1_563744985.mp3
16.88M
صوت کامل سخنرانی مقام معظم رهبری🌱
۱۳/۸/۱۳۹۹
🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺
#معرفی شهید
🍂نام و نام خانوادگی : محمد حسین فهمیده
🍂تاریخ تولد: 1346
🍂محل تولد : قم
🍂تاریخ شهادت : 1359
🍂محل شهادت : خرمشهر
❄️🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺❄️🌺
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
محمد حسین فهمیده، فرزند محمد تقی در سال 1346 در خانوادهای مذهبی در محله پامنار شهر قم چشم به جهان گشود. وی دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین، شهید شد، با صفا و صمیمیت و در زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان، سپری کرد.
محمد حسین در سال 1352، به مدرسه رفت و کلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی و اول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه در این شهر گذراند. در همین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیونها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید.
وی شیفته و عاشق امام (ره) بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام داشت. او میگفت: امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم.
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد. خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز میگردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگر از شهرستان کرج خارج نشود.ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان میگوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم. در همان روزهای نخست جنگ تحمیلی، محمد حسین تصمیم میگیرد که به جبهه برود و با متجاوزان بعثی بجنگد.
زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش میافکند. در یکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، میرساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند. یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود، مبلغ 50 تومان را به دوستش میدهد و از او میخواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او میگوید و از وی میخواهد که تا سه روز به خانوادهاش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند و سپس آنها را مطلع کند. در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او شده و با وی صحبت و سعی میکند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود.
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
درحین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده میگوید: من به شما ثابت میکنم که میتوانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.
او برای اثبات لیاقت خود یک بار به تنهایی به میان عراقی ها رفته و لباس و اسلحهای از عراقی ها به دست میآورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک میشود، به طوری که رزمندگان مشاهده میکنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید! می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم. هنگامی که نزدیک میشود،
میبینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد. مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم در جبهه اعتماد واطمینان پیدا میکند، به او اجازه ماندن درجبهه را میدهد. از آن پس او به اتفاق دوست شهیدش محمد رضا شمس، در یک سنگر قرار داشتند تا در هجوم عراقی ها به خرمشهر محاصره میشوند.
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
محمد رضا شمس، دوست و هم سنگر حسین زخمی میشود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و به سنگر خود بر میگردد و می بیند که تانکهای عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره آن ها هستند. حسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او میخورد و از ناحیه پا مجروح میشود.
اما زخم گلوله نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید. بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی میکند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر میکند و خود نیز تکه تکه می شود
. افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، جملگی روحیه خود را می بازند و با سرعت تانکها را رها کرده و فرار میکنند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم میرسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند.
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
هادیان نورخواهران شهرستان آرادان
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 💠 رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که قلب❤️ کوچک خود که ارزشش از صد ها زبان و قلم بزر
🌷دست حق پشت و پناهت ای پسر
🌷دین و ایمان تکیه گاهت ای پسر
🌷آن بسیجی نبض فردا را گرفت
🌷نبض فردایی فریبا را گرفت
🌷رفت تا در جبهه ها زیبا شود
🌷نیمه گم گشته اش پیدا شود
Ali Fani - Doaa Faraj.mp3
2.75M
دعاے فرج🌱
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
@khademo_shohada_aradan
⛅️ صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم
❤️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ
💦ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ
💦ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ
🌹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ
🌹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎته
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
💦ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ
💦ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ
🤲❤️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان...
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
✨🍃🌹#التماسدعایفرج🌹🍃✨
@khademo_shohada_aradan
پیڪر پسرشون رو ڪه آوردند
چيزے جز دو سه ڪيلو استخوان نبود.
پدر سرشو بالا گرفت و گفت :حاج خانم غصه نخورے ها !😔
دقيقا وزن همون روزيه ڪه خدا بهمون هديه دادِش ....💔🕊
#شهداشرمندهایم
هادیان نورخواهران شهرستان آرادان
🌸تولدت مبارک برادرشهیدم🎂🎈 🌹نام:رضا 🌹نام خانوادگی :قندالی 🌹تاریخ تولد :۱۳۴۳/۸/۶ 🌹محل تولد:در فروا
فرمانده گفته بود:((اگه کسے سیگار 🚬 بکشه یا بیاره توے مقرّ تنبیه میشه!ترتیبے دادیم که کسے نتونه سیگار بیاره توے مقرّ.هر که بتونه بیاره جایزه میگیره!))☺️
آقا رضا به بهانه ای به شهر رفت.یڪی دو بسته سیگارخرید.دستش راباندپیچے کرد و بسته هاے سیگار را زیر باند مخفے نمود.
به مقر که رسید،بر حسب اتفاق فرمانده آنجا بود .تاچشمش به دست باندپیچے شده آقا رضا افتاد پرسید :
((چی شد آقا رضا؟چرادستت بسته است؟))
گفت :((ماشین بهم زده و دستم صدمه دید.من رو بردن بیمارستان پانسمان کردن !))
بهش گفت:((مے خواے مرخصے بدم برے استراحت کنی؟))
گفت :((نه همین جا توے مقر میمونم!خوب میشه !))
واردشد و بلافاصله پرسید:((الان من توے مقرّم؟))😄
فرمانده جواب داد:((خب معلومه!چطور مگه؟))
آقارضا شروع کرده به باز کردن باند.دوتا بسته سیگار در آورد و گفت:((خب حالا مرخصے بده !شماگفته بودین هرکه سیگار بیاره مرخصے تشویقے مے گیره !))
#طنز جبهه
#شهید_شوخ_طبع
#شهید_رضا_قندالی
لایقشهادتنیستم؟!
یااسلامهنوزبامنکارداره...💔✨
-شهیدجمراسے
●|ツ•↯
🌿خدایاعاشق ...
آنقدربہمعشوق#عشق مۍورزدتابمیرد!
منآنقدرعاشقتوهستم "
کہمیخواهمدرراهِتوتکہتکہشوم (:"💔
#شهیدحجتاللهرحیمی🌱
Ali Fani - Doaa Faraj.mp3
2.75M
دعاے فرج🌱
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
@khademo_shohada_aradan
⛅️ صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم
❤️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ
💦ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ
💦ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ
🌹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ
🌹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎته
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
💦ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ
💦ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ
🤲❤️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان...
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
✨🍃🌹#التماسدعایفرج🌹🍃✨
@khademo_shohada_aradan
|میگفت :
راه خدا رفتنیه
گفتنی نیست . . . |
#شهید_جوادمحمدی🌱
#تڪحرف🌱
_حاجآقاپناهیانمیفرمایندڪہ↓
دوستداشتن آدمهاۍ بزرگ،انسان را بزرگ میڪند;
و دوستداشتن آدمهاۍنورانے بھ انسان نورانیت میدهد...
اثر وضعےمحبوب، آن قدر زیاداست،
ڪه آدم باید مراقب باشد مبادا به افراد بےارزش علاقه پیدا ڪند...
#آدمهرکسیرودوستداشتهباشھ
#شبیهشمیشه!
#مراقبانتخابتباش .
خدايـا...؛∞
بہتوپناهمےآورم :)
ازنفسےکہسيرنمےشود !
و ازدانشےکہسودنمےدهد !
از نمازےکہبالانمےرود !
و ازدعايےکہبہاجابٺنمےرسد !
#شهیدجوادحیدریفرد|^^🌿
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
•••
پنجشنبه است، دلم تنگ شهداستــ🌱
---------------------------------------------------
شادی روح پاك و مطهر شهیدان والامقام ، امام شهدا ، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای مدافعان حرم، شهدای مظلوم و باغیرت مرزبانـی، شهدای سلامت و.... الخصوصسردارجانمحاجقاسم♥️
#صلوات🕊 ....
#معرفی شهید
🌹نام و نام خانوادگی: شهید علی امرایی
اسم جهادی:حسین ذاکر
🌹تاریخ تولد:۱۳۶۴/۱۰/۱۲ تهران
🌹شهادت در تاریخ یکم تیرماه سال ۱۳۹۴
🌹نحوه شهادت:اصابت موشک به خودرو
🌹محل شهادت:شهر درعا
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
دی ماه ۱۳۶۴ برای خانواده آقای غلامرضا امرایی روز مبارک و میمونی بود؛ زیرا در این روز نوزادی پا به عرصه هستی نهاد که سرانجام عباس زینب (س) شد، همان چیزی که همه شیعیان و فرشتگان آرزوی آن را دارند.
این نوزاد مبارک را به عشق امیرالمومنین امام علی (ع)، علی نام نهادند.
شاید در آن روزها کسی به ذهنش هم خطور نمیکرد که روزی او در عرصه دفاع از اهل بیت امیرالمومنین، مانند عباس(ع) سر دهد و پیکرش ارباً اربا شود. همان گونه که علی اکبر (ع) در راه دفاع از حریم امامت و ولایت قربانی شد.
شاید کسی فکر نمی کرد کسی که چیزی از جنگ به خاطر ندارد به این سرعت خود را به قافله کربلاییان و شهیدان برساند.
اما شاید از همان ابتدا اراده خداوند بزرگ، بر این قرار گرفته بود.
و این نتیجه لقمه حلال و نوع تربیتی بود که سرنوشت او را رقم زد.
علی، از همان اوایل کودکی، عشق وعلاقه فراوانی به شرکت در روضهها و مراسم مذهبی ازخود نشان میداد و از آنجایی که پدر و مادر بزرگوارش، خود در خانواده ای سنتی و معتقد به دین، و مذهب پویای شیعه تربیت شده بودند از بردن علی به مراسمات مذهبی دریغ نمیورزیدند. و این حرکت باعث میشد او بیش از پیش به روضهها ومراسمات مذهبی علاقمند شود. لذا با همین اندیشه وتفکر که معمولا سفارش پیشوایان دین ماست رشد کرد و تربیت یافت.
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