eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.4هزار ویدیو
165 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🏝 (ع) در زیارت (عج) به نکاتی اشاره می‌فرمایند که علاوه بر زیارت به برخی از اهداف حکومت ایشان اشاره می‌فرمایند: بار خدایا! ❇️ وعده‌ای را که به اهل بیت (ع) داده‌ای تحقق ببخش و زمین خود را با شمشیر قائم آنان پاک گردان ❇️ و به وسیله او، حدود تعطیل شده و احکام فرو نهاده و تغییر یافته ات را برپا دار ❇️ و به برکت وجود او، دل‌های مرده را زنده ساز ❇️ و خواسته‌های پراکنده را یک پارچه گردان ❇️ و زنگار ستم را از راه خود پاک کن ❇️ تا اینکه حقّ، با دست او، در زیباترین چهره اش آشکار شود ❇️ و در پرتو نور دولت او، باطل و باطل گرایان نابود شوند ❇️ و چیزی از حق و حقیقت به واسطه ترس از هیچ انسانی، پوشیده نماند. 📚 مصباح الزائر، ص۴۸۰ 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
🏝نسخه (ع) برای تحمل درد غیبت و ارتباط با (عج) 🏝 👈حجت الاسلام ناصر شهیدی، مدرس حوزه و کارشناس مهدوی درباره اشارات و پرداخت «زیارت جامعه کبیره» امام هادی(ع) درباره مهدویت و امام عصر(عج)، به خبرنگار مهدویت و غدیر خبرگزاری شبستان، گفت: ✅انشای زیارت جامعه کبیره در حقیقت یکی از اقدامات مهم امام هادی(ع) در جریان پررنگ کردن ولایت ائمه علیهم السلام در دوران قبل از غیبت امام عصر(عج) است؛ به عبارت دیگر، زیارت غدیریه (زیارت امیرالمومنین(ع) در عید غدیر) و نیز جامعه کبیره که یک دوره معرفت شناسی است، هر دو چنین کارکردی دارند. ✅ در عصر غیبت که مردم به ظاهر از دیدن امام(ع) محروم اند، زیارت جامعه بهترین و پُرمحتواترین زیارت برای برقراری ارتباط با امام مهدی(عج) است و اساساً به تعبیر برخی از استادان گویی امام هادی(ع) این زیارت را برای عصر غیبت انشاء کرده اند. ✅حجت الاسلام شهیدی تصریح کرد: هر چند با مرور بر زندگانی ائمه علیهم السلام درمی یابیم که همگی تلاش کرده اند که مردم برای تحمل دوران غیبت آماده شوند اما این تلاش در دوران زندگانی بابرکت امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) پررنگ تر بوده است، تا مردم هم آماده ورود به عصر غیبت و تحمل آن شوند و هم در آن دوران از امام(عج) جدا نشوند. 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
4_6048403787834462005.m4a
16.25M
🏝رفتار شناسی امام هادی(ع) با انحرافات فکری شیعیان🏝 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠 مردم دشمن آنند كه نمی دانند. 📒 ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝ 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠 زهد بين دو كلمه از قرآن است، كه خدای سبحان فرمود: ( بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخوريد، و به آنچه به شما رسيده شادمان مباشيد.) و كسی كه بر گذشته افسوس نخورد، و به آينده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعايت كرده است. 📒 ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝ 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇
علی از زبان علی 17.mp3
6.55M
کتاب صوتی علی از زبان علی قسمت ۱۷ ... دوران جنگ صفین ... *آخرین اتمام حجت با معاویه *درخواست معاویه برای تحویل قاتلین عثمان! *پاسخ امام(ع) درباره خونخواهی عثمان ادامه دارد... ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
علی از زبان علی 18.mp3
13.16M
کتاب صوتی علی از زبان علی قسمت ۱۸ ... دوران جنگ صفین ... *آمادگی سپاهیان *خطبه برای لشکریان *آغاز جنگ *به میدان رفتن امیرالمومنین(ع) *دعوت معاویه به میدان *عریان شدن عمر بن عاص *حوادثی در جنگ *پاسخ به چند پرسش درباره علت جنگ ادامه دارد.... ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
💢از اعتياد و تارک الصّلاة بودن تا شهادت روايت بسيجي پاسداري که مظلومانه شهيد شد و خانواده اش در تشييع و تدفين پيکر پاکش شرکت نکردند!!!💢 ❤️ *بسيجيِ پاسدار مهندس مهيار مهرام* ❤️ ✅از دوره دبستان تا دوره دبيرستان باهم بوديم. ما ۳ تا رفيق بوديم که هيچ وقت از هم جدا نمي شديم. توي محلّه يوسف آباد تهران، شب و روز باهم بازي مي کرديم و درس مي خوانديم. البتّه هوش و استعداد مهيار از همه دوستان ما بيشتر بود. او کمتر از ما درس مي خواند و نمره اي بهتر از ما مي گرفت. از طرفي خانواده ي آن ها، خيلي اهل مُد روز و... بودند. من و شهريار و مهيار، سال ۱۳۵۲ باهم ديپلم گرفتيم. پدر مهيار بلافاصله کارهاي پسرش را انجام داد. مهيار از ما خداحافظي کرد و رفت. او در دانشگاه برايتون انگليس در رشته هوافضا مشغول تحصيل شد. سال ۱۳۵۴ بود که روزنامه ها نوشتند: يک دانشجوي ايراني به نام مهیار مهرام در انگليس به خاطر مصرف زياد مواد مخدر به حالت کما رفت! خيلي براي دوست قديمي خودم نگران شدم. اما خدا را شکر او حالش خوب شد و سال ۱۳۵۶ به ايران برگشت. همسر انگليسي او هم به نام جِين همراهش آمده بود. مهيار و خواهران و برادرانش در قيد و بند مسائل ديني نبودند. مهيار مدتي در شرکت فيليپس و بعد در دفتر شرکت هواپيمايي پان آِمريکَن در تهران مشغول شد. با پيروزي انقلاب، دفتر هواپيمايي تعطيل شد و مهيار در يک هتل مشغول به کارشد. در زماني که آيت الله خلخالي با معتادان مواد مخدر برخورد مي کرد، مهيار دستگير و زنداني شد. در زندان و بين معتادهايي که ترک کرده بودند مسابقه اي برگزار شد و نفرات اول آزاد شدند. مهيار هم از زندان آزاد شد.
در اين فاصله جنگ شروع شده بود، من هم راهي مريوان شدم و همراه با حاج احمد متوسليان و در واحد مهندسي سپاه، مشغول فعاليّت بودم. ارتباط ما با يکديگر کمتر شده بود. او موضع گيري هاي سياسي ضدّ نظام داشت و از منافقين حمايت مي کرد. اما با اين حال، وقتي به مرخصي آمده بودم، به ديدن مهيار رفتم. خانم او ايران را ترک کرده و به انگليس رفته بود. پدر مهيار با من صحبت کرد و گفت: پسرم به خاطر مهندسي در رشته هوا و فضا، قصد استخدام در يگان بالگرد صدا و سيما را داشت، اما به خاطر موضوع اعتياد، نمي تواند استخدام شود. پدرمهيار با ناراحتي از من خواست کاري براي مهيار انجام دهم. با مهيار صحبت کردم. گفتم: من مي خوام برم جبهه، مياي با هم بريم؟ او هم که توي حال خودش نبود گفت: باشه. خانواده مهيار از او قطع اميد کرده بودند، با اين خبرخوشحال شدند. انگار مي خواستند يک جوري از دست او راحت شوند! فردا صبح، قبل از اذان آمدم منزل آنها ، يک ساعت طول کشيد تا مهيار از دستشويي بيرون بيايد! حسابي خودش را ساخت! پدرش يک شيشه آب سياه به من داد و گفت: اين شيره سوخته ترياک است. هر روز ۳ بار به او بده تا تَرک کند. بعد مکثي کرد و گفت: البته اين دفعه چهاردهم است که قصد ترک کردن دارد! ايشان قرص هاي واليوم نيز به من داد و گفت: در شرايط خيلي سخت اين قرص ها را به او بده. وقتي راه افتاديم، با خودم گفتم: عجب اشتباهي کردم، حالا آبروي خودم را هم مي برم. بعد گفتم: مهيار، تو اگر شده الکي دولّا راست شوي، بايد بغل من بايستي نماز بخواني، وگرنه بر مي گرديم. شب رسيديم به يکي از مقرها. من مشغول نماز شدم. مهيار هم که حسابي خمار بود، زير چشمي من را نگاه مي کرد. بعد از نماز برگشت و گفت: ببين، نمازت غلط بود. تو يه بار دولّا شدي، اما ۲ بار سرت رو زمين گذاشتي! با تعجّب نگاهش کردم. يعني اين پسر رکوع و سجود و اعمال نماز را هم بلد نيست!؟ فردا رفتيم يکي از مقرهاي سپاه مريوان، به دوستم گفتم: اين آقا که همراهم آمده مريضه، اگه حالش بد شد يه دونه از اين قرص ها بهش بده. آن روز وقتي من نماز مي خواندم، مهيار هم کنار من ايستاد. او هيچ چيزي از نماز بلد نبود. به من گفت: توي نماز چي ميگي؟ بين ۲ نماز چه دعايي مي خوني؟ روز بعد بردمش يه مقرّ ديگه و همينطور تا ۷ روز او را جا به جا کردم تا کسي به مشکل او پي نَبَرد. روز هفتم حال و روز مهيار بهتر شد. گفت: من ديگه ترک کردم، ديگه خماري ندارم . پدرش به من گفته بود وقتي مهيار ترک کنه، به خوراک مي افته و بايد حسابي غذا بخوره. من هم چند کارتن تن ماهي با روغن زيتون براي مهيار گرفتم. او حسابي غذا مي خورد. ✅مهيار را به يکي از مقرهاي کوهستاني بردم. آنجا بالاي ارتفاع بود و چند متر برف نشسته و شرايط بسيار سختي داشت. آن ايام زمستان سال ۱۳۶۰ بود. مهيار در آن مقرّ کوهستاني در کنار چند بسيجي و مجاهد عراقي در واحد مخابرات مشغول شد. هوش و استعداد خاصي داشت. رمزهاي بي سيم را سريع حفظ مي کرد. شب اول از سرما ترسيده بود. اما رفته رفته به آنجا عادت کرد . مدتي بعد به سراغ او رفتم. با بسيجي ها حسابي جور شده بود. با برخي از آنها صحبت مي کرد و مسائل و مشکلات ديني خودش را مي پرسيد. به نماز خواندن او نگاه کردم
. انگار يک عمري نمازخوان بوده! مانند بقيه بسيجي ها شده بود. يک ماه بعد، که از ترک مواد توسط مهيار مطمئن شدم، بي سيم زدم و گفتم: عصر بيا پايين، مي خوايم بريم تهران. توي راه هم گفتم: تو ديگه پاک شدي، برو دنبال کار استخدام. عصر روز بعد توي خانه بودم که مهيار تماس گرفت. با عصبانيت گفت: امير اگه شما نميري منطقه، من فردا بر مي گردم. بعد با عصبانيت ادامه داد: اين خواهراي من هيچي نمي فهمن. يه مشت جَوون دارن اونجا جون ميدن و نون خشک مي خورن تا اينها توي آرامش باشن، امّا اينها نمي فهمن. انگار توو اين مملکت نيستن. فردا با مهيار برگشتيم. نماز اول وقت او ترک نمي شد. حالا او به من تذکّر مي داد که نماز اول وقت و... را رعايت کن. مهيار ديگر اهل جبهه شد. يک روز ترک کردن آن محيط معنوي برايش سخت بود. مهيار ۲ سال در کردستان ماند. من درگير کارهاي مهندسي بودم و او در کنار بسيجي ها، مسئول مخابرات سپاه سرو آباد از شهرهاي کردستان شده بود. با بسيجي ها به عمليّات مي رفت، براي آنها حرف مي زد و... من برخي شب ها که به ديدن او مي رفتم، شاهد بودم که مهيار براي نماز شب بلند مي شد و حال و هواي عجيبي داشت. عجيب تر اينکه، اين پسر از فرنگ برگشته، که تا مدّتي قبل نماز بلد نبود، دعاي بين نماز جماعت را با سوز خاصّي مي خواند. او يک بسيجي تمام عيار شده بود. ياد آن زماني افتادم که خانواده او، به خاطر اعتياد، به مرگ فرزندشان راضي شده بودند. روزها گذشت تا اينکه قبل از عمليّات والفجر ۴، در پائيز سال ۱۳۶۲ نيروهاي رزمنده به سوي منطقه پنجوين عراق حرکت کردند. يک روز بچّه ها به من خبر دادند که ظاهراً مهيار شهيد شده و پيکرش را برده اند سنندج. باورم نمي شد. رفتم ستاد شهداي سنندج، گفتم: شهيدي به نام مهيار مهرام داريد؟ گفت: نه. خوشحال مي خواستم برگردم. همان شخص گفت: امّا چند تا شهيد گمنام داريم که قرار است منتقل شوند تهران و به عنوان گمنام دفن شوند. برگشتم تا آنها را نگاه کنم. ۷ شهيد که همه بدن آنها گلوله باران شده و با ماشين از روي سر آنها عبور کرده بودند، به عنوان شهيد گمنام کنار هم آرميده بودند. به سختي مهيار را شناختم. يک گردنبند نقره از دوران انگليس در گردنش بود. از روي همان گردنبند او را شناختم. بقيّه هم بچّه هاي سپاه سروآباد بودند که به دست ضدّ انقلاب به طرز فجيعي به شهادت رسيده بودند. پيکر مهيار به تهران منتقل شد. امّا خانواده اش او را تشييع نکردند. پيکر او بدون تشييع در قطعه ۲۸ بهشت زهراي تهران به خاک سپرده شد! مراسم ختم او فقط ۱۳ نفر شرکت کننده داشت! او غريب و گمنام تشييع و تدفين شد. امّا براي مراسم چهلم او، به سراغ بچّه هاي لشگر رفتم و ماجراي اين بسيجي غريب را تعريف کردم. بچّه هاي لشگر، دسته عزاداري راه انداختند و او را از غربت درآوردند. خيابان يوسف آباد از کثرت جمعيّت بسته شده بود. خواهران او از ايران رفتند. پدرش در سوئيس از دنيا رفت. شهيد مهيار مهرام، راه درست و راه حق را نمي شناخت. از زماني که با انسانهاي الهي در جبهه رفاقت کرد، مزّه رفاقت با خدا را چشيد. از زماني که راه درست را شناخت، لحظه اي در پيمودن راه حق ترديد نکرد. او بنده واقعي خدا شد. خدا هم در بهترين حالت او را به سوي خود دعوت کرد. آنها که دوست دارند اين شهيد غريب را زيارت کنند، به قطعه ۲۸ بهشت زهرا رديف ۶ شماره ۴ در کنار شهداي گمنام بروند. روح ما با يادش شاد! 🌹شادي روح پاک اين شهيد غريب و مظلوم صلوات! 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
🌷مهدی شناسی ۹۸🌷 ‎‌‌ 🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷 🌹فالق الاصباح🌹 🌱اين اسم در دعاي افتتاح آم
🌷مهدی شناسی ۹۹🌷 🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷 ‎‌‌‎‌‎‌ 🌹الفاشی فی الخلق امره🌹 🌼يكي ديگر از صفات حضرت حق ،"الفاشي في الخلق امره وحمده" است. 🌼فاشي از ماده افشا يعني خدا آن خدايي است كه امر او در بين خلايق ظاهر و روشن است . 🌼امر، اشاره به عالم امر و به يكباره انجام شدن كاري است . 🌼يعني خدای "علي كل شيء قدير" ،ميتواند دريك لحظه كن فيكون كند و همه بديها وظلمتها را در وجود ما ريشه كن نمايد. 🌼حضرت ولي عصر (عج الله فرجه) هم جلوه تامه اين صفت مبارك است كه تاريكيهارا دريك آن مرتفع ميكند و اين از بين بردن بسيار واضح وروشن است و در بين مخلوقات ظهور دارد. 🌱يك چشم زدن غافل از آن شاه نباشيد 🌱شايد كه نگاهي كند آگاه نباشيد... ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