🔰 مشکل ما در دینداری، کمبود ایمان نیست، سبک زندگی است!
➖ ما برای دینداری کردن بیش از نیاز به آگاهی، عقیده، ایمان و عواطف معنوی، نیاز به سبک زندگی داریم. سبک زندگی یعنی چگونه زندگی کردن. سبک زندگی ما، شخصیت و عادات ما را میسازد، سبک زندگی، رفتار ما را شکل میدهد، اینجاست که اجرای دستورات خدا سخت میشود یا آسان.
➖بیشتر دین، دستور زندگی است و میگوید بیا تا من رفتارت را تنظیم کنم. رفتارت را که تنظیم کردم درست میشوی. حالا شما میخواهی فرزندت دیندار شود، چهکاری باید انجام دهی؟ مقابلش قرآن یا مفاتیح بخوانی؟! اینطوری بچه دیندار میشود؟
➖در سبک زندگی، بچهات را چابک، سختکوش، خوب از خواب بیدار شو بار بیاور، بچهات با یکذره اعتقادات نماز میخواند. جوانهای که نماز نمیخوانند، تقریباً همه خدا را دوست دارند و به خدا معتقد هستند، خیلی هم آدمهای نازی هستند. مشکلشان چیست؟ تنبلی!
➖یکی از ارکان اصلی سبک زندگی، با حسابوکتاب زندگی کردن است. کسی که اهل محاسبه در زندگی دنیایش، نیست، در زندگی معنویاش هم اهل محاسبه نخواهد بود. «امام باقر(ع): مَنْ كَسِلَ عَنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَكْسَل»(کافی، