هدایت شده از زیارت نیابتی
hasan-khalaj-dobare-morghe-roham(128).mp3
6.72M
✨به نیابت شهدا بشنوید..🤲
🌴صل الله علیک یا ابا عبدالله 🌴
🌴صل الله علیک یا ابا عبدالله 🌴
🌴صل الله علیک یا ابا عبدالله 🌴
#رزق شهدایی
#شهیدمحمدحسین حدادیان 🕊️🌷
#شهید مدافع ولایت و امنیت
#معرفی کانال اصلی شهید🔰
https://eitaa.com/shahidhadadian74
هدایت شده از آرشیو مباحث استاد شجاعی
کارگاه تفکر ۵.mp3
16.62M
#کارگاه_تفکر ۵
آنچه در پادکست پنجم میشنوید :
- چرا اغلب مردم از بین «اعمال عبادی» و «تفکر»، حاضرند عبادت های سنگین را انتخاب کنند ولی فکر کردن را نه ؟
- چطور «فکر» میتواند از انسان یک «جنایتکار» یا یک «اولیاءالله» بسازد؟
- چطور فکر میتواند راه ملکوت، و رفت و آمد فرشتگان را بر قلب انسان باز کند؟
@ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از آرشیو مباحث استاد شجاعی
تفکر 6.1_mixdown.mp3
16.7M
#کارگاه_تفکر ۶
آنچه در پادکست ششم میشنوید :
- به چه چیزهایی باید فکر کرد و به چه چیزهایی نباید؟
- عابدان اهل علم به خدا نزدیکترند، یا عابدانِ خلوت گزین؟
- چگونه میتوان مزهی کشف و شهود را چشید و در آن استقامت ورزید؟
- چگونه فکر، راهِ تطهیر همهی قوای درونی ما و رشد بخش معنویمان را بطور جامع باز میکند؟
@ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از آرشیو مباحث استاد شجاعی
کارگاه تفکر ۷.mp3
12.37M
#کارگاه_تفکر ۷
آنچه در پادکست هفتم میشنوید :
- فکر چگونه قادر است بدون تغییر مکان انسان، او را تا قیامت و بعد از قیامت جابهجا کند؟
- چگونه فکر میتواند جهنمِ درون انسان را خاموش کند و او را به سلامت به برزخ متولد کند؟
- قرآن میفرماید: کسانی که اهل تفکر نیستند، تولیدکنندگانِ جهنمند! چگونه؟
@ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از آرشیو مباحث استاد شجاعی
کارگاه تفکر ۸.mp3
9.51M
#کارگاه_تفکر ۸
آنچه در پادکست هشتم میشنوید :
- چگونه شکل باطنی شما، به شکل «فکر»های شما درمیآید؟
- رشد یا سقوط معنوی در انسان، چگونه با «فکر» اتفاق میافتد؟
- «فکر» چگونه میتواند بیماریهای روح و باطن انسان را درمان کند؟
- فکر در انسان چگونه فعال میشود؟
منبع پادکست : جلسه ۴ کارگاه تفکر
@ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از آرشیو مباحث استاد شجاعی
کارگاه تفکر ۹.mp3
10.08M
#کارگاه_تفکر ۹
آنچه در پادکست نهم میشنوید :
- خیلی وقتها فکرمان درست کار میکند و حقیقت را میفهمیم، ولی قادر به انجام آن نیستیم، چرا؟
- بهترین روش تربیتی برای بکار انداختن «فکر» فرزندان و عزیزانمان در خانواده و رسیدن به نتایج درست، چیست؟
منبع پادکست : جلسه ۴ کارگاه تفکر
@ostad_shojae | montazer.ir
هدایت شده از •| کانون فرهنگی ،قرآنی شهید حدادیان 🌹🕊️
#ادامه دارد...
هدایت شده از •| کانون فرهنگی ،قرآنی شهید حدادیان 🌹🕊️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رزق قرآنی شهدایی🕊️🥀
"جَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ﴿۹﴾و [ما] فراروى آنها سدى و پشت سرشان سدى نهاده و پرده اى بر [چشمان] آنان فرو گسترده ايم در نتيجه نمى توانند ببينند (۹)"
ترجمه ی انگلیسی(English translations)
QaraiShakirPickthallyusufali
And We have put a barrier before them and a barrier behind them, then We have blind-folded them, so they do not see"
✍توصیه شهید ابراهیم هادی به تلاوت این آیه جهت حفظ از شر شیطان رجیم دشمن دیرینه انسان و در امان ماندن از شر دشمنان اسلام...
#رزق شهدایی🕊️🥀
#شهید ابراهیم هادی🕊️🥀
https://eitaa.com/shahidgomnamemamzaman
#شهیدمحمدحسین حدادیان 🕊️🥀
#معرفی کانال اصلی شهید🔰
https://eitaa.com/shahidhadadian74
🕊️🥀در پناه خدای مهربان شهدا🕊️🥀
2_144238335636784605.mp3
14.02M
📚#آرام_جان...🦋
#شهیدمحمدحسین_حدادیان 🥀🕊️
#خواستگاری_شهید_طریقی....🦋
#قصه
#شهدا🕊️🥀
#باشهدا_گم_نمیشویم 🥀
#یاد_امام_شهدا🕊️🥀
#شهادت_هنر_مردان_خداست🕊️🥀
#اللهم_ارزقناتوفیق_الشهادت
#فی_سبیلک...🦋
#شهداعنایتی_به_دل_خسته_کنید🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
https://eitaa.com/khademshohada_110
@parvarestan_ir
11.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹خلاصه ای از زندگی خادم الحسین شهید محمدحسین حدادیان و جوانان بعد از شهادت شهید
https://eitaa.com/jaarchi
#معرفی کانال اصلی شهید امنیت🔰
https://eitaa.com/shahidhadadian74
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رزق شهدای
#شهید محمد حسین حدادیان
مهربانی ساده است
سادهتر از آنچه فکرش را بکنی...
کافی است به چشمهایت
بیاموزی که چشم "آیینه روح" است
کافی است به دلت یادآوری
کنی همیشه دلهایی هستند،
که درد امانشان را بریده
و احتیاج به همدلی دارند…
مهربانی ساده است
کافی است به گوشهایت یاد دهی
که میتوانند سنگ صبور باشند....
آقا محمد حسین خودش رفقاش انتخاب میکنه بهتون تبریک میگم..
باهاش به آرامش میرسید..
. خیلی مهربونه کافیه به نیابتش یک کار خوب ،ذکر تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها یا قرآن بخونید، یا یک کار اشتباه را ترک کنید... شهید با مرام و مهربانی است زود جبران میکنه هیچ وقت بی جواب نمیزارن شهدا زنده اند و در لحظه جواب میدن کافیه متوسل بشین..🕊️🥀
مهربانی صفت بارز عشاق خداست...💌
نگاه مهربان شهدا رزق و روزیتون ...🦋
والله رئوف بالعباد....🦋
#معرفی کانال اصلی شهید امنیت🔰
https://eitaa.com/shahidhadadian74
کانال لاله زار شهدا🌷
هدایت شده از دومین دوسالانه جایزه ادبی شهید محمدحسین حدادیان
روایتهایی زنانه از قلب لبنان و در دل جنگ
روایتهایی بیواسطه،
به قلم📝 خانم رقیه کریمی
نویسنده و مترجم جبهه مقاومت،
برگزیده اولین دوره
و داور دومین دوره
دوسالانه جایزه ادبی شهید محمدحسین حدادیان
🍃جنگ به روستای ما آمد 🍃
قسمت دوم
با دست پاچگی ماشين را از خانه بيرون آوردم. تمرکز نداشتم. حالا ديگر همه داخل ماشین بودند و فقط منتظر من بودند تا در خانه را ببندم. اصلا نمی دانم چطور خودشان را جا کردند توی ماشین. آن هم چه ماشینی. در حالت عادی هم به زور می رفت و جانم را گاهی به لبم می رساند. بنزین هم درست و حسابی نداشت و می ترسیدم که تا صور ما را نرساند و مجبور بشویم وسط راه ماشین را رها کنیم و پیاده برویم ...
از ماشین که پیاده شدم تازه فهمیدم که روستا دیگر آن روستا نیست. خانه همسایه ویران شده بود و حالا دیگر نه بوی مناقیشش کوچه را روی سرش می گذاشت و نه عطر قهوه اش صبح ها تا خانه ما می آمد
فقط بوی دود بود و دود. بعضی از آواره های سوری را می دیدم که حالا دوباره آواره شده بودند. ماشین هم نداشتند و نمی دانم چطور می خواستند از روستا بیرون بروند. در را که بستم زیر لب با خانه خداحافظی کردم. باز پشیمان شدم. سرم را تکانی دادم و گفتم: به زودی برمی گردیم.
جنوب برای من فقط یک تکه از جغرافیای کشورم نیست. جنوب برای من شبیه یک انسان است. روح دارد. جنوب برای من مثل مادری صبور و آرام بود. ضاحیه هم مثل نوجوانی بازیگوش ... پر از شور زندگی. حالا من زیر لب با جنوب حرف می زدم. با مادری که حالا زخمی شده بود دوباره. با خانه ام که کلیدش را محکم در بین انکشتانم گرفته بودم. خواهرم بوق زد. یعنی معطل نکن. نمی توانستم. می گویند وقتی که می خواهی بروی باید عزیزترین چیزهایت را با خودت ببری. من مگر می توانستم تمام جنوب را در ساک کوچکم جا کنم و با خودم ببرم؟ بی اراده اشک هایم جاری شده بود. حالا که رو به روی خانه ام ایستاده بودم و شاید برای آخرین بار می خواستم در آن را قفل کنم. می دانستم که دوباره بر می گردیم ... شک نداشتم. اینجا خانه ما بود. اصلا اگر می دانستم باقی ماندن ما سودی برای مقاومت دارد از خانه بیرون نمی رفتیم. اگر می دانستم که حتی مرگ ما کمکی به مقاومت می کند همانجا می ماندیم. همانجا می مردیم. برای یک لحظه همه چیز را دوباره مرور کردم. از روزی که به عنوان عروس این خانه بسم الله گفتم و پایم را به این خانه گذاشتم تا حالا که برای خداحافظی رو به رویش ایستاده ام لبخندی زدم و زیر لب گفتم
- حتی اگه خونه های ما رو ویران کنید. تا جنگ غزه را تمام نکنید نمی گذاریم به شمال فلسطین برگردید. این ماییم که تصمیم می گیریم نه شما. حسرت شمال فلسطین رو به دلتون می گذاریم.
خواهرم سرش را از ماشین بیرون آورد
- یه در بستن اینقدر مگه طول می کشه؟ زود باش. کلیدش رو اشتباه آوردی شاید
اشتباه نياورده بودم. كليد را به در انداختم و قفلش كردم. دوباره با خانه حرف مي زدم
- اگر برگشتم و نبودي اشکالی ندارد. فدای سر مقاومت ... اگر هم تو بودی و ما برنگشتیم ... باز هم فدای مقاومت
خواهرم دوباره صدایم کرد .
- زود باش الان ماشین رو می زنند. داري چکار می کنی؟
جنگنده ها بالای سرمان بودند و صدای انفجار یک لحظه قطع نمیشد
اشکهایم را پاک کردم و به سمت ماشین رفتم . ماشینی کوچک با ۹ زن و بچه کوچک که روی هم نشسته بودند. ماشینی که نمی دانستم تا صور خواهد رسید یا با تمام زن ها و بچه ها شکار جنگنده ها می شود. چند زن و بچه های قد و نیم قد. هفت ماهه ... دو ساله . ۵ ساله . بعد هم حتما اعلام می کردند که ماشین یکی از فرماندهان را زده اند. نگران بودم. نگران بچه ها ... نگران ماشین . نگران شوهرم که منتظرمان بود و شاید قبل از رسیدن ما شهید میشد. شاید هم ما قبل از رسیدن به او شهید می شدیم. نمی دانم. هیچ چیز دیگر قابل پیش بینی نبود . فقط باید توکل می کردی
سوار ماشین که شدم برای آخرین بار نگاه خانه ام کردم. کلید در را محکم بین دست هایم فشار دادم. می دانستم که سرنوشت کلیدهای ما به سرنوشت کلید خانه فلسطینی ها دچار نمی شود. زنگ نمی زند. ما حتما بر می گشتیم. با پیروزی . هر چند واقعا نمی دانستم این جنگ وحشی کی ممکن است به آخر برسد . اما از شیشه ماشین برای آخرین بار نگاه خانه کردم و زیر لب گفتم
- دوباره برمی گردیم
ادامه دارد ...
راوي : زنی از یکی از روستاهای جنوب لبنان
#زنانههاییازجنگ
https://t.me/jshmhh13399
https://eitaa.com/jashh2
https://eitaa.com/shahidhadadian74