📔| #اسمتومصطفاست | قسمتصدوهشتادونه
صدای خندهٔ تو و داداش ها خانه را لبریز از انرژی مثبت میکرد. شوهر خواهرم هاج وواج شماها را نگاه میکرد و پدرم میرفت اتاق دیگر تا به خیال خودش جوان ها راحت باشند. گاه تا چهار پنج صبح بیدار میماندیم. صبح هم هشت بلند میشدیم و صبحانهکلهپاچه یا حلیم. اما این بار که رفتم، سجاد گوشه ای نشسته بود و سبحان هم گوشه ای. کسی به کسی کاری نداشت. صدا از هیچکس درنمیآمد. خیلی دلم گرفت. رفتم پای ظرفشویی، اشکم سرازیر شد.
دوستم زنگ زد: «کجایی؟»
_ چطور؟ خونهٔ داداشم.
_ خواب اقا مصطفی رو دیدم.
_ کِی؟
_ همین حالا! از کلاس که اومدم خسته بودم خوابیدم. دیدم اقا مصطفی لباس مهمونی تنشه. فاطمه هم. داداشات هم هستند و اقا مصطفی روی همه آب میپاشه و در گوش تو پچ پچ میکنه: «حالا کدوم رو خیس کنیم؟»
گریهام شدید شد.
_ چرا گریه میکنی؟ اذیتت کردم؟
_ نه چه اذیتی؟ الان خونهٔ داداشم هستم. خونه ساکته، کسی شوخی نمیکنه، ولی خوابت میگه اون هست و ما نمیبینیم.
همهٔ ترسم از مجروحیت تو بود. اولین مجروحیت هایت که شروع شد ترسم از شهادت شد. ترسم از دوریات شد و از ندیدنت
چطور میتوانستم در دنیایی باشم خالی از مصطفی؟ یک بار که مجروح شده بودی گفتم: « دیگه نباید بری!» گفتی: «مثل زنان کوفی نباش!» گفتم: «تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم، تو اصلا اذیت نشو و فقط نرو!» گفتی: « باشه نمیرم!»
بعد از ناهار گفتم: «منو میبری؟»
_ کجا؟
_ کهنز.
_ چخبره؟
_ هیئته.
_ نباید بری!
_ چرا؟
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
السلام علی من الإجابة تحت قبّته
_اقا جان،سلام صبح دم ما رو به کربلا بپذیر ♥️
#صلیاللهعلیكیااباعبدالله
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
سردار آسمانی
السلام علی من الإجابة تحت قبّته _اقا جان،سلام صبح دم ما رو به کربلا بپذیر ♥️ #صلیاللهعلیكیاابا
یکیکهتودنیاشی تمامرویاهاشی..
طاقتدوریتونداره دیگهخستهشـده'!
#ڪــلامشهـــید
من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم.
علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم.
|شهید محمد ابراهیم همت|
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
📌جهت یادآوری...
هر وقت بیکار شدی!
یه تسبیح بگیر دستت و بگو
"اللهم عجل لولیک الفرج♥️"
هم دل خودت آروم میگیره
هم دل آقا...!
که یکی داره،
برا ظهورش دعا میکنه🤲🏻
یا صاحب الزمان العجل ✨
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
10.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎖او سیدالشهدا و ما خادم الشهدا
ممنونیم آقا جان راهمون دادین شدیم خادم الشهدا
🌷حجت الاسلام هاشم پور
+دوره توانمندسازی مسئولین خادم الشهدا
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
🍃فرازی از دعای امامرضا(ع) در
روز جمعه برای امامزمان(عج)؛
خداوندا، ما را از کسانی قرار ده
که بهدست آنها دینات را یاری میبخشی
و بوسیله آنان حجت و ولیات را
عزتمندانه یاری مینمایی،
و در این راه، دیگران را
جایگزین ما قرارنده
که این جایگزین کردن
برای تو آسان است
و برای ما خیلی سخت
و ناگوار است.
#امام_زمان(عج)
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
39.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+ عــــشق قیمت نداره ...✨
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
یادتباشد(10).mp3
1.81M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ...
✨زندگینامه شهید مدافعحرم "حمیدسیاهکالیمرادی"
📕| قسمت پنجاهوپنجم
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
اهل دلي ميگفت :
تاريخ تولدت مهم نيست، تاريخ تحولت مهمه.
اهل کجا بودنت مهم نيست، اهل و بجا بودنت مهمه.
منطقه زندگيت مهم نيست،منطق زندگيت مهمه.
درود برکسانی که دعا دارندو ادعا ندارند
نيايش دارند و نمايش ندارند.
حيا دارند و ريا ندارند.
رسم دارند و اسم ندارند...
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
📔| #اسمتومصطفاست | قسمتصدونود
_مگه نگفتی من سوریه نرم. من سوریه نمیرم، اسم تو هم سمیه نیست، اسم جدیدت آزیتاست. اسم منم دیگه مصطفی نیست، کوروشه. اسم فاطمه رو هم عوض میکنیم. هیئت و مسجدم نمیریم و فقط توی خونه نماز میخونیم، توهم با زنان کوفی محشور میشی!
_ اصلا نگران نباش. هیئتم نمیریم!
بعداز ظهر نرفتم. شب که شد، دیدم نمیشود هیئت نرفت. گفتم : «پاشو بریم هیئت!»
_ قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم!
_ چرا اینجوری میکنی اقا مصطفی؟
_ قبول میکنی من سوریه برم و اسم تو سمیه باشه و اسم من مصطفی و اسم دخترم فاطمه و اسم پسرم محمدعلی؟ در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری!
_ من رو با هیئت تهدید میکنی؟
_ بله یا رومی روم، یا زنگی زنگ!
کمی فکر کردم و گفتم: «قبول! اسم تو مصطفاست.»
با لذت خندیدی و گفتی: «بله، اسم من مصطفاست! مصطفی اسم من و پرچم منه!»
حالا باید برگردم آقامصطفی. الان وقتی نگاهت میکنم، دیگر آن گره میان ابروانت نیست. نگاهت شیرین و زلال است و بدون اخم مرا نگاه میکنی.
_ ازم راضیای مصطفی؟ سعی کردم با واگویهٔ خاطراتمون تورو دوباره بسازم. راضی هستی آقامصطفی؟
صدای قهقههٔ مستانهای در گوشم میپیچد. راه میافتم. باد میوزد و چادرم را به هر سو میکشاند، اما من سبک و راحت گام برمیدارم. همپای گام های تو. کاش زمان کش بیاید!
پایان✨
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran
اِنَ للمُتَقینَ مَفازا
رستگاری همان نگاه حسیـن است
به دل زائری که دلتنگ؛از دور سلام میدهد
••
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین
🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران
@khademinostantehran