eitaa logo
کمیته‌‌‌ مرکزی‌ خادمین‌‌ شهدا‌‌‌ خواهر‌‌‌ استان‌‌ کرمان
2.4هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
70 فایل
📢 پایگاه اطلاع رسانی کمیته مرکزی خادمین شهدا خواهر استان کرمان 🆔️ ارتباط با مسئول کمیته : @yajalil1340 🌐 لینک های ارتباطی : zil.ink/khademinkerman
مشاهده در ایتا
دانلود
✨پنج شنبه هاے شهدایی ✨ ✨براےطراوت روح و جسم دعوت شده اید به محفل شهدایی..🥀 بلافاصله بعدازنمازجماعت مـغـرب ـ عشـاء در این مڪان مقدس شهداء میزبانند! گلزار شهداےگمنام شهرستان قلعه گنج ڪمیته خادمین شهداےگمنام قلعه گنج
39.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امنیت یعنی ارام و بی دغدغه قدم برداشتن در وادی که بوی خون و جون جوانهایی را میدهد که از خود گذشتن که بمانیم خبرنگار رسانه شهید حسن باقری آسیه منظری توکلی _فاطمه پوربهزادی @koolebar_rahiyan|
عملکرد خادمین خواهر کرمان و سیستان دراردوگاه شهید مسعودیان اهواز۰ جلسه برنامه ریزی هر روزه برای خادمین استقبال از زائران و دانش اموزان در بدو ورود به اردوگاه جلسه هم اندیشی باموضوع الگوی سوم زن ویژه خادمین
🍏 سیب حلال 💫 پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله: پرهیز از یک لقمه حرام، نزد خداوند محبوب‌تر از خواندن دو هزار رکعت نماز مستحبی است. (دُرر الاخبار، ص 465) 🌹با بچه‌های فامیل کنار رود آب مشغول بازی بود که یه سیب قرمز و درشت از آب رد شد، بچه‌ها سیب رو گرفتن و تقسیمش کردن و خوردن؛ اما علیرضا نخورد. گفت: من نمی‌خورم، شاید صاحبش راضی نباشه. بچه‌ها نفهمیدن چی گفت! ولی پدر از خوشحالی بال در آورد؛ وقتی دید پسر کوچیکش اینقد حلال و حرام سرش میشه! 📗 بخشی از زندگی دانش‌آموز🌷 شهید علیرضا مظفری صفات🌷، از کتاب «فکر بکر خدا، ص ۷۰». @beitozahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 کمک پدرانه 🔹در پارک روی نیمکت نشسته بودم و پسرکم مشغول بازی بود. پدر و پسر دیگری هم در پارک بودند. پدر مشغول موبایلش بود و پسرش در حال تاب خوردن. شاید پسرش، یک سال از پسرم بزرگتر بود. بعد از چند دقیقه، پسرم با چشمان گریان به سمتم آمد: "بابا نوبت منه… بگو بیاد پایین !!!" 🔹از سخت ترین لحظات زندگی ‌ام وقت هایی است که می‌توانم کمکش کنم اما به خاطر خودش نباید کار را ساده کنم. به او گفتم: "برو بهش بگو می‌شه لطفا بیای پایین، منم بازی کنم؟" گفت: "نه بابا تو بیا!" گفتم: "نه… خودت باید بهش بگی." پاهایش را بر زمین کوبید و گفت: "بابا من نمی تونممم! " به او گفتم: "من نمیام! " 🔹به هزار ‌و یک دلیل تربیتی من نباید می‌رفتم… و شاید آن روز اشک می ‌ریخت و از من عصبانی می ‌شد اما فردا می‌فهمید چرا کمکش نکرده ‌ام… نشستم و جلو نرفتم وانمود کردم با گوشی ‌ام مشغولم، اما تمام حواسم به پسرم بود که چطور می ‌تواند روی پای خودش بایستد و اگر زمانی من نباشم چگونه از پس خودش بر بیاید. 🔹لحظات سختی بود… هر بار سخت است برای پدری که بتواند به فرزندش کمک کند اما نکند، و دلسردی پسر از پدر را در چشمانش ببیند و به جان بخرد ولی باز هم صبر کند… ❤️یا صاحب الزمان کاش باور داشتم پدرم هستید و اگر گاهی با هزار امید به سمتتان می‌آیم و ظاهراً دست خالی برمی‌گردم، به نفع خودم است، شاید به هزار دلیل… و چقدر کودکانه من از شما دلگیر می‌شوم…