eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
162 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#خطبه_فدکیه قسمت 23 {كُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللّهُ}، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ ال
قسمت 24 و اَنْتُمْ فى بُلَهْنِيَةٍ وادِعُونَ آمِنُونَ فَرِحُونَ، وَ فى رَفاهِيَّةٍ مِنَ الْعَيْشِ فَكِهُونَ، تَأْكُلُونَ الْعَفْوَ وَ تَشْرَبُونَ الصَّفْوَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَكَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْكِصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتالِ فلَمَّا اخْتارَ اللّهُ لِنَبِيِّهِ دارَ اَنْبِيائِهِ وَ مَأْوىٰ اَصْفِيائِهِ وَ اَتَمَّ عَلَيْهِ ما وَعَدَهُ 🌪ظهَرَتْ فِيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفاقِ وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدِّينِ وَ اَخْلَقَ ثَوْبُهُ وَ نَحَلَ عَظْمُهُ وَ اَوْدَتْ رِمَّتُهُ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ [حال آن‏كه] شما در رفاه و آسايش به سر مى‌ برديد و آسوده خيال در خوشى و راحتى و خوش گذرانى، غذاى ويژه مى‏ خورديد و آب زلال و صاف مى‏ نوشيديد و براى ما [اهل‌بيت] چشم به راه حوادث بوديد و در آرزوى شنيدن اخبار سخت، در جنگ‏ها عقب‏ نشينى مى‌كرديد و از كشت و كشتارها فرارى بوديد. آن‌گاه كه خداوند براى رسول خود كاشانه ‏ى پيامبران و جايگاه برگزيدگانش را انتخاب كرد و مهلتش را نسبت به او به پایان رساند؛ 🌪در ميان شمايان خار نفاق پديدار شد و لباس دين‌تان به كهنگى گراييد و جامه ‏ى آن مندرس شد و استخوانش به ضعف و سستى رفت و پوسيده ى آن هم نابود گشت. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ (24) During all that time, you were living a life of ease and comfort, in the state of security and pleasure, you were eating special food & you were drinking pure water, awaiting that the Circle of time would turn against us. And you were keenly listening to the news, while you held back from the conflict – And you were fleeing from the battles So when Almighty Allah chose for His Holy Prophet the abode of all the previous prophets and the security of His pure ones, 🌪There appeared among you, the thorns of hypocrisy. Consequently, The clothes of the religion became worn out and threadbare, And its bones became weak and rotten parts of it were destroyed.
1 🌐 چرا بهتره "دعای عهد" رو صبح ها بخونیم؟ 💢طبیعتا با توجه به اینکه «دعای عهد» به نوعی تجدید بیعت و اعلام وفاداری نسبت به امام زمان ارواحنا فداه هست بهتره که ←بعد از نماز صبح→ و قبل از طلوع آفتاب خونده بشه. 🍃 اللّٰهم اِنّی اُجَدِّدُ لَه فی صَبیحةِ یَوْمیٖ هٰذا وَ ما عِشْتُ مِن اَیّٰامیٖ عَهداً و عَقْداً و بَیْعَةً لَهُ فی عُنُقیٖ... 🔰خدایا من تجدید عهد میکنم با امام عصر ارواحنا فداه در بامداد امروزم و در تمام روزهایی که زندگی کرده ام... ❇️ اگرچه مستحبات رو عموما در هر زمانی از روز میشه انجام داد‌ و اگه کسی در زمان صبح نتونست بخونه، در ساعات دیگه تجدید عهد کنه💯 💕💕💕
