eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.7هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
172 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ترجمه اي آنكه گرهِ كارهای فرو بسته به سر انگشت تو گشوده می‌شود، و ای آن كه سختیِ دشواری‌ها با تو آسان می‌گردد، و اي آن كه راه گريز به سوی رهايی و آسودگی را از تو بايد خواست. سختی ها به قدرت تو به نرمی گرايند و به لطف تو اسباب كارها فراهم آيند. فرمانِ الاهی به نيروی تو به انجام رسد، و چيزها، به اراده‌ی تو موجود شوند، و خواستِ تو را، بی آن كه بگويی، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نيست، بی آن كه بگويی، رو بگردانند. تويی آن كه در كارهای مهم بخوانندش، و در ناگواری ها بدو پناه برند. هيچ بلايی از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگردانی، و هيچ اندوهی بر طرف نشود مگر تو آن را از دل برانی. ای پروردگار من، اينك بلايی بر سرم فرود آمده كه سنگينی اش مرا به زانو درآورده است، و به دردی گرفتار آمده‌ام كه با آن مدارا نتوانم كرد. اين همه را تو به نيروی خويش بر من وارد آورده‌ای و به سوی من روان كرده‌ای. آنچه تو بر من وارد آورده‌ای، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوی من روان كرده‌ای، هيچ كس برنگرداند. دری را كه تو بسته باشی. كَس نگشايد، و دری را كه تو گشوده باشی، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كنی، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گردانی، كسی مدد نرساند. پس بر محمد و خاندانش درود فرست. ای پروردگار من، به احسانِ خويش دَرِ آسايش به روی من بگشا، و به نيروی خود، سختیِ اندوهم را درهم شكن، و در آنچه زبان شكايت بدان گشوده‌ام، به نيكی بنگر، و مرا در آنچه از تو خواسته‌ام، شيرينیِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشی دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاری را پيش پايم نِه. و مرا به سبب گرفتاری، از انجام دادنِ واجبات و پيروی آيين خود بازمدار. اي پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بی طاقتم، و جانم از آن اندوه كه نصيب من گرديده، آكنده است؛ و اين در حالی است كه تنها تو می توانی آن اندوه را از ميان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمده‌ام دور كنی. پس با من چنين كن، اگر چه شايسته‌ی آن نباشم، ای صاحب عرش بزرگ.
📿 قرائت «دعای هفتم »
آقا سلام روضه مادر شروع شد باران اشک های مکرر شروع شد آقا اجازه هست بخوانم برایتان این اتفاق از دم یک در شروع شد تا ریشه های چادر خاکی مادرت آتش گرفت،روضه معجر شروع شد فریادهای مادر پهلو شکسته ات تا شد فشار در دو برابر شروع شد این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب بی اختیار گریه حیدر شروع شد وقتی رسید قصه به اینجای شعر من ایام خانه داری دختر شروع شد ..... دختر رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر یک ماجرا به قافیه سر شروع شد... اللهم صل علی فاطمه و ابیها،بعلها و بنیها وسرالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
طبق برنامه ساعت ۱۶:۰۰ روضه مجازی هست
یکم دلای پاکتون رو بهمون قرض بدید... ان شاء الله 10 دقیقه دیگه باوضو کانال باشید 🖤 🖤
تا اینو گوش کنید و دلاتون حاضر شید ما هم اومدیم
بسم نامت که اعجاز میکند...♥️
بِسمِ أَلْلّہِ أَلْرَّحْمَڹِ أَلْرَّحِيم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
خانوم فرمود : ازاینکه کسی دست یتیمی به سر اینها بکشه خودم می خوام بکشم،فضه میگه هر چی خانم گفت:گوش کردم... آب گرم کردم،حسنین و زینبین و آروم می شست... دستش می لرزه،جوان هیجده ساله دستش داره می لرزه! 😭😭 بچه ها رو که شست... غذا رو مهیا کرد...
غذاشون چی بود؟! چند قرص نان ؛ دو پسرهارو فرستاد مسجد نزد پدر ... دختر هارو هم فرستاد خانه فامیل کنار خونه خودش... بعد فرمود فضه آب داریم؟ آره بی بی جان؛ فرمود:می خوام خودمو شستشو بدم... این خونها رو پاک کنم...💔
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
غذاشون چی بود؟! چند قرص نان ؛ دو پسرهارو فرستاد مسجد نزد پدر ... دختر هارو هم فرستاد خانه فامیل کنا
فضه میگه: دیدم هی آب می ریخت ؛ کمک می کرد این پیراهن از بدن جدا بشه...💔😭 پیراهن چسبیده بود به زخم 😭😭 فضه میگه من جرأت نمی کردم،دست بزنم... هی آب می ریخت از زیر پیراهن ؛ بدن و شستشو می داد... می فرمود: امشب اگر علی خواست بشوره،باید همینطوری که خودم شستم بشوره...‌