eitaa logo
خادمین شهید گمنام بالاتر از مصلی پردیسان
384 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
113 فایل
گفتند‌ شهیده گمنامہ . پلاك هم نداشت ؛ اصلا هیچ نشونه‌ای نداشت امیدوار‌ بودم روۍِ زیر‌ پیراهنش اسمش رو نوشته باشه . نوشته بود : اگر براۍِ خداست ؛ بگذار گمنام بمانم ♥️ :) اعلام‌مراسمات برنامہ هاۍِ مزار شهید گمنام ، پردیسان . ترویج فرهنگ ایثار و شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از برچشم بد لعنت
ماجرایشفاگرفتنمادرشهیدمحمدمعماریان اززبان خودشان به گزارش عباس شهبازی ازنرده های پله کنده شده بودومن متوجه نشدم پایم روی نرده رفت افتادم درجوی سیمانی وسرم به جوی خوردوسرم گیج رفت؛ بدترازپایم سرم بودکه خونریزی کرده بود؛ وقتی میخواستندمرابه بیمارستان ببرندگفتم مرابه بیمارستان نبرید،آن هاچادرم راازسرم برمی دارندوبرسرم دست می زنند،سرم انشاالله خوب می شودولی پایم خوب نمی شود، مراببریدپیش شکسته بندپایم راجابیندازند،پایم راجاانداختندولی شب تاصبح من نتوانستم ازدردش آرام باشم،صبح به دامادم گفتم برویم درمانگاه عکسی ازپایم بگیریم؛ بعدعکس گرفتن گفتندبایدبه بیمارستان برویدتاپای شماراگچ بگیرند،گفتم نمی خواهم پایم راگچ بگیرند،8 محرم به منزل ماآمدندظرف دیگ و...برای مسجدببرند گفتم ازمسجدچه خبر؟ گفتندکارخیلی،ولی کارکن کم،گفتم من می توانم بیایم! پاسخ دادنداگربیایی خانم های مسجدخوشحال می شوند؟گفتم برای رضای خدامی آید،بلکه خداوآقاامام حسین(ع) لطفی کنندوپایم خوب شد. به مسجدرفتیم وشروع کردیم به برنج وسبزی پاک کردن؛فردای آن روزدوتاعصابرایم تهیه کردند،شب درسینه زنی امام حسین(ع)کمی گریه کردم وگفتم اگرهمین یک مقدارکارمن قابل قبول شمااست،شماازخداوند بخواهیدتافرداکف پای من به زمین برسدمن اینجابیایم دیگ های اینجاوخانه عمه ام رابشویم.این نذرراهم کردم. شب استراحت کردم صبح عاشوراخواب دیدم درمسجدالمهدی هستم،جمعیت درمسجدخیلی زیادبود،گفتندبرای مسجدداردکمکی می آید،گفتم بروم جلوی مسجدببینم کمکی ازکجامی آید،رفتم ودیدم دسته ای که می آیدخیلی منظم است شهیدآل طه جلوه ی دسته نوحه می خواند،بچه هاجواب می دهند،هیچ کس کنارمن نبود،گفتم او(آل طه) که شهیدشده است، دیدم پسرخودم هم کناراواست،آنهافردعادی نبودندجمعی ازشهدابودند. سینه زدندونوحه می خواندندکه دیدم محمد(پسرم)ازجمعیت به کنارم آمدمرابوسید،من اورابوسیدم وگفتم خیلی وقت است ندیدمت خیلی بزرگ شده ای،شهیدآزادیان هم نزدمن آمد،اوهم شهیدشده بود،گفت حاج خانم بدندهد،محمدگفت نه،مادرمن مریض نیست،گفت مادراینهاچیست دردستت؟ گفتم چیزی نیست مادرچندروزی است پایم درد میکنددارم باعصاراه می روم،گفت چندروزی است که به کربلارفته ایم ازضریح امام حسین(ع) شال سبزی رابرای توآورده ام،من می خواستم به دیدن شمابیایم آزادیان گفت بیاباهم برویم وبه اتفاق همگی باهم آمدیم، به زمین نشست وباندو... راازپایم بازکردوشال سبزرابه پایم بست. من ازخواب بیدارشدم ودیدم پایم خوب شده است ودردنمیکند. هرکجاکه قدم برمی داشتم بویعطرش همه جارافراگرفته بود. فرمانداری گفتنداگرحقیقت داشته باشدآقای گلپایگانی بایدتاییدکند. 12محرم خودشان متوجه شدند،آقاآن راروی قلبشان می گذاشتندومی گفتند من تربتی دارم که برای 1400سال قبل اززیرجسدامام حسین(ع)است واین شال هم بوی آن تربت رامی دهد،اندکی ازتربت رابه من دادو...
ماجرایشفاگرفتنمادرشهیدمحمدمعماریان اززبان خودشان به گزارش عباس شهبازی ازنرده های پله کنده شده بودومن متوجه نشدم پایم روی نرده رفت افتادم درجوی سیمانی وسرم به جوی خوردوسرم گیج رفت؛ بدترازپایم سرم بودکه خونریزی کرده بود؛ وقتی میخواستندمرابه بیمارستان ببرندگفتم مرابه بیمارستان نبرید،آن هاچادرم راازسرم برمی دارندوبرسرم دست می زنند،سرم انشاالله خوب می شودولی پایم خوب نمی شود، مراببریدپیش شکسته بندپایم راجابیندازند،پایم راجاانداختندولی شب تاصبح من نتوانستم ازدردش آرام باشم،صبح به دامادم گفتم برویم درمانگاه عکسی ازپایم بگیریم؛ بعدعکس گرفتن گفتندبایدبه بیمارستان برویدتاپای شماراگچ بگیرند،گفتم نمی خواهم پایم راگچ بگیرند،8 محرم به منزل ماآمدندظرف دیگ و...برای مسجدببرند گفتم ازمسجدچه خبر؟ گفتندکارخیلی،ولی کارکن کم،گفتم من می توانم بیایم! پاسخ دادنداگربیایی خانم های مسجدخوشحال می شوند؟گفتم برای رضای خدامی آید،بلکه خداوآقاامام حسین(ع) لطفی کنندوپایم خوب شد. به مسجدرفتیم وشروع کردیم به برنج وسبزی پاک کردن؛فردای آن روزدوتاعصابرایم تهیه کردند،شب درسینه زنی امام حسین(ع)کمی گریه کردم وگفتم اگرهمین یک مقدارکارمن قابل قبول شمااست،شماازخداوند بخواهیدتافرداکف پای من به زمین برسدمن اینجابیایم دیگ های اینجاوخانه عمه ام رابشویم.این نذرراهم کردم. شب استراحت کردم صبح عاشوراخواب دیدم درمسجدالمهدی هستم،جمعیت درمسجدخیلی زیادبود،گفتندبرای مسجدداردکمکی می آید،گفتم بروم جلوی مسجدببینم کمکی ازکجامی آید،رفتم ودیدم دسته ای که می آیدخیلی منظم است شهیدآل طه جلوه ی دسته نوحه می خواند،بچه هاجواب می دهند،هیچ کس کنارمن نبود،گفتم او(آل طه) که شهیدشده است، دیدم پسرخودم هم کناراواست،آنهافردعادی نبودندجمعی ازشهدابودند. سینه زدندونوحه می خواندندکه دیدم محمد(پسرم)ازجمعیت به کنارم آمدمرابوسید،من اورابوسیدم وگفتم خیلی وقت است ندیدمت خیلی بزرگ شده ای،شهیدآزادیان هم نزدمن آمد،اوهم شهیدشده بود،گفت حاج خانم بدندهد،محمدگفت نه،مادرمن مریض نیست،گفت مادراینهاچیست دردستت؟ گفتم چیزی نیست مادرچندروزی است پایم درد میکنددارم باعصاراه می روم،گفت چندروزی است که به کربلارفته ایم ازضریح امام حسین(ع) شال سبزی رابرای توآورده ام،من می خواستم به دیدن شمابیایم آزادیان گفت بیاباهم برویم وبه اتفاق همگی باهم آمدیم، به زمین نشست وباندو... راازپایم بازکردوشال سبزرابه پایم بست. من ازخواب بیدارشدم ودیدم پایم خوب شده است ودردنمیکند. هرکجاکه قدم برمی داشتم بویعطرش همه جارافراگرفته بود. فرمانداری گفتنداگرحقیقت داشته باشدآقای گلپایگانی بایدتاییدکند. 12محرم خودشان متوجه شدند،آقاآن راروی قلبشان می گذاشتندومی گفتند من تربتی دارم که برای 1400سال قبل اززیرجسدامام حسین(ع)است واین شال هم بوی آن تربت رامی دهد،اندکی ازتربت رابه من دادو...
متن وصیت نامه شهیدمحمدمعماریان بسم الله الرحمن الرحیم ولاتحسبن الذین قتلوافی سبیل الله امواتابل احیاءٌعندربهم یرزقون(قرآن کریم) بنده ی حقیرخدامحمدمعماریان چندخطی به عنوان وصیت برای بازماندگان ورهروان این راه مقدس به یادگارمی گذارد. درابتدابه یگانگی ووحدانیت خداوندمتعال وپیامبری حضرت محمدوپیامبران (سلف)دیگروامامت(ملت وولایت) حضرت علی بن ابی طالب وفرزندان پاکش اقرارواعتراف نموده وازدرگاه خداوندمتعال می خواهم که ماراازپیروان وشیعیان آنان قراردهد. پدرومادرعزیزم شماازانگیزه ونیت من برای رفتن به جبهه آگاه بودیدومی دانستیدکه فرزندتان برای لبیک گفتن به ندای سرور شهیدان امام حسین(ع) واطاعت ازفرمان ولی فقیه ومرجع تقلیدحضرت امام بوده،پدرومادرعزیزم خداراشکرمیکنم که شمارابه من عنایت کردخیلی به من حق داریدشماراازصمیم دل دوست دارم من نمی توانم اززحمات شماتشکرکنم ولی ازخدامی خواهم که ازفضل وکرمش شماراموردرحمت قراردهد. پدرومادرعزیزم ازاینکه فرزندخوب وشایسته ای برای شمانبوده ام امیدوارم بخاطرخداوبه بزرگواریتان مراببخشیددست هردوی شمارامی بوسم برادروخواهرانم اگرنتوانستم برادرخوبی برای شماباشم ازشماطلب عفودارم خواهرانم ازشمامی خواهم همانطور که به میزان فاطمه زهرا(س)درراه وروش تمسک جسته اید بازهم تمسک بجوییدوهم چون شیرزن کربلاحضرت زینب(س) درشهادتم صبرکنید همه شمارابه خدامی سپارم خدایازندگی ومرگ ماراهم چون زندگی ومرگ محمدوآل محمدقراربده آمین یارب العالمین.
متن صحبت ووصیت شهیدمحمدمعماریان قبل ازشهادت بامادرش به گزارش عباس شهبازی مادر،این مرتبه عازم جبهه هستم ودیگربازنمی گردم منتظرنامه من نباش زیرااین دفعه صددرصدشهیدمی شوم وهیچ شکی دراین مساله ندارم. دوست دارم اگرپیکرم نیامدانتظار نداشته باشید مادرمطمئن باش هرشهیدی که به زمین می افتد حضرت اباعبدالله سراورابه دامن می گیردومیهمان سرورشهیدان می شود مادردعاکن طوری شهیدشوم که نیازی به غسل نباشدوآقام امام حسین(ع)مراغسل دهد مادرشمایک کفن ازبیت الله الحرام برای خودت آوردی اگرراضی بودی پیکرمراباآن کفن دفن نماییدوپارچه متبرکه ای که ازمزارشهدای 72تن سوریه آورده ایدروی صورتم بگذاریداگربرای من مجلس درمنزل برقرارنمودیدراضی نیستم که خانمی بدون حجاب کامل اسلامی درآن مجلس شرکت کندوظیفه شرعی شماست که اوراازمجلس اخراج کنید به قم آمدوبرای شمامقدوربودمرابه مسجدالمهدی بلوارامین قم (ستادمقاومت) ببرید زیرامن به این مسجدخیلی علاقه دارم که پیکرمن یک باردیگراین خانه ی خدا راببیند.# مادر ازپروردگاربخواه که به شما استقامت وصبرعنایت فرمایدتابتوانی خودت پیکرم رادفن نمایی وبه دست خودامانت الهی رابه صاحب اصلی برگردانی وبگویی که خدایاامانتت رادرراه مقدس اسلام به پیشگاهت تقدیم نمودم وخدایاازماراضی باش ودنبال پیکرم گریه نکن که دشمن اسلام وانقلاب شادگردد. فرزندکوچک شمامحمدمعماریان
شهید16ساله ای که بادستان مادرتلقین شد /محمدگفت:تنهاگریه کن محمدمعماریان نوجوان 16ساله ای است که درنهرخین شلمچه عملیات کربلای 4به فیض شهادت نائل شودوپس از7روزکه مادرش می خواست اورادرقبربگذاردخونش هم چنان تازه بودودست مادررارنگی کرد. شهیدمحمدمعماریان در20مرداد1349درقم به دنیاآمد،در 12سالگی به بسیج پیوست وحدود13سال سن داشت که پایش به جبهه بازشدودرکربلای 4 وقتی ازبینِ رفتنِ هزارنفر نیازبه خط شکنی 300نفربوداونام نویسی کردتااینکه سرنوشت شهادت اودرنهرخین شلمچه رقم خورد مادراین شهیدنوجوان درگفت وگو باخبرنگارعباس شهبازی بیان کرد: جنازه محمدسه روزدرنهرخین درشلمچه وسه روزهم درمعراج الشهدامانده بودتاپدرش ازجبهه برگرددیک روزهم طول کشیدتاکارهای تشییع وتدفینش انجام شود.کاسه سرپسرم خالی بودوفقط صورت داشت. توی کاسه خالی سرش باپنبه پرشده بودودندان هاوزبانش لابه لای پنبه هابود. اززیرقرآن ردشدوچندقدم که برداشت،برگشت وباخنده گفت:مامان! هرچی میخوای نگاهم کن این آخرین باره! حسن آقا،دامادم می گفت: واردگلزارشهداکه شدیم، نگاهش راانداخت سمت قبرهای خالی وگفت:اون طرف یک جای خالی هست که مال منه،وقتش هم خیلی دورنیست! نشستم کنارپیکرمحمدورویش رابازکردم خیلی سریع بوسه ای به پیشانی اش زدم ودست کشیدم روی چشم هایش وگفتم:خوش به حالت مادر حال توکه گریه کردن ندارد وبه بی بی گفتم:بالاخره روزی که این همه منتظرش بودم رسید. &به پسرم گفتم:محمدجان! دیدی آخرش توجلوزدی ورفتی؟ به حاضران گفتم می خواهم خودم محمدراداخل قبربگذارم دوسه نفرمخالفت کردند،اماتاشنیدندخواسته محمدبوده،تسلیم شدند& جوانم راکفن پیچیده گذاشتندروی دستم،پلاستیک روی صورتش رابازکردم.دست به صورت محمدزدم وبه سروصورتم کشیدم این آخرین دیدارم بامحمدبود. دست هایش راگرفتم توی دستم. بی اختیارلبخندزدم زیرلب گفتم:عزیزدلم،سربلندم کردی پیش خدامقام داری،دعایم کن. دلم نمی خواست ازمحمددل بکنم،ولی چاره ای نبود. جنازه راخودم توی قبرگذاشتم وتلقینش راخواندم وقتی دستم رااززیرسرش برداشتم،خون تازه دستم رارنگین کرد؛دستم رابه جمعیت نشان دادم وگفتم:بیینیدبعداز7روزخون تازه ازسرمحمدم جاری است اماگریه نکردم محکم واستوارهمه کارهایش راانجام دادم وازقبربیرون آمدم بعدهم روی قبرایستادم وبااستعانت ازعمه ام حضرت زینب(س) سخنرانی کردم به این امیدکه خانم ازماراضی باشد شرف السادات منتظری بابیان اینکه محمدقبل ازآخرین اعزام به جبهه به دامادم گفته بودکه این قبرمن است ودقیقادرهمان نقطه به خاک سپرده شد،افزود: شب قبل ازاعزام پسرم به من گفت که اگرشهیدشدم وراضی بودی، آن کفنی راکه ازمکه برای خودت آورده ای وباآب زمزم شست وشوی دادی،به تنم بپوشان وشال سبزی راکه ازسوریه آورده ای رابه گردن بیاویزگریه نکن واگرگریه کردی جلوی چشم دیگران نباشد.درتنهایی هرچه خواستی گریه کن شفای مادردرخواب باپارچه متبرک ازحرم امام حسین(ع) مادرشهیدمعماریان می گوید: محرم سال 1365براثرحادثه ای ازناحیه پابه شدت آسیب دیدم وازاینکه نتوانستم به نحوشایسته درمجالس عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) شرکت کنم،به درگاه خداوندابرازناراحتی وطلب شفاکردم صبح روزعاشوراچندنفرازشهدا ازجمله فرزندم محمددرمسجدالمهدی قم به دیدارمن آمدندوپسرم پس ازگفت وگوشال سبزی راکه ازحرم سالارشهیدان آورده بود،روی پایم قراردادازخواب که بیدارشدم درکمال شگفتی باندهارادیدم که ازپایم گشوده شدوشال