2 🌐 اگر کسی چهل صباح، "دعای عهد" را بخواند و فوت کند خداوند او را از قبر بیرون می آورد تا در خدمت آن حضرت باشد و به هر کلمه هزار حسنه عنایت می کند و هزار گناه از او محو می کند... 📖 خواندن این دعا سیره بزرگان و گذشتگان بوده و آثار و فوائد مهمی دارد‌ 🔰 و فائده مهم آن «حفظ عقاید و پاکی عمل انسان» است که بالاترین ثمره است چنانچه حضرت امام خمینی (ره) در اواخر عمر شریفشان به یکی از نزدیکانشان مرتب می فرمودند: 🌹صبح ها سعی کن این دعا را بخوانی چون در سرنوشت (عاقبت به خیری) دخالت دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلم بدجور هوای شهادت دارد می خواهم شهید شوم ! ولی !! می ترسم با شهادتم آبروی شهدا را هم ببرم ! درست اهل شهادت نیستم...! فقط عاشق شهادتم... اما...! آرزو که عیب نیست ... هست ؟! مرادریاب... ای شهید.. #ابراهیم_هادی الهم صل علی محمد و آل محمد
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۰۶ دی ۱۳۹۹ میلادی: Saturday - 26 December 2020 قمری: السبت، 11 جماد أول 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 💠 اذکار روز: - یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️22 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️32 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️39 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️48 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_هفتاد_و_چهارم ❣❣❣❣❣❣🌸🌸🌸❣❣❣❣❣❣ با سردرد بدي از خواب بيدا
😍😍 😁 ❣❣❣❣❤️❤️❤️❤️❤️❤️❣❣❣❣ دستگيره در رو ميكشم و از ماشين پياده ميشم ، چادرم رو روي سرم مرتب ميكنم قدمي برميدارم اما پاهام سست ميشن " با رفتن و ملاقاتش فقط جدايي سخت تر و وابستگي بيشتر ميشه ، اصلا معلوم نيست خانوادش راهم بدن يا نه. واي خدا. چرا اومدم. سريع به ماشين برميگردم ، سوار ميشم و حركت ميكنم ، بايد برم به همونجايي كه اميرحسين رو از خدا خواستم و همون مرداي ناب خدايي رو واسطه قرار بدم. . . . . گل هاي نرگس رو تو دستم جا به جا ميكنم و آروم قدم ميزنم ، با دقت كه يه وقت پام روي قبري نره. قطعه 40 . سرداران بي پلاك . از ورودي كه وارد ميشم گل هاي نرگس رو روي قبور شهداي گمنام ميزارم ودر اولين قطعه روبه روي فانوسي سر قبر يكي از شهدا ميشينم. با ولع بو ميكشم اين عطر مقدس رو ، اين آرامش رو ، اين عشق رو. چه حس و حال خوبي داشت رفاقت با شهدا. زيارت عاشوراي كوچيكي رو از تو كيفم در ميارم و شروع ميكنم به خوندن. _ السلام و عليك يا اباعبدالله السلام و عليك يابن الرسول الله . . . . به سجده كه ميرسم ، سرم رو روي سنگ قبر روبه روم ميزارم و سجده ميرم ، يه سجده طولاني ، با اشك ، آه و حسرت و يا شايد التماس . براي برگردوندن همه زندگيم. سرم رو از سجده بلند ميكنم. به رو به روم خيره ميشم و به اشتباهاتم فكر ميكنم از همون بچگي تا الان. تا اینکه میرسم به حال. اولین اشتباه ، چقدر زود از رحمت خدا ناامید شدم. چرا به امیرحسین نگفتم. خدااااایااااا ناامیدی گناهه ولی خستم. دیگه نمیکشم...... خودم رو روی قبر میندازم و گریه که نه زجه میزنم _ خدایا چرا ؟ چرا محکوم شدیم به این جدایی؟ چرا امیرحسینم رو ازم گرفتی ؟ چرا؟ چرا انقدر اشتباه کردم ؟............ . . . . هوا تاریک شده ، قانوسای روشن سر قبر شهدا فضا رو خاص کرده و زیبایی فوق العاده ای به فضا میبخشن. با وجود فانوس ها باز هم محیط حالت سایه روشن و کمی تاریکه. حتما تا الان مامان اینا حسابی نگران شدن ، هنوز سیر نشده بودم ولی باید میرفتم ، با همون هق هق گریه از جام بلند میشم ، آروم آروم به سمت ماشین حرکت میکنم که صدایی میخکوبم میکنه_ حانیه ساداتم؟ چشمام رو میبندم ، مطمئنا توهمی بیش نیست ولی کاش این توهم دوباره تکرار بشه ، کاش دوباره صداش رو بشنوم حتی تو خیال. بگو بگو . چشمام رو باز میکنم و با چشمای سرخ و پف کرده امیرحسین روبه رو میشم ، با بهت بهش خیره میشم. یه دفعه جلوی پام زانو میزنه ، گوشه چادرم رو میگیره و روی صورتش میزاره و با صدای گرفته ای که همه دنیای من بود میگه _ چرا خودت و منو اذیت میکنی؟ حانیه چرا؟ فقط دلیلش رو بگو ؟ چرااااااا؟ "چرا صداش میلرزه؟ چرا صداش گرفته؟ چرا چشماش سرخه؟ چرا شونه هاش میلرزه؟ چرا داره گریه میکنه ؟ به خاطر منه؟ به خاطر کارای منه؟ " کنارش روی زمین زانو میزنم ، سرش رو بالا میاره و زل میزنه تو چشمام . با صدای لرزون و بریده بریده بدون مقدمه براش تعریف میکنم ، از آشناییم با آرمان ، از رفتنش ، از برگشتش ، از تهدیدش. و امیرحسین تمام مدت سکوت کرده بود و گوش میداد. حرفام تموم میشه ، سرم رو بالا میارم تا عکس العملش رو ببینم که با صورت سرخ ، چشمای بسته و لب هایی که روی هم فشار داده بود مواجه میشم ، میدونستم دلیلش غیرته. غیرتی که این روزها کم پیدا میشد. دوباره بهش خیره میشم چیزی رو زیر لب زمزمه میکنه . بعد از چند ثانیه چشماش رو باز میکنه و با آرامش و لبخند میگه _ خب؟ همین؟ با تعجب بهش نگاه میکنم. خودش ادامه میده _ روز خاستگاری هم گفتم ، من با گذشتت زندگی نمیکنم بلکه میخوام ایندت رو بسازم. مهم حاله نه گذشته. درسته ؟ نمیدونستم چیزی بگم ، چقدر این مرد بزرگ بود ، چقدر با گذشت و فداکار بود . _ یع....یعنی..... تو....تو....هنوزم....حاضری با من ازدواج کنی ؟ از جاش بلند میشه و به سمت قسمت خروجی حرکت میکنه و میگه: امیرحسین _ دروغ گناهه ولی مصلحتیش نه. دروغی که از تفرقه جلوگیری کنه مصلحته. کلافه دستش رو تو موهاش میبره و آروم جوری که سعی داشت من نشنوم میگه البته کلاه شرعی بعد دوباره ادامه میده ، یکی با من سر مسئله کاری لج بوده و بعد تورو تهدید میکنه تو هم ناچار به پذیرش این میشی که به من اینجوری بگی و از هم جدا بشیم. بعد به سمت من برمیگرده و با لبخند میگه _ شما نمیاید؟ با تعجب بهش خیره میشم ، با بهت و بدون هیچ حرفی بلند میشم و به طرفش میرم. امیرحسین _ ماشین اوردی؟ سرم رو تکون میدم. امیرحسین _ خانوم افتخار میدن منم برسونن؟ دوباره سرم رو تکون میدم. تازه فرصت میکنم براندازش کنم، چقدر لاغر شده بود ، دوباره بغض و بغض. نمیتونستم انقدر مهربونی ، گذشت و بزرگی رو درک کنم. حقا که بنده خدا بود، حقا که پیامبر حضرت محمد ، مولاش امام علی و اربابش امام حسین بود.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 توي آينه نگاهي به خودم و اميرحسين ميندازم ، چه محجوبانه سرش رو انداخته پايين و آيه هاي عشق رو زمزمه ميكنه . چشم از آينه ميگيرم و به آيه هاي قرآن نگاه ميكنم ؛ وقتي قرآن رو باز كرديم سوره يس اومد. شروع ميكنم به قرائت آيه هاي عشق. به خودم ميام كه ميبينم براي بار سوم دارن ميپرسن _ آيا بنده وكيلم ؟ _ با اجازه آقا امام زمان ، شهدا و بزرگتراي مجلس بله. بلاخره تموم شد يا بهتره بگم شروع شد، شيريني هاي زندگيم تازه شروع شد، زندگيم با يكي از بهترين بنده هاي خدا ، زندگيم با دوست داشتني تر مرد . نگاهي به فاطمه و اميرعلي كه كنار هم نشستن ميكنم ، بلاخره ايناهم به هم رسيدن ، سمت راست ياسمين و نجمه و شقايق با اخم به من خيره شدن ، خندم ميگيره ، خب البته حق دارن توقع داشتن عقد و عروسي من تو بهترين تالار با موزيك زنده و يا شايدهم مختلط برگزار بشه ، ولي چي شد. كنارشون هم زهراسادات و مليكاسادات با لبخند ايستادن. مامان ، بابا ، خانوم حسيني يا بهتره ديگه بگم عاطفه خانوم ، پرنيان و....... باباي اميرحسين . همه خوشحال بودن به جز باباي اميرحسين ؛ شايد از من خوشش نمياد البته نه ، روز اول خاستگاري كه خوشحال بود ، شايدم از اين كه عقدمون اينجاست ناراحته..... خودم رو كمي به اميرحسين نزديك ميكنم و زير گوشش ميگمم _ اميرحسين اميرحسين _ جان دلم؟ قلبم لبريز ميشه از عشق ، از اين لحن دلگرم كننده. _ ميگم بابات چرا ناراحته ؟ ازدست من ناراحته ؟ اخماش تو هم ميره ، مرد من حتي با اخم هم جذاب بود. اميرحسين _ بعدا حرف ميزنيم درموردش. بهش فكر نكن. سرم رو به معناي تاييد تكون ميدم. . . . . اميرحسين _ خانومي حاضري؟ _ اره اره . اومدم. چادرم رو روي سرم مرتب ميكنم ، كيفم رو از روي تخت برميدارم و از اتاق خارج ميشم. اميرحسين _ بريم بانو ؟ _ بريم حاج آقا. اميرحسين _ هعي خواهر. هنوز حاجي نشدم كه _ ان شاءالله ميشي برادر حركت كن. اميرحسين _ اطاعت سرورم. مشتي به بازوش ميزنم و ميخندم. باهم ، شونه به شونه هم ، دست در دست حركت ميكنيم. . . . . اميرحسين _ حانيه چرا انقدر نگراني ؟ _ نميدونم استرس دارم اميرحسين _ استرس براي چي؟ _ نميدونم. وارد خيابون عشق ميشيم.حالم توصيف ناپذيره. چه عظمتي داشت آقام. عظمتي كه دركش نميكردم . درك نميكردم چون مدت كمي بود كه با اين آقا آشنا شده بودم. حتي نميدونستم در برابر اين زيبايي ، اين عظمت يا شايد بهتر باشه بگم اين عشق الهي چه عكس العملي نشون بدم. به سمت اميرحسين برميگردم. اصلا رو زمين نبود ، مرد من آسموني شده بود. اشكاش روي صورتش جاري و صورتش كامل خيس از اشك بود. نگاهي به اطرافم ميندازم ، كار همه شده بود اشك ريختن ، خانومي روي زمين زانو زده بود و اشك ميريخت. آقايي مداحي ميكرد و بچه هاي كوچيك و نوجوون دورش جمع شده بودن با دستاي كوچيكشون سينه ميزدن. حالا ديگه منم تو حال خودم نبود ، بيشتر به حال خودم تاسف ميخوردم ، چرا انقدر دير با اين آقا آشنا شدم. چقدر اشك امام زمان رو دراوردم. ناخداگاه پاهام سست ميشن و روي زمين ميشينم. صورتم رو با دستام ميگيرم و اشك ميريزم ، اميرحسين هم كنارم ميشينه و شروع به گريه ميكنه. شنيده بودم شب جمعه همه ائمه كربلا هستن ، شب جمعه بود و من جايي نفس ميكشيدم كه الان مولام اونجا نفس ميكشيد.   ❤️❤️❤️❤️❣❣❣❣❣❤️❤️❤️❤️ در مزار شـــ❤️ــــهدا بودم و گفتمــــــــــ ای کاشـــــ سفره‌ ی عقـ💍ـــد من و همسرمــ اینجا باشد🙈 ❤️❤️❤️❤️❣❣❣❣❣❤️❤️❤️❤️ 😂🙈 😶🤔 رمان های عاشقانه مذهبی 😍😍 😁 ❣❣❣❣❤️❤️❤️❤️❤️❤️❣❣❣❣ دستگيره در رو ميكشم و از ماشين پياده ميشم ، چادرم رو روي سرم مرتب ميكنم قدمي برميدارم اما پاهام سست ميشن " با رفتن و ملاقاتش فقط جدايي سخت تر و وابستگي بيشتر ميشه ، اصلا معلوم نيست خانوادش راهم بدن يا نه. واي خدا. چرا اومدم. سريع به ماشين برميگردم ، سوار ميشم و حركت ميكنم ، بايد برم به همونجايي كه اميرحسين رو از خدا خواستم و همون مرداي ناب خدايي رو واسطه قرار بدم. . . . . گل هاي نرگس رو تو دستم جا به جا ميكنم و آروم قدم ميزنم ، با دقت كه يه وقت پام روي قبري نره. قطعه 40 . سرداران بي پلاك . از ورودي كه وارد ميشم گل هاي نرگس رو روي قبور شهداي گمنام ميزارم ودر اولين قطعه روبه روي فانوسي سر قبر يكي از شهدا ميشينم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_539463955555287361.mp3
