eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
161 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی‌ از روضہ خوان‌ها میگہ شب پنجـم صفر پیرهن سیاه تنم کردم برم هیئت ..
یه دختـر پنج‌شیش‌‌سالہ‌مریض‌حال‌داشتم گفـت:بابا‌کجامیرۍ؟! گفتم:دارم‌میرم‌هیئت
گفت:مگہ‌چه‌خبره؟! گفتم‌شھادت‌حضرت‌رقیه‌‌است ازم‌پرسیدبابا‌رقیه‌کیه‌چند‌سالشه؟!💔 گفتم:دختر‌امام‌حسینه‌و‌همسن‌خودت‌میشہ...
گفت:بابا‌منم‌باخودت‌‌میبری؟! گفتم‌بابایی‌شما‌الان‌مریضی‌نمیتونی‌ گفت‌:بابا‌‌پاهای‌رقیه‌چرا‌زخمی‌بود؟!
گفتم‌چون‌کفشاشو‌دشمنا‌دزدیدن دیدم‌سوال‌هاش‌‌تموم‌نمیشه‌گفتم‌:بابا‌جون‌میزاری‌برم‌؟! گفت‌:اره😔
تا‌خواستم‌برم‌دوید‌اومد‌پیشم‌گفت: بابا‌رقیه‌رو‌کہ‌کفش‌هاش‌رو‌غارت‌کردن‌،چرا باباش‌نیومد‌بغلش‌کنه؟!💔
اخ‌‌بی‌بی‌سہ‌ساله...😭
کاش‌زجـر‌من‌و‌اینقدر‌رو‌خار‌نکشونه اخہ‌عمو‌م‌رو‌نیزه‌ه‌نگـرونمہ...💔
نـزن‌من‌و‌حالم‌بـده خودم‌میام‌هولم‌نده..😭
بابا‌ با‌‌همون چشم‌تارم‌تشت‌طلا‌رو‌دیدم، بابا‌ باهمون‌گـوش‌پاره‌صداۍ‌قران‌خوندنت‌رو‌ شنیـدم..😭
صداۍ‌چوب‌خیزران‌رو‌شنیـدم سرت‌ر‌ا‌وقـت‌قرآن‌خواندنت‌در‌تشت‌کـوبیدند...😭😭
همچین‌ڪہ‌روح‌از‌بدن‌این‌دختر‌جد‌اشد بی‌بی‌زینب‌خبر‌دا‌ت‌یه‌غسال‌خبر‌کنن..💔 یکے‌اومد‌همچین‌که‌خواست‌غسل‌رو‌ شرو‌‌ع‌کنہ...سرش‌رو‌انداخت‌پایین‌
نفس‌نفس‌میـز‌د‌رفت‌پیش‌بی‌بی‌گفت: این‌بچہ‌چه‌دردۍ‌داشته؟! اخه‌تموم‌بدنش‌کبوده...😭💔
فرمودند:اینها‌جاۍ‌تازیانست...😭
اینجا‌یه‌غسال‌از‌دیدن‌بدن‌کبود‌دست‌ برداشت‌...یه‌جا‌هـم‌امیرالمومنین‌از‌غسل‌دست‌برمبدارد‌و‌سرش‌ر‌ابه‌دیوار‌‌تکیہ‌میدهـد..💔
اخہ‌بدن‌خانوم‌هم‌کبود‌بود...😭
رفتیم‌مدینہ.. مادر‌مارو‌هم‌بی‌هو‌ازدن💔
وقتۍ‌یه‌نامحرم‌میخواست‌با‌بانو‌صحبت‌کنه مادر‌به‌چشم‌نامحرم‌نگاه‌نمیکردنـد...🥀
امـام‌حسن‌میفرمود‌‌دیدم‌دست‌این‌نانجیب‌بالا‌رفت‌ چنان‌ز‌دکہ‌‌این‌گوشواره‌توی‌گوش‌مادرشکست...😭💔
کاشکۍ‌پسر‌ه‌ارشدنبودم‌ای‌خـدا کاشکۍ‌راه‌رفتن‌بلد‌نبودم‌ای‌خدا💔
براۍ‌چی‌امام‌حسن‌‌اینجوری‌میفرمودند؟!😭
شاهد‌فحش‌ولگد‌نبودم‌ای‌خـدا اونقدر‌کشیدم‌داد‌و‌هوار‌ ای‌خدا💔
دستاتو‌‌واسش‌بالا‌نیار‌بی‌حیـا رو‌چـادر‌مادرم‌پا‌نزار‌بۍ‌حیـا...💔
فکر‌کن‌یکۍجلوچشات ‌بہ‌گوش‌مادرت ! فکرکن‌نتونۍکارۍکني ! فکر‌کن ...(:" آخ ••💔
آخ‌حسن‌جانمـ💔 ‌غیرت‌میدونۍیعنۍچۍ‌دیگہ !؟ پسره " غیرت‌داره ✋🏻 مادرش‌زهراست🖤 دیدمادرش‌سیلۍخورد¡ ... 💔