سبزروی پایم قرارداشت ودیگردردی احساس نمی کردم کرامات امام حسین(ع)و شهیدمعماریان برای شفای بیماران منتظری ادامه داد: قطعات کوچکی ازشال سبزی که برروی پای من بسته شده بودرابه برخی ازمردم دادم پس ازآنکه خبراین ماجرابه محضرآیت الله گلپایگانی رسیدوپس ازشرح آن موضوع شال خوشبوی معطربه عطرحسینی (ع)موردتصدیق ایشان قرارگرفت، ایشان گفت:این امانتی دردست شمابوده ونبایدآن رابه دیگران هدیه می دادیدپس ازآگاهی ازاین مساله به سراغ دریافت کنندگان قطعات پارچه رفتیم امادرکمال ناباوری متوجه شدیم تمام آن هاغیب شده اند. وی تاکیدکرد: خداراشاکریم که این ماجراسندی برای اثبات زنده بودن شهدااست و منزل شهیدسالهاپایگاهی برای آرمان های اسلام وانقلاب قرارگرفته است. 2
مادرشهیدمعماریان بابیان اینکه شال موردنظراکنون داخل یک شیشه 10 سانتی نگهداری می شودوبوی عطرمخصوص آن باقیمانده است،گفت:آیت الله گلپایگانی کمی ازتربت امام حسین(ع)رابه من دادوگفت یک سانت ازاین شال رابرش بزنیدودرداخل بطری به همراه آب وتربت قراردهیدومن نیزاین کارراانجام دادم وزمانی که مردم برای دفع بیماری مشکلات خودازمن پارچه راطلب می کنندآب این شیشه رادریک بطری کوچک دیگرمی ریزم وبه آن هامی دهم،بانوشیدن آن شفایابند. 3
مادرشهیدمعماریان فرزندم باوجودسن کم،شوروالایی داشت عباس شهبازی باگفتگوبامادرشهیدمحمدمعماریان گفت: فرزندم درزمان شهادت 13سال داشت ولی باتمام وجودعاشق انقلاب، حضرت امام(ره)،ولایت فقیه وآرمان های انقلاب بود وآگاهی،بصیرت وشورولایی وخدایی وی بیش ازسنش جلوه می کرد. اشرف السادات منتظری روزچهارشنبه درگفت وگوباخادم اهل بیت عباس شهبازی خاطرنشان کرد: وی باهمان سن نوجوانی خود، همیشه ازخداوندمتعال تشکر می کردولی تشکرخاصی هم داشت ومی گفت خدایاشاکرم اگردرزمان امام حسین(ع) نبودم که دررکاب ایشان باشم ولی امروزمی توانم به ندای ولی فقیه زمان ونایب امام معصوم لبیک بگویم. این مادرشهیدبااشاره به خصوصیات اخلاقی فرزندش گفت: وی بسیارمتین ومودب بود،ایشان درطول سالهاکه باپدرومادرش بیرون ازخانه می رفت یکبارهم نشدکه جلوترازماراه برودوبراین باوربود که نبایدجلوتراز بزرگان خودحرکت کنیم،همیشه می گفت بایدحق پدرومادررااداکنیم. منتظری تصریح کرد: محمدهرچندبه دلیل سن کم خود درزمان انقلاب نبودولی اززمانی که انقلاب رادرک کردباتمام وجود عاشق آرمان هاوارزش های انقلاب شد، خودمن به عنوان مادرشهیدو پدرشهیدمعماریان دردوران انقلاب، هرکاری ازدستمان می آمدراانجام دادیم. وی ادامه داد: آن شهیدگرانقدربه نمازاول وقت بسیاراهتمام جدی داشت به گونه ای که ازسن 8سالگی اگریک روزنمازایشان قضامی شد به شدت گریه می کردودرغم واندوه فرومی رفت. مادرشهیدمعماریان یادآورشد: محمداهل معاشرت بودوهمیشه برای کارهای خودمشورت می کرد. وی بااشاره به حضورشهیدمعماریان باسن کم درجبهه جنگ گفت: ایشان دردوران جنگ،برای دفاع ازانقلاب اسلامی احساس تکلیف کردومن وپدرش نیزمشوق وی بودیم ومانع حضورایشان درجنگ نشدیم. وی بااشاره به عشق فرزندش به حضرت امام راحل نیزگفت: ایشان خیلی به فکررهبرانقلاب بودوبه راهی که انتخاب کرداعتقادکاملداشت. وی اظهارداشت: 4