🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠و درود خدا بر او فرمود: چون عقل كامل گردد سخن اندك شود.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت71
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠و درود خدا بر او فرمود: دنيا بدن ها را فرسوده، ولی آرزوها را تازه مي نمايد، مرگ را نزديك ولی خواسته ها را دور و دراز مي سازد، كسي كه به آن دست يافت از آن خسته مي شود، و آنكه به دنيا نرسيد رنج مي برد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت72
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
#لذت_بندگی ۶۲ ➲
#ترک_گناه ۶۲ ➮
#عبد_شدن ۲۵ ➸
ببینید رفقا، امروز میخوام در مورد عبد و مولا باهم یکم بحث کنیم، ببینید وقتی که میگیم مولا داریم
این یعنی اینکه👈یکی ۲۴ ساعته، ما رو زیر نظر داره ها✅✅
پس اونایی که میخوان مولا داشته باشن، باید حواسشونو خـــــــیلی جمع کنن؛
👌خداوند متعال زیر نظرت داره😍
حالا عبد یعنی چه؟؟
یا بعبارت دیگه به چه کسی میگن عبد؟؟
👇👇
عبد به کسی میگن که، تمام برنامه ی زندگیشونو خداوند متعال برنامه ریزی کرده باشه😍
ولی بعضی از ماها میگیم عبد خداییم
از اونطرف هم برای خدا تعیین و تکلیف میکنیم
❌❌
رفقا اگه یه مدت تمرین کنیم و عبد خدا بشیم
دستور خدا رو گوش کنیم✔️
خدا برنامه ی زندگی رو برامون میچینه، ینی خداوند متعال منتظر اینه که فقط ما یبار مثلا بخدا بگیم چشم، اون موقع هستش که ترک گناه هم، خیلی آسون میشه👌
ببینید رفقا
فرق بین انسان و حیوان چیه؟؟
اینکه انسان قدرت اختیار داره؛👌
ولی حیوان نداره❌
و ما طی عبد شدن باید، این اختیار رو بدیم به دست مولامون😍
و خیلی برای "هوای نفس" سخته که بخواد
افسارش رو به دست کسی بده.✔️
برای همین "انسان ها عموما میترسن از اینکه
اختیار خودشون رو به خداوند متعال بدن"❌
👈خدا به ما اختیار داده و ما برای
اینکه 👈رشد کنیم
👌 "باید این اختیار رو دوباره به صاحب اصلیش بدیم "
✅👆
تا صاحب اصلیش دنیا و آخرت رو بهمون بده. ✅
همه چیز مال ما بشه.😊
امروز همه ی ما تمرین کنیم و با خودمون کلنجار بریم، و این اختیار رو بدیم دست مولامون😍
آغاز این موضوع، آغاز دنیای جدید شماست...
چیکار میکنی؟! حاضری؟☺️
پس بسم الله رو بگو و شروع کن😍
#صلوات
من با خدا خودمانی هستم چه نیازی داره خیلی رسمی با او رفتار کنم؟ در هر حالت و زمان و مکان که دلم خواست با او گفتگو می کنم.mp3
3.25M
🔵 #پرسش_و_پاسخ
🔺من با خدا خودمانی هستم چه نیازی داره خیلی رسمی با او رفتار کنم؟
🔸 چرا اینقدر ما را در نماز محدود می کنید؟
🔹در هر حالت و زمان و مکان که دلم خواست با او گفتگو می کنم ...
🌹اسامی دوستان عزیز شرکت کننده در مسابقه شماره ۲ احکام
یامهدی ادرکنی
لبیک یا حسین
مهدی
خادم الشهدا
یازهرا
۹۲۸۹۷
رفیق شهیدم
مظلوم فاتح
God691
فقط خدا
F.u
غزاله میرزایی
حدیثه غیاثی
چمران دلها
فدایی مهدی فاطمه (عج)
ماه منیر
یاواهب العطایا
حقیقت
حدیث شیرمردی شاقاسمی
یامولاامام زمان
مهناز شیرمردی شاقاسمی
فقط خدا( masom135)
پریناز شیرمردی شا قاسمی
ایرانی
فاطمه شیرمردی شاقاسمی
آراد
آورنده
سرخاب شیرمردی شاقاسمی
Irani
Moohagh
زندگی زیباست
F
F,u)الهم الرزقنی شفاعت الحسین (ع))
basirat5ammar
برنده امشب مسابقه احکام شماره ۲
🌸🌸🌸🤩🤩🤩
برنده امشب
سرکار خانم
پرینازشیرمردی شاقاسمی
برنده سین زنی مسابقه دلنوشته شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
نفر اول بنر شماره ۴ ۵۰۰۰۰ تومان
نفردوم بنر شماره ۷ ۲۵۰۰۰ تومان
نفر سوم بنر شماره ۳ ۲۵۰۰۰ تومان
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
برنده سین زنی مسابقه دلنوشته شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی نفر اول بنر شماره ۴ ۵۰۰۰۰
بیایین پیوی برای دریافت جایزه
@mahdiali88
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
برنده سین زنی مسابقه دلنوشته شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی نفر اول بنر شماره ۴ ۵۰۰۰۰
تا ساعت 22 برندگان به پیوی مراجعه کنند.
طعنه ز اغیار تو ای یار شنفتن تا کی؟
روی نادیده و اوصاف تو نگفتن تا کی؟
سالها از غم هجران تو گفتم به وفور
این چنین زخم زبان از یار شنیدن تا کی؟
من که از لطف تو مولا به تو ایمان دارم
لیک کنایه ز همه سوی که دیدن تا کی؟
دیگران با دیده خود بر دل من مینگرند
با چنین دیده و دل کار نمودن تا کی؟
هر کسی بهر خودش صحبتی از عقل میکرد
من و این صحبت و این راز نهفتن تا کی؟
شوق دیدار تو در روز ظهورت کم نیست
عاقبت این راه ظهور تو نجستن تا کی؟
نادم از بودن بر راه ظهورت شاد است
گو که بر راه ظهورت نرسیدن تا کی؟
#داستان_واقعی
📛زنده شدن مفسر بزرگ قرآن داخل قبر
#بخش1
✅ قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.
صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد. جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردندو داخل قبر گذاشتند. قطب الدين راوندي وارد قبر شد. جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند.
سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند.
پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود; پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيلهايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آنجامي رفتند.
شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود.
شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.
اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود.
بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي داد. ناله اي كرد. دست راستش زيربدنش مانده بود. دست چپش را بالا برد. نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد. با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد. كم كم چشمش به تاريكي عادت مي كرد. بدنش در پارچه اي سفيد رنگ پوشيده بود.
آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي كرد. آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود. اينجا قبر بود! او رابه خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه اش را مي شنيد. چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد. ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي خواست امتحانش كند؟
چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت. سالهاي كودكي اش را به ياد آورد واقامتش در مشهد رضا را. پدرش «حسن بن فضل » خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد.
از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشت. سالها پشت سر هم گذشتند. به سرعت برق و باد! شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود; سادات آل زباره او را به سبزوار دعوت كردند. آنها با او نسبت فاميلي داشتند. دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت. مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد وسرانجام هم زنده به گور شد! چشمانش را باز كرد. چه سرنوشت شومي برايش ورق خورده بود. ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت. نفس كشيدن برايش مشكل شده بود. هر بارهواي داخل گور را به درون ريه هايش مي كشيد; سوزش كشنده اي تمام قفسه سينه اش رافرا مي گرفت. آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود. در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاد. از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد. چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيزانجام چنين كاري را از او خواستار شده بود. هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند; كاري برايش پيش آمده بود. شيخ طبرسي وجود خدارا در نزديكي خودش احساس مي كرد. مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديك تر است؟ به آرامي با خودش زمزمه كرد:
خدايا اگر نجات پيدا كنم; تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت. مرا از اين تنگنانجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم.
شيخ طبرسي در حال خفه شدن بود.
پنجه هايش را در پارچه كفن فرو برد و غلت خورد. صورتش متورم شده بود.
ت كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ شد. بيلي در دست داشت. به سمت قبرشيخ طبرسي رفت.
بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت. قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي رسيد. پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد. وقتي به سنگهاي لحد رسيد; يكي از آنها را برداشت.
صورت شيخ طبرسي نمايان شد.
نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد. چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت.
صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده ام مرا به خاك سپردند. داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي....
منبع👈شیعه نیوزگزارش 598 به نقل از خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس،
❌❌ادامه دارد
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
*یه کار باحال فرهنگی*
*🎁 هدیه ای به امام زمانم(عج)🎁*
💌 متولدین فروردین: *ده صلوات*
💌 متولدین اردیبهشت: *پنج سوره حمد*
💌 متولدین خرداد: *چهارده صلوات*
💌 متولدین تیر: *سه سوره قدر*
💌 متولدین مرداد: *ده سوره توحید*
💌 متولدین شهریور: *پنج صلوات و دو سوره حمد*
💌 متولدین مهر: *پنج سوره ناس*
💌 متولدین آبان : *یک آیه الکرسی*
💌 متولدین آذر : *پنج سوره فلق*
💌 متولدین دی: *پنج سوره کافرون*
💌 متولدین بهمن: *پنج صلوات با پنج سوره توحید*
💌 متولدین اسفند: *ده صلوات و یک سوره حمد*
اگه خواستیدنشردهید هم خودت ثواب میکنی هم دیگران ذخیره بشه برای آخرتتون
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
برنده سین زنی مسابقه دلنوشته شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی نفر اول بنر شماره ۴ ۵۰۰۰۰
مدرک واریزی بارگزاری خواهد شد.
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
برنده امشب مسابقه احکام شماره ۲ 🌸🌸🌸🤩🤩🤩 برنده امشب سرکار خانم پرینازشیرمردی شاقاسمی
واریزی برنده مسابقه احکام
⏬⏬⏬
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
برنده سین زنی مسابقه دلنوشته شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی نفر اول بنر شماره ۴ ۵۰۰۰۰
واریزی نفر اول مسابقه سین زنی👇👇👇