15.6M
⬆️⬆️⬆️ 🔊 فایل صوتی 🔴 عنوان: جلسـه ۱۰ " " ✅ حجةالاسلام والمسلمین 🔴 معرفت به امام، شرط بندگی است.
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#صبحت‌بخیرمولای‌من مولای من، شما عزيزی هستيد كه همه خلق را می بينيد ولی ديده نمی شويد... تا به
  بـے گمانـ روز قشنگـے بشـود؛🙈 امـروزمـان . . . 😍   ݘراڪه سره صبح ، 🌄 سـلاممـان🖐🏻 بہـ شمـا خـیلـے میچسبـد . . .💎 صـ🌤ـبحتـ بخیـر آقـ🌹ـاجان برای فرج آقا امام زمان عج صلوات ✨ اللهم عجل لولیک الفرج 💞
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#فضائل_فاطمی_قرآن_روایت شماره3 ✅عن أبی عبد اللّه علیه السلام أنّه قال:(إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْ
شماره 4 ✅ومَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ( وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ ) فَقَالَ: هِيَ فَاطِمَة(علیها السلام) 👈(وفرمان نیافته بودند جز اینکه خدا را بپرستند و در حالی که به توحید گراییده اند دین خود را برای او خالص گردانند و نماز بر پا دارند وزکات بدهند آن است دین پایدار ) امام باقر علیه السلام فرمودند:منظور از دین پایدار، حضرت فاطمه(علیها السلام)است. 📖سوره بینه،آیه 5 📚البرهان في تفسير القرآن،ج4،ص:489
~⭕️ حدیث.روز: ~🔸امام حسین علیه السلام _*🔹در بیان آنچه هنگام ظهور امام زمان علیه السلام رخ می‌دهد: برکت از آسمان به سوی زمین فرو می‌ریزد، تا آن جا که درخت از میوه فراوانی که خداوند در آن می‌افزاید، می‌شکند. (مردم) میوه زمستان را در تابستان و میوه تابستان را در زمستان می‌خورند و این معنای سخن خداوند است که: (و اگر مردم آبادی‌ها ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند، برکت‌هایی از آسمان و زمین به روی آنان می‌گشودیم، لیکن تکذیب کردند.)*_ *(الخرائج و الجرائح ج ۲، ص ۸۴۹)*❤️🌻
سلام خدمت اعضای فهیم کانال خادم ضمن آرزوی سلامتی برای تک تکتون امروز میخوام هر کس هر پیامی نوشت بزارم داخل کانال دردودلی ، انتقادی ، پیشنهادی 🙏 پیام به ایدی زیر @syed_ebraheam
قران 🌺 صله ارحام 🌺 🦋و اتقوا الله الذی تسائلون به و الارحام ان الله کان علیکم رقیبا 《ایه 1سوره مبارکه نساء》 بترسید از ان خدایی که به نام او از یکدیگر درخواست می کنید و درباره ارحام کوتاهی نکنید همانا خداوند مراقب شماست. 🌹رسول خدا (صل الله علیه و اله و سلم) : به انان که حاضرند و انان که غایبند و انان که از صلب مردان و رحم های زنان تا روز قیامت به دنیا می ایند سفارش می کنم که صله رحم نمایند گرچه مستلزم پیمودن یک سال راه باشند😲 زیرا صله رحم از مسائل مهم دین است . 🥀امام علی (علیهالسلام)به فرزند خویش چنین سفارش کرده اند : خویشانت را گرامی بدار زیرا انان بال و پر تو هستند که با انان پرواز می کنی و اصل و ریشه تو می باشند که به ایشان باز می گردی و دست (یاور) تو هستند که با انها به دشمن حمله می کنی و پیروز می شوی . 💐در منابع فقهی نیز امده است : صله رحم مطلقا واجب است هرچند که خویشاوندانت مرتد یا کافر باشند.
سلام خدمت اعضای فهیم کانال خادم ضمن آرزوی سلامتی برای تک تکتون امروز میخوام هر کس هر پیامی نوشت بزارم داخل کانال دردودلی ، انتقادی ، پیشنهادی 🙏 پیام به ایدی زیر @syed_ebraheam
ماه منیر: سلام قشنگ آدم چیزی روکه یادش رفت یادآوری میشه ولی توکاراتون پارت بازی اینم پیام نوشت من
ارسال شده از سروش+: به انتخاب خودت بزن روی یکی از این دوازده تا لینک و قول بده به حرف آقا امام زمان گوش بدی 🥰 اول:🌸 https://digipostal.ir/cnsrsg0 دوم:💐 https://digipostal.ir/c7uj6b7 سوم🌻 https://digipostal.ir/c9dwo5u چهارم🌹 https://digipostal.ir/cnhjy2j پنجم🌺 https://digipostal.ir/cq4r1gc ششم🍁 https://digipostal.ir/c3t9sub هفتم🌼 https://digipostal.ir/cl8fi0v هشتم🥀 https://digipostal.ir/cjmvyxy نهم🍀 https://digipostal.ir/c35uvd9 دهم 🍂 https://digipostal.ir/ctquouh یازدهم🍃https://digipostal.ir/c0oioy5 دوازدهم🌸💐 https://digipostal.ir/ceizndn برای تعجیل در فرج آقامون صلوات «س»🌿 ╔∞═❀✨💛✨❀═∞╗ @bejdbdbdjddbdbd ╚∞═❀✨💛✨❀═∞╝
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
ماه منیر: سلام قشنگ آدم چیزی روکه یادش رفت یادآوری میشه ولی توکاراتون پارت بازی اینم پیام نوشت من
ایشون تو مسابقه دلنوشته دور اول برنده شدن که بخاطر تخلف مدیر ما دلنوشته ها دوباره بررسی شد و ایشون برنده نشدن اول اینکه از ایشون عذر میخوام دوم همه بدونید که انتخاب نفر برتر برای دلنوشته توسط تیم کارشناسی بوده که اصلا تو کانال ما عضو نیستن ایشون حق دارن شاکی باشن ولی خداییش بی انصافیه بگن پارت بازیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 متن آیات تفسیر سوره مبارکه بقره 🔖 آیات: ۶۳-۶۴ 📚 مفسر: علامه جوادی آملی ✅ آیه ۶۳ بقره: «واذ اخذنا میثاقکم ورفعنا فوقکم الطور خذوا ما آتیناکم بقوة واذکروا ما فیه لعلکم تتقون» و (به یاد آورید) زمانی را که از شما پیمان گرفتیم؛ و کوه طور را بالای سر شما قرار دادیم؛ (و به شما گفتیم:) «آنچه را (از آیات و دستورهای خداوند) به شما داده‌ایم، با قدرت بگیرید؛ و آنچه را در آن است به یاد داشته باشید (و به آن عمل کنید)؛ شاید پرهیزکار شوید. ✅ آیه ۶۴ بقره: «ثم تولیتم من بعد ذلک فلولا فضل الله علیکم ورحمته لکنتم من الخاسرین» سپس شما پس از این، روگردان شدید؛ و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، از زیانکاران بودید.