🌺امروز را مهمان شهید رضا نادری باشیم. شهیدی ۱۹ ساله که کارهای مهمی در جنگ انجام داد.
در کتاب خاطراتش می خوانیم:
از آن جوانهای دگراندیش بود. در مسائل سیاسی طرفدار ... بود.
هرچه با او بحث کردم بی فایده بود.
گفتم امروز برویم گلزار شهدای شاهرود و با هم بحث کنیم.
در میان قبور مطهر شهدا راه می رفتیم. رسیدیم به مزار رضا نادری.
فکری به ذهنم رسید. گفتم همین جا بمان تا من برگردم.
در دل به شهید رضا نادری گفتم خودت دستش را بگیر.
وقتی برگشتم دیدم دو زانو کنار قبر نشسته! به جمله روی قبر اشاره کرد و گفت: این شهید داره با من حرف میزنه ببین رو قبرش چی نوشته؟!
رضا دستش را گرفت و حسابی تغییرش داد.
🔷رضا برای روی قبرش متن خاصی را آماده کرده بود که بسیار عجیب است:
ای برادر که از سر مزارم میگذری کمی درنگ کن. آیا با خواندن یک فاتحه، مسئولیتی که برعهده تو نهاده ایم را فراموش خواهی کرد؟!
📙خاطرات و دستنوشته های عجیب رضا در کتاب کمی درنگ کن.
⭕️هرگونه کپی برداری و استفاده از محتواهای این کانال با ذکر نام و لینک کانال بلامانع است.
🔸 به کانال خادم الشهدا بپیوندید 🔸
┏━━━━ °•🖌•° ━━━━┓
@khademoshohada402
┗━━━━ °•🖌•° ━━━━┛
#تلنگر
ای برادر کجا می روی؟
کمی درنگ کن!
آیا با کمی گریه و یک فاتحه شما بر مزار من و امثال من مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ایم از یاد خواهی برد یا نه؟ ما نظاره گر خواهیم بود که تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد...
نوشته ای بر مزار شهید رضا نادری
📙 کمی درنگ کن. اثر گروه شهید هادی
⭕️هرگونه کپی برداری و استفاده از محتواهای این کانال با ذکر نام و لینک کانال بلامانع است.
🔸 به کانال خادم الشهدا بپیوندید 🔸
┏━━━━ °•🖌•° ━━━━┓
@khademoshohada402
┗━━━━ °•🖌•° ━━━━┛
🔰موتور
رضا با هر دردسری بود موتور خرید. هرچه پول پسانداز کرد برای خرید موتور داد. به این موتور خیلی علاقه داشت.
رفته بودیم پای صحبت یکی از علما. ایشان آیهای از قرآن را خواند که میفرماید: وجاهِدوا بِاموالِهِم وَ اَنفُسِهِم...
بعد شروع کرد به تفسیر که مومنین قبل از اینکه باجان خود جهاد کنند و از جان خود بگذرند، باید بتوانند از اموال خود بگذرند...
رضا رفته بود تو فکر. بعد از اتمام جلسه موتور را برداشت و با هم رفتیم.
روز بعد موتور را فروخت. بعد به بانک رفتیم. تمام مبلغ موتور که فکر میکنم هشتادهزار تومان بود را به حساب کمک به جبههها واریز نمود!
باتعجب به رضا نگاه کردم. رضا هیچ چیزی را بیشتر از این موتور دوست نداشت. حالا از آخرین تعلقات مادی جدا شد. دیگر محبت هیچ وسیله مادی در دل او نبود...
📙 کمی درنگ کن 🌷شهید رضا نادری
⭕️هرگونه کپی برداری و استفاده از محتواهای این کانال با ذکر نام و لینک کانال بلامانع است.
🔸 به کانال خادم الشهدا بپیوندید 🔸
┏━━━━ °•🖌•° ━━━━┓
@khademoshohada402
┗━━━━ °•🖌•° ━━━━┛
سلام خدمت تمام عزیزان
از کسانی که عکس شهدا را تحویل و به منزل برده اند
لطفا امروز از ساعت 6تا7 نهایتاً تا ساعت 7.15 شب نسبت به تحویل عکس ها کوشا باشید
با تشکر
خادم الشهداء
هدایت شده از آرامشِ زندگی
برکات یلدا.mp3
11.01M
.
#پادکست_روز
♦️برکات یلدا کمتر از برگزاری یک مجلس روضه نیست!
چه برای اعضای خانواده،
چه برای یک جامعه !
به آن ضریب بینهایت بدهید!
#استاد_شجاعی
#حجهالاسلام_قرائتی
https://eitaa.com/halekhoob65
.
هدایت شده از آرامشِ زندگی
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از آرامشِ زندگی
🌸شب سردی بود...
پيرزن بيرون ميوهفروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه مىخريدند. شاگرد ميوهفروش، تُند تُند پاكتهاى ميوه را داخل ماشين مشترىها مىگذاشت و انعام مىگرفت.
