eitaa logo
سردار آسمانی
1.2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
104 فایل
🕊️ خادم الشهداء یعنی موقوفه شهدا شدن ویقینا این مدال خادمی می شود مقدمه زندگی...🍃 🎖به جمع خادمین شهداء استان تهران بپیوندید👇 @khademinostantehran پاسخگوی پیام های شما واحد برادران @khadem_Mlatifi واحد خواهران @khadem_shohada_A
مشاهده در ایتا
دانلود
یادت‌باشد(3).mp3
1.52M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ... ✨زندگینامه شهید مدافع‌حرم "حمیدسیاهکالی‌مرادی" 📕| قسمت چهل‌وسوم 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
📔| | قسمت‌صدو‌هفتاد‌و‌نه درحالی که محمدعلی را می‌خواباندم، شروع کردم به خواندن دعای حصار. فاطمه اعتراض کرد: «بازم این دعا رو برای محمدعلی می‌خونی و برای من نمی‌خونی؟» خندیدم: «برای محمدعلی نمی‌خونم، برای بابا می‌خونم!» همیشه وقت خواندن دعا در آرامش کامل فرومی‌رفتم، ولی آن شب نشد. به آیت الکرسی که می‌رسیدم یا اشتباه می‌خواندم یا یادم می‌رفت کجا بودم. محمدعلی روی پایم بود و تکانش می‌دادم که وسط دعا خوابم برد. بیدار شدم و یادم آمد نتوانستم آیت الکرسی را تا انتها بخوانم. دوباره شروع کردم، اما باز یا یادم می‌رفت یا خوابم می‌برد. نفهمیدم کی کنار محمدعلی دراز کشیدم و از هوش رفتم. صبح که برای نماز بیدار شدم، یادم آمد نتوانستم حصار را کامل بخوانم. سعی کردم بعد نماز بخوانم، اما باز هم نشد. ترس وجودم را گرفته بود. بچه ها که بیدار شدند صبحانه‌شان را دادم، آماده‌شان کردم و رفتیم پارم شهدای گمنام. قرار بود مراسم روز تاسوعا آنجا برای خانم‌ها برگزار شود.محمدعلی گریه می‌کرد. نمی‌توانستم او را آرام کنم و خانم ها به نوبت اورا می‌گرفتند. مامان نبود تا به دادم برسد،خانهٔ عمو جعفر بود.آخر سر محمدعلی را گرفتم و از حسینیهٔ شهدای گمنام آمدم خانه. لباس هایش را عوض کردم و رفتم مسجد امیرالمومنین تا در ظهر عاشورا، آنجا هم نماز بخوانم و هم سخنرانی و عزاداری گوش کنم. به دهنم آمد که هفتهٔ قبل روز علی اصغر (ع)، محمدعلی را که تازه تولد حضرت علی‌اصغر (ع)به دنیا آمده بود لباس سقایی پوشانده و برده بودم همایش شیرخوارگان که در پارکی نزدیم حسینیه بود. 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
+ از کجا گرفتی؟ - چیو؟ + رزق‌ ِ شهادت - خلوت‌ های‌ نیمه سحر 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
سرت را سوی آسمان کن و سپس به سوی قبر حسین بن علی علیه السلام توجّه کن و بگو: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
شھادت‌نھایت‌خلوصِ‌قلب‌هاست انتخاب‌آزادانہ‌وخلوت‌عاشق‌ومعشوق‌است♥️ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
صدا رفټ؛ تصویر رفټ یادٺ...؟! یادٺ اما نمےرود..  هـر ثانیھ..!  دلتنگ‌تر از دیروزیم 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
20.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨شُکر خدا که نام علی بر زبان ماست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🗓 ۴ روز تا عید غدیر 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
حاج حسین یکتا.mp3
1.82M
یه تیکه استخون چقدر برکت داره✨ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
یادت‌باشد(4).mp3
1.48M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ... ✨زندگینامه شهید مدافع‌حرم "حمیدسیاهکالی‌مرادی" 📕| قسمت چهل‌وچهارم 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
📔| | قسمت‌صدو‌هشتاد بچه های پایگاه هم بودند. همه می‌شناختند که او پسر توست. می‌آمدند بغلش می‌کردند و می‌بردند. بعد هم دادند بغل مداح. اوهم محمدعلی را سر دست بلند کرد و گفت: «بابای این بچه الان توی سوریه در کال نبرده، براش دعا کنین سالم برگرده.» رفتم مسجد همانجا. روحانی مسجد دعا علقمه را می‌خواند، آن هم با ترجمه فارسی. می‌دانستم مثل همیشه همین که دعا تمام شود و حاجت رواباشی ها زمزمهٔ لب ها می‌شود، حاجتم تو خواهی بود: اینکه سالم برگردی، اینکه بیایی و بیشتر پیش ما بمانی، اینکه جنگ تمام شود و دیگر نروی، اما وسط دعای علقمه خواستم دعا کنم، دیدم نمی‌توانم و شرمی وجودم را گرفت: «خجالت نمی‌کشی سمیه؟ حضرت زینب چه مصیبتا که نکشید. ندیدی چه اتفاقی برای امام حسین (ع) افتاد. اون‌وقت تو می‌خوای برای مصطفات دعا کنی؟ خدایا هرطور صلاح میدونی، خدای من هرطور که صلاح می‌دونی!» تمام مدتی که نبودی می‌دانستم تا رضایت به شهادتت ندهن شهید نمی‌شوی. فکر شهادتت جانم را پر از استرس می‌کرد. نه، تو شهید نمی‌شدی تا من نمی‌خواستم. مگر شهید مدق به همسرش نگفته بود این‌همه سختی های من را که می‌بینی، پس رضایت بده به شهادتم. پس من تا راضی نمی‌شدم نباید تو شهید می‌شدی. مراسم مسجد که تمام شد بچه ها را برداشتم و آمدم خانه. از فاطمه کوچولو هم ناراحت شده بودم. بهانه گیری‌هایش خسته و بی‌طاقتم می‌کرد و دلم می‌خواست ساکت باشد، هیچ نگوید و هیچ نپرسد. خانه که آمدم دیدم چقدر خانه آشفته است، هر کاری کردم جمع و جور کنم دست و دلم نرفت. فاطمه باز پیچید به پروپایم. 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
تو همچو صبحی و من شمعِ خلوتِ سَحَرم تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سِپُرَم که صبح با نام شما بخیر می شود🍃 صلی الله علیک یا اباعبدالله♥️ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارها مُهر اجابت را ازین وادی گرفتم هرچه حاجت خواستم از حضرت هادی گرفتم... یاهادی‌الأمم🎉 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
شھیدفھمیده‌نقشش‌شھیدشدن‌بـود اون‌موقع‌لازم‌بــودشھیـدبشـه‌ شماهـم‌هـرکدوم‌نقشتون‌روایفـاکنید لازم‌نیست‌جون‌بدید . . در‌زمینـه‌ی‌فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی پایبنـد؎بـھ‌دیـن‌وایمان‌توی‌مـدارس‌یادانشگاه‌‌هـا هرکدومتون‌میتونیـدیك‌حسیـن‌فھمیده‌باشیـد شرطش‌هم‌جون‌دادن‌نیست‌مھم‌تصمیم‌واراده‌سـت'! ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨قرآن‌بہ‌جزاز‌وصف‌علی‌آیہ‌ندارد ایمان‌بہ‌جزازحب‌علی‌پایہ‌ندارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🗓 ۳روز تا عید غدیر 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
📿امام محمد باقر (ع): اگر نماز در اول وقت از سوی بنده به سمت خدا بالا برود، درخشان و نورانی به سمت بنده بازگشته و به او می‌گوید: تو از من محافظت کردی پس خدا تو را حفظ کند. 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
یادت‌باشد(5).mp3
1.69M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ... ✨زندگینامه شهید مدافع‌حرم "حمیدسیاهکالی‌مرادی" 📕| قسمت چهل‌وپنجم 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
📔| | قسمت‌صدو‌هشتاد‌و‌یک شاید چون حال خرابم را می‌دید. دعوایش که کردم شروع کرد به گریه: «مامان چرا اینجوری می‌کنی؟» گفتم: «اصلا حوصله ندارم. با من صحبت نکن. به من کاری نداشته باش و سرت تو کار خودت باشه!» گوشی دستم بود و فکر می‌کردم به دوستت پیام بدهم یا نه؟ ساعت چهار بعدازظهر بود که مامان از خانهٔ عمو جعفر برایم نذری آورد. در را که باز کردم، نگاهی به هال انداخت: «سمیه چرا اینجا این‌قدر ب‌هم ریخته‌س؟» باز نگاهی به صورتم کرد، می‌دانست حال من بی‌ارتباط به نبودن تو نیست. _ از مصطفی خبر داری؟ _ دیشب زنگ زدم صداش رو شنیدم، بعد از اون خبری ندارم. پیامم دادم جواب نداده! _ به دوستاش پیام بده ببین خبری دارن؟ _ خجالت می‌کشم! _ چه خجالتی؟ بلند شو پیام بده به دوستش! به هرکدام از دوستانت که می‌شناختم پیام دادم: «از سید ابراهیم چه خبر؟» ساعت چهار بعدازظهر به یکی از دوستان صمیمی‌ات پیام دادم. ساعت پنج بود که دوستت پیام را خواند ولی جواب نداد، درحالی که دفعهٔ قبل در وضعیتی که نمی‌توانستم با تو تماس بگیرم، زنگ زده بود به تو، صدای مکالمه‌تان را ضبط کرده بودو برایم فرستاده بود. اما آن روز هرچه پیام دادم، جوابی نداد تا هفت بعدازظهر. آخرین پیامم این بود: «توروخدا به من بگین چی شده! من آمادگی شنیدن همه چیز رو دارم. اصلا فکر نکنین اذیت می‌شم!» ساعت هفت پیام داد: «سید ابراهیم مجروح شده.» _از چه ناحیه و چطوری؟ _حالش خیلی بده. نشستم روی مبل و گوشی را گذاشتم کنارم.تلفن خانه را برداشتم و زنگ زدم به پدرت تا جواب بدهد،راه رفتم و دوباره نشستم. 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
‏یک سلام از راه دور اصلا دلم را خوش نکرد جای عاشق بین آغوش است؛ روی بام نیست!‎ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
سردار آسمانی
‏یک سلام از راه دور اصلا دلم را خوش نکرد جای عاشق بین آغوش است؛ روی بام نیست!‎ #به‌توازدورسلام 🔻کم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فقط اومدن به حرمت منو آروم میکنه آقای امام حسین مهربونم
مےگفت:همیشہ‌توۍِ‌عبادت‌متوجہ‌‌باش‌کھ‌ . . خدا عاشق میخواد نہ‌مشترۍِبهشت ...! 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
‹براۍنفس‌خودٺون‌نقشہ‌بکشید وگرنہ‌نفس‌براۍشمـٰانقشہ‌مۍکشہ! - حـاج‌حسیـن‌یکتـا🌿'!› 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفتن‌میریم‌مشهد رزق‌‌ڪربلا‌میگیریم! ولی‌من‌موندم‌کجا برم رزق‌مشهدمو بگیرم؟ +سلطان مارو دریاب؛دلتنگتیم 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
44.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رمز خودسازی ما این است که برای هر عمل مان، برای هر چیزمان، برای هر حتی اندیشه مان، یک علامت سوال جلویش بگذاریم که "چرا؟" یک دلیلی برای کارهایمان، دلیلی برای اندیشه هایمان، دلیلی برای فکرمان و دلیلی برای زندگی مان پیدا کنیم. |سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان| 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
سردار آسمانی
رمز خودسازی ما این است که برای هر عمل مان، برای هر چیزمان، برای هر حتی اندیشه مان، یک علامت سوال جلو
خیلی دلش می خواست بره حوزه و درس طلبگی بخونه؛ آنقدر به طلبگی علاقه داشت که توی خونه صداش می کردیم آشیخ احمد ولی وقتی ثبت نام حوزه شروع شد، هیچ اقدامی نکرد؛ فکر کردیم نظرش برگشته و دیگر به طلبه شدن علاقه ای نداره وقتی پاپیچش شدیم گفت:کار بابا تو مغازه زیاده برای اینکه پدرش دست تنها اذیت نشود قید طلبه شدن را زد. 🌹جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان 📕 یادگاران ٩ صفحه ۵ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
29.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وزدوستۍ‌علۍ‌‌ ُ اولاد‌علۍ‌است درهردوجہـان‌‌اگرآبرو‌یافتہ‌ایم🌱'! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🗓 ۲روز تا عید غدیر 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
ابراهیـم‌مۍ‌گفـت: وقتـۍ‌دسـت‌بچھ‌هـٰا‌تـوۍ‌دسـت‌‌‌‌آقـٰا امـٰام‌حسیـن‌‹ع›‌قـرار‌بگیـرھ‌مشڪل حل‌میشـھ‌‌خـود‌ِآقـٰا‌‌نظـر‌لطفـش‌را‌ بھ آنھـٰا‌خواهـد‌ڪرد..🍃.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ |شهیدابراهیم‌هادی| 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
شهردار ِشهر ِشهادت✨ ۲۵ساله بود که شد شهردار ارومیه؛ حتی یک قطعه زمین ، به اندازه ی قبر هم به نام خودش  نزد!! نه برای خودش و نه برای برادراش، حمید و علی! "روز شهرداری بربهترین شهردار مبارک" ‍ ‍ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
یادت‌باشد(6).mp3
1.79M
🎧| کتاب صوتی |یادت باشد ... ✨زندگینامه شهید مدافع‌حرم "حمیدسیاهکالی‌مرادی" 📕| قسمت چهل‌وششم 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
📔| | قسمت‌صدو‌هشتاد‌و‌دو فاطمه دورو برم می‌چرخید و محمدعلی گریه می‌کرد. به پدرت گفتم: «بیایین اینجا.» _ چیزی شده؟ _ فقط بیاین! آمد. وضع مرا که دید پرسید: «چی‌شده؟» _ مصطفی مجروح شده، حالش خیلی بده! _ اون چندبار مجروح شده، بار اولش که نیست! _ ولی تین دفعه فرق می‌کنه! می‌گفتم فرق می‌کنه و از درون خودم را آماده می‌کردم برای شنیدن خبر شهادت. پدرت سعی کرد تماس تصویرث بگیرد که بتوانیم صحبت کنیم، دوستش گفت: «حالش خوب نیست، بیهوشه!» _ از کدوم ناحیه مجروح شده؟ _ گلوله خورده تو قفسهٔ سینه‌ش، مجروحیتش شدیده و الان بیمارستانه. یادم آمد دوشنبهٔ همان هفته وقتی رضا خاوری شنید شد، تو به من پیام دادی حجت شهید شد. خواهرش پیام داد: «از سیدابراهیم بپرسین ببینین از رضا خبر داره؟» ار طریق تلگرام پرسیدم در حالی‌که مطمئن بودم. پیش از اینکه با خواهر رضا تماس بگیرم، خودش دوباره تماس گرفت: «یکی از دوستان رضا پیام داده الان پیشش نیست، دو ساعت دیگه می‌ره اونجا و خبر می‌ده.» آن دوست همین کسی بود که حالا چشم من به پیام هایش بود. او دیگر وارد شده بود خبر شهادت را چطور آرام آرام بدهد. مثل زهری که قطره قطره بخوری ذره ذره جان بکنی. به پدرت گفتم: «اقاجون فکر کنم برای مصطفی اتفاقی افتاده. میگن مجروح شده، اما برای دل ما دروغ می‌گن!» حالا پدرم و مادر و برادرت هم آمده بودند. جمعیت مدام بیشتر می‌شدی و هرکس می‌آمد می‌گفت: «چرا این جوری می‌کنی، خب مجروح شده، دفعهٔ اولش که نیست!» از ساعت هفت تا دوازده همین حرف ها بود: مجروحیت، مجروحیت، مجروحیت. 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
بــاهـرنفسےسلام‌ڪردن‌عشق‌است آقابہ‌تـواحتـرام‌ڪردن‌عشق‌است اسـم‌قشنگٺ‌بہ‌میان‌چون‌آیـد ازروۍادب‌قیام‌ڪردن‌عشق‌است السلام علیک یا اباعبدالله✨ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran