آها راستی ؛
وقتی دارید از کسی سوال میکنید سعی کنید
کمتر از کلمه "باز" استفاده کنید.
باز سرما خوردی؟ باز حرص خوردی؟ باز
جوشتو کندی؟ باز بهش پیام دادی؟ باز باهاش
صمیمی شدی؟ باز کاراش یادت رفت؟ باز
سردرد داری؟ باز قرص خوردی؟ باز؟ باز؟ باز؟
چون اون فردی که دارید این سوالارو ازش
میپرسید اگر میتونست یا میخواست قطعا
انجام نمیداد.
هدایت شده از - Atomospher -
بعضی وقتا هم تو مدرسه الکی میرفتیم مدادمون رو دم سطل آشغال میتراشیدیم که فقط پاشیم یه دوری تو کلاس بزنیم😂
شاید عجیبترین خصلت آدمی همینه؛ اینکه فکر میکنه دیگه نمیتونه. فکر میکنه این دفعه آخرین باری بوده که تونسته دووم بیاره و بیزارتر و خستهتر دیگه نمیتونه بشه. میگه کافیه یک بار دیگه از هم بپاشم تا زندگیم رو تموم کنم. ولی همیشه ادامه میده. بازم میبینه زندهست و وقتی برمیگرده گذشته رو نگاه میکنه میبینه صد تا از این بدبختیها رو رد کرده و منتظر بعدیه. این جون آدمی هم جالبه واقعا.
ترکیب ترسناک؟
یه فردِ overthinker با یه قلب فوق العاده حساس و حس شیشم بسیار قوی.
اگه بخوام بگم حال این روزا چجوریه، باید یه
خواب بعد از ظهری رو یادتون بیارم که وقتی
بیدار میشی غروب شده و همه چراغها
خاموشه و کسی تو خونه نیست.
قدر خودت رو بدون. قدر سلامت روانت، اعصابِ آرومت، تایمت، حضورت. آدمی که قدر خودش رو ندونه رو بقیه زیر پا له میکنن. صرفا کسی نباش که توی حرف میگه من قدرِ خودمو میدونم. برای هر کسی تایم نذار. بخاطر هر کسی خودت رو اذیت نکن. هر جایی قرار نگیر. هر موقعیتی رو به هر دلیلی قبول نکن. اونجا که باید ناراحت شی، ناراحت شو. اجازه نده بهت بیاحترامی کنن. حضور تو، اگه جایی دیده نمیشه، اونجا رو ترک کن. اون حضوری که به چشم یه سریا نمیاد، یه جای دیگه احتمالا بشه نور کس دیگهای بشه؛ فقط باید قدرت گذر کردن رو داشته باشی و بدونی که لایق چه چیزایی هستی.
بلاخره روزای سخت که همیشگی نیست.
یه روز تموم میشه و تو میمونی و
خوشبختیهایی که براش جون کندی.