🌹پيرزن با خودش فكر مىكرد چه مىشد او هم مىتوانست ميوه بخرد و ببرد خانه...
رفت نزديكتر...
چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوههاى خراب و گنديده داخلش بود.
🌼 با خودش گفت: «چه خوبه سالمترهاشو ببرم خونه.» مىتوانست قسمتهاى خراب ميوهها را جدا كند و بقيه را به بچههايش بدهد...
هم اسراف نمىشد و هم بچههايش شاد مىشدند. برق خوشحالى در چشمانش دويد...
🌸ديگر سردش نبود!
پيرزن رفت جلو، نشست پاى جعبه ميوه.
تا دستش را برد داخل جعبه، شاگرد ميوهفروش گفت: «دست نزن ننه! بلند شو و برو دنبال كارت!» پيرزن زود بلند شد، خجالت كشيد. چند تا از مشترىها نگاهش كردند. صورتش را قرص گرفت...
🌹دوباره سردش شد...
راهش را كشيد و رفت.
چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد : «مادرجان، مادرجان!»
🌼پيرزن ايستاد، برگشت و به آن زن نگاه كرد.
زن لبخندى زد و به او گفت: «اينارو براى شما گرفتم.» سه تا پلاستيك دستش بود، پُر از ميوه؛ موز، پرتقال و انار.
🌸پيرزن گفت: «دستت درد نكنه، اما من مستحق نيستم.»
زن گفت: «اما من مستحقم مادر. من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به همنوع توجه كردن و دوست داشتن همه انسانها و احترام گذاشتن به همه آنها بىهيچ توقعى.
🌹اگه اينارو نگيرى، دلمو شكستى. جون بچههات بگير.» زن منتظر جواب پيرزن نماند، ميوهها را داد دست پيرزن و سريع دور شد... پيرزن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه مىكرد.
🌼 قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود، غلتيد روى صورتش. دوباره گرمش شده بود...
با صدايى لرزان گفت: «پيرشى ننه، پيرشى!... خير ببينى...»
هيچ ورزشى براى قلب،
بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست....
🌿بنده ی خوب خدا
فکر کن
یلدای امسال
چقدر می تونی مهربون تر باشی...
و این محبت به دیگران هم برسونی.....
https://eitaa.com/halekhoob65
▫️مردان حقیقت که به حق پيوستند
▫️از دام تعلقات دنیا رستند
▫️چشمی به تماشای جهان بگشودند
▫️ديدند که ديدنی ندارد، بستند
#سردار_دلها
#جانفدا
⭕️هرگونه کپی برداری و استفاده از محتواهای این کانال با ذکر نام و لینک کانال بلامانع است.
#شهدا_شرمنده_ایم😔
#تا_ابد_مدیون_شهدا_هستیم 😔
🔸 به کانال خادم الشهدا بپیوندید 🔸
┏━━━━ °•🖌•° ━━━━┓
@khademoshohada402
┗━━━━ °•🖌•° ━━━━┛
تنها نظامی که رهبر انقلاب به او اقتدا کرد.
🌷شهید علی اکبر شیرودی
📙بر فراز آسمان.
⭕️هرگونه کپی برداری و استفاده از محتواهای این کانال با ذکر نام و لینک کانال بلامانع است.
#شهدا_شرمنده_ایم😔
#تا_ابد_مدیون_شهدا_هستیم 😔
🔸 به کانال خادم الشهدا بپیوندید 🔸
┏━━━━ °•🖌•° ━━━━┓
@khademoshohada402
┗━━━━ °•🖌•° ━━━━┛
بعضی از روزهای جمعه
تلفن همراهش خاموش بود..
وقتی دلیلش رو میپرسیدم میگفت:
ارتباطم را با دنیا کمتر میکنم تا
کمی زمانم را برای امام زمانم
اختصاص بدم..
اینکه چطوری میتونم
برای ایشون مفید باشم..!
|شهیدمحسن حججی
📙حجت خدا، اثر گروه شهید هادی
⭕️هرگونه کپی برداری و استفاده از محتواهای این کانال با ذکر نام و لینک کانال بلامانع است.
#شهدا_شرمنده_ایم😔
#تا_ابد_مدیون_شهدا_هستیم 😔
🔸 به کانال خادم الشهدا بپیوندید 🔸
┏━━━━ °•🖌•° ━━━━┓
@khademoshohada402
┗━━━━ °•🖌•° ━━━━┛
16.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 #جمعه_های_مهدوی
بیا و یک نظر به حالم کن
به شوق دیدنت دچارم کن
#وضعیت | #استوری
⭕️هرگونه کپی برداری و استفاده از محتواهای این کانال با ذکر نام و لینک کانال بلامانع است.
#شهدا_شرمنده_ایم😔
#تا_ابد_مدیون_شهدا_هستیم 😔
🔸 به کانال خادم الشهدا بپیوندید 🔸
┏━━━━ °•🖌•° ━━━━┓
@khademoshohada402
┗━━━━ °•🖌•° ━━━━┛