🇮🇷🇵🇸
﷽
🖼 مجموعه #عکس_نوشت | رژیم غاصب صهیونیستی در قضیه #طوفان_الاقصی هم از لحاظ نظامی، هم از لحاظ اطلاعاتی یک شکست غیر قابل ترمیم خورد
🍃🌹🍃
#وعده_صادق2 | #سید_حسن_نصرالله
📌#نیمی_از_یک_پلاک
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
🌹#نیم_پلاک_این_هفته
🌸🌸شما هم دعوتید به میهمانی شهدا
🌺🌺 این هفته میهمان جانباز۷۰درصد حمیدپیرمرادیان هستیم.
🔸 سخنران :حاج اقا همتیان
🔸️مداح : برادر تقی فارغ
♦️وعده دیدار پنج شنبه۱۴۰۳/۰۷/۱۹
🔹 ساعت ۱۶:۳۰
🔹🔹قطعه ۴
🎥 پخش زنده برنامه به صورت ترافیک رایگان از آدرس هیئت آنلاین
https://heyatonline.ir/Nooroshohada
❇️پخش زنده برنامه در کانال زیر:
🇮🇷#نیمی_از_یک_پلاک
eitaa.com/khademin_noroshohada
📥 #آپارات
🆔https://aparat.com/v/tmiqcl6
#نیمی_از_یک_پلاک
https://rubika.ir/khademin_noroshohada
#گروه_فرهنگی_شهدایی_نیم_پلاک_شهرستان_نجف_آباد
💐✉️🌺🌼🌺✉️💐
#مادرانه
#انتظار
#مادر_شهید
#علیرضا_بدرخانی
خواهر #شهید از سختی سالهای انتظار و چشم انتظاری #مادر میگوید که تمام این سالها منتظر خبری از #فرزندش بود.
میگوید : این سالهای #چشم انتظاری خیلی سخت گذشت.
تا در میزدند #مادرم در را به امید خبری از #رضا باز میکرد.
#پستچی که در محل ما نامه میآورد دیگر به کوچه ما نیامد ، چون #مادرم هر بار که او میآمد به کوچه رفته و میگفت : « داخل نامهها را ببینید شاید #پسر من نامه فرستاده باشد » #پستچی هم نگاه میکرد و میگفت : « مادر من چیزی ندارم » آخر رفته بود از مأموریت در آن محل #استعفا داده بود و گفته بود من را در کوچه این #مادر_شهید نفرستید، من طاقت ندارم . این #مادر_شهید میآید به امید خبری جلوی موتور من و از حال میرود و من هم حالم بد میشود .
📌#نیمی_از_یک_پلاک
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#سردار_جاویدالاثر
#حاج_احمد_متوسلیان
با اسرائیل وارد جنگ خواهيم شد و عملياتمان را عليه آنها شروع خواهيم كرد.
هر كس با ماست، بسم الله.
هر كس با ما نيست، خداحافظ.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
📌#نیمی_از_یک_پلاک
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊
#خاطرات_آزادگان
#یکصد_ماه_اسارت
#قسمت_دوم
حدود ساعت ۲ بعدازظهر آفتاب داغی بر شنزار فکه میتابید. صدای توپخانه هم قطع شده بود و گفتم حتماً باید به عقب برگردم. یک قطره آب نداشتم و به خاطر تیری که به پایم خورده بود مجبور شدم پوتینهایم را در بیاورم. بیابان پر از پوتین، کلاهآهنی و قمقمه خالی بود. بسیاری از دوستانم شهید شده بودند. مسافتی را به سختی طی کردم و پایم از شدت داغی ماسهها سیاه شده و همین تشنگیام را ۱۰ برابر کرده بود. در سکوت بیابان صدایی وهمآلود میشنیدم که میگفت برادر بیا آب! من هم فقط دنبال جرعهای آب بودم و دنبال صدا را گرفتم. حتی از شدت تشنگی از علفهای بیابانی در دهانم گذاشتم تا شاید کمی زبانمتر شود. ناگهان دیدم از سمت تپههای بادی چند نفر به طرفم میآیند که آشنا نیستند. این نیروها در نزدیکی من به عربی گفتند اسلحهات را بینداز! در عرض چند ثانیه یک دنیای جدید پیشرویم باز شد و دیگر فهمیدم که اسیر شدم.
راوی :
#آزاده_سرافراز
#عبدالمجید_رحمانیان
📌#نیمی_از_یک_پلاک
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada