهرت چطور است؟  پیرزن طاقت نیاورد زیر گریه زد و جواب داد هنوز هم مریض است به دادمان برسید رنگ از صورت حاج شیخ پرید پیرزن در خانه را باز کرد حاج شیخ زیر لب ذکری گفت و وارد اتاق کوچکی شد پیرمرد لاغر اندام زیر کرسی خاموش اتاق از درد به خود می‌پیچید حاج شیخ سلام کرد و روبروی او نشست پیرزن با ذوق گفت: نگاه کن مشهدی حاج شیخ عبدالکریم به خانه ما تشریف آورده‌اند پیرمرد ناله‌اش را فروکش کرد چشم‌های سرخ شده‌اش را به چهره حاج شیخ خیره کرد و با درد سلام کرد حاج شیخ پاسخش داد و پرسید مشهدی چه کسالتی دارید؟ پیرمرد دست‌هایش را روی دلش گذاشت پیرزن گفت: آقا اتاقمان سرد است دوائی هم برای او نداریم دو سه روزی است او دل درد دارد و از غروب امروز حالش بدتر شده است حاج شیخ دست پر مهرش را بر پیشانی پیرمرد گذاشت بعد به خادمش گفت: هر چه زغال در خانه داریم بردار بعد به خانه دکتر برو و هرچه زوتر دکتر را همراه خود بیاور خادم از اتاق بیرون رفت شب از نیمه گذشته بود که خادم همراه دکتر به درون اتاق وارد شدند دکتر با تبسم سلامی کرد خادم کیسه زغال را به دست پیرزن داد پیرزن صورتش روشن شد آن را با خوشحالی گرفت و به سراغ منقل خاموش زیر کرسی رفت دکتر پیرمرد را معاینه کرد و دواهائی را که با خود آورده بود به او خورانید بعد نسخه ای نوشت و آن را به دست خادم داد و گفت: فردا صبح دواها را برایش تهیه کن تا حالش کاملاً خوب شود پیرزن منقلش را که پر از زغال‌های سرخ آتشین بود زیر کرسی گذاشت کرسی پر از گرما شد لحظات بعد به همراه حاج شیخ و خدمتکار دکتر را تا در اتاق بدرقه کرد و دکتر خداحافظی کرده رفت حاج شیخ با مهربانی پیشانی پیرمرد را بوسید آنگاه از پشت کرسی بلند شد با خادم از پیرمرد و پیرزن خداحافظی کردند و رفتند در بین راه حاج شیخ از خادم پرسید: روزانه چقدر نان و گوشت برای خانه ما خرید می‌کنی؟ خادم پاسخ حاج شیخ را گفت: حاج شیخ ایستاد و رو به او کرده گفت: از فردا نان و گوشت خانه را دو قسمت کن یک قسمت آن را برای خانه پیرمرد و قسمت دیگرش را برای خودمان بگذار حاج شیخ دیگر چیزی نگفت و به راه خود ادامه داد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب قشنگ‌ترین اتفاقیست که تکرار می‌شود تا آسمان زیبائی‌اش را به رخ زمین بکشد الهی نگاهت سایه‌بانی است امن برای شب‌های تارم مبادا سایه‌ات را از سرم برداری که آفتاب عشق زیر سایه تو می‌تابد خـ♡ـدایـا پنـاه شبــ☆ــم بـاش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی با توکل به اسم اعظمت روزمان را آغاز می‌کنیم به نام تو که زیباترین تکرار روزگار منی شکر برای نگاه نوازشگرت که هر صبح بدرقه آغازم بسوی توست 🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃     🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا