eitaa logo
سردار آسمانی
1.3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
106 فایل
🕊️ خادم الشهداء یعنی موقوفه شهدا شدن ویقینا این مدال خادمی می شود مقدمه زندگی...🍃 🎖به جمع خادمین شهداء استان تهران بپیوندید👇 @khademinostantehran پاسخگوی پیام های شما واحد برادران @khadem_Mlatifi واحد خواهران @khadem_shohada_A
مشاهده در ایتا
دانلود
📔| | قسمت‌صدو‌هشتاد‌و‌نه صدای خندهٔ تو و داداش ها خانه را لبریز از انرژی مثبت می‌کرد. شوهر خواهرم هاج وواج شماها را نگاه می‌کرد و پدرم می‌رفت اتاق دیگر تا به خیال خودش جوان ها راحت باشند. گاه تا چهار پنج صبح بیدار می‌ماندیم. صبح هم هشت بلند می‌شدیم و صبحانهکله‌پاچه یا حلیم. اما این بار که رفتم، سجاد گوشه ای نشسته بود و سبحان هم گوشه ای. کسی به کسی کاری نداشت. صدا از هیچکس درنمی‌آمد. خیلی دلم گرفت. رفتم پای ظرف‌شویی، اشکم سرازیر شد. دوستم زنگ زد: «کجایی؟» _ چطور؟ خونهٔ داداشم. _ خواب اقا مصطفی رو دیدم. _ کِی؟ _ همین حالا! از کلاس که اومدم خسته بودم خوابیدم. دیدم اقا مصطفی لباس مهمونی تنشه. فاطمه هم. داداشات هم هستند و اقا مصطفی روی ه‍مه آب می‌پاشه و در گوش تو پچ پچ می‌کنه: «حالا کدوم رو خیس کنیم؟» گریه‌ام شدید شد. _ چرا گریه می‌کنی؟ اذیتت کردم؟ _ نه چه اذیتی؟ الان خونهٔ داداشم هستم. خونه ساکته، کسی شوخی نمی‌کنه، ولی خوابت میگه اون هست و ما نمی‌بینیم. همهٔ ترسم از مجروحیت تو بود. اولین مجروحیت هایت که شروع شد ترسم از شهادت شد. ترسم از دوری‌ات شد و از ندیدنت چطور می‌توانستم در دنیایی باشم خالی از مصطفی؟ یک بار که مجروح شده بودی گفتم: « دیگه نباید بری!» گفتی: «مثل زنان کوفی نباش!» گفتم: «تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم، تو اصلا اذیت نشو و فقط نرو!» گفتی: « باشه نمی‌رم!» بعد از ناهار گفتم: «منو می‌بری؟» _ کجا؟ _ کهنز. _ چخبره؟ _ هیئته. _ نباید بری! _ چرا؟ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
السلام علی من الإجابة تحت قبّته _اقا جان،سلام صبح دم ما رو به کربلا بپذیر ♥️ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
سردار آسمانی
السلام علی من الإجابة تحت قبّته _اقا جان،سلام صبح دم ما رو به کربلا بپذیر ♥️ #صلی‌الله‌علیك‌یا‌ابا‌
یکی‌که‌تو‌دنیاشی تمام‌رویاهاشی.. طاقت‌دوریتو‌نداره دیگه‌خسته‌شـده'! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم. علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم. |شهید محمد ابراهیم همت| 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
📌جهت یادآوری... هر وقت بیکار شدی! یه تسبیح بگیر دستت و بگو "اللهم عجل لولیک الفرج♥️" هم دل خودت آروم میگیره هم‌ دل آقا...! که ‌یکی داره، برا ظهورش دعا میکنه🤲🏻 یا صاحب الزمان العجل ✨ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
10.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎖او سیدالشهدا و ما خادم الشهدا ممنونیم آقا جان راهمون دادین شدیم خادم الشهدا 🌷حجت الاسلام هاشم پور +دوره توانمندسازی مسئولین خادم الشهدا 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
🍃فرازی از دعای امام‌رضا(ع) در روز جمعه برای امام‌زمان(عج)؛ خداوندا، ما را از کسانی قرار ده که به‌دست آن‌ها دین‌ات را یاری می‌بخشی و بوسیله آنان حجت و ولی‌ات را عزتمندانه یاری می‌نمایی، و در این راه، دیگران را جایگزین ما قرارنده که این جایگزین کردن برای تو آسان است و برای ما خیلی سخت و ناگوار است. (عج) 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
39.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+ عــــ‌شق قیمت نداره ...✨ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
یادت‌باشد(10).mp3
1.81M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ... ✨زندگینامه شهید مدافع‌حرم "حمیدسیاهکالی‌مرادی" 📕| قسمت پنجاه‌‌وپنجم 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
اهل دلي ميگفت : تاريخ تولدت مهم نيست، تاريخ تحولت مهمه. اهل کجا بودنت مهم نيست، اهل و بجا بودنت مهمه. منطقه زندگيت مهم نيست،منطق زندگيت مهمه. درود برکسانی که دعا دارندو ادعا ندارند نيايش دارند و نمايش ندارند. حيا دارند و ريا ندارند. رسم دارند و اسم ندارند‌... 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
📔| | قسمت‌صدو‌نود _مگه نگفتی من سوریه نرم. من سوریه نمی‌رم، اسم تو هم سمیه نیست، اسم جدیدت آزیتاست. اسم منم دیگه مصطفی نیست، کوروشه. اسم فاطمه رو هم عوض می‌کنیم. هیئت و مسجدم نمی‌ریم و فقط توی خونه نماز می‌خونیم، توهم با زنان کوفی محشور می‌شی! _ اصلا نگران نباش. هیئتم نمی‌ریم! بعداز ظهر نرفتم. شب که شد، دیدم نمی‌شود هیئت نرفت. گفتم : «پاشو بریم هیئت!» _ قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم! _ چرا اینجوری می‌کنی اقا مصطفی؟ _ قبول می‌کنی من سوریه برم و اسم تو سمیه باشه و اسم من مصطفی و اسم دخترم فاطمه و اسم پسرم محمدعلی؟ در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم می‌ری! _ من رو با هیئت تهدید می‌کنی؟ _ بله یا رومی روم، یا زنگی زنگ! کمی فکر کردم و گفتم: «قبول! اسم تو مصطفاست.» با لذت خندیدی و گفتی: «بله، اسم من مصطفاست! مصطفی اسم من و پرچم منه!» حالا باید برگردم آقامصطفی. الان وقتی نگاهت می‌کنم، دیگر آن گره میان ابروانت نیست. نگاهت شیرین و زلال است و بدون اخم مرا نگاه می‌کنی. _ ازم راضی‌ای مصطفی؟ سعی کردم با واگویهٔ خاطراتمون تورو دوباره بسازم. راضی هستی آقامصطفی؟ صدای قهقههٔ مستانه‌ای در گوشم می‌پیچد. راه می‌افتم. باد می‌وزد و چادرم را به هر سو می‌کشاند، اما من سبک و راحت گام برمی‌دارم. همپای گام های تو. کاش زمان کش بیاید! پایان✨ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
اِنَ للمُتَقینَ مَفازا رستگاری همان نگاه حسیـن است به دل زائری که دلتنگ؛از دور سلام میدهد •• 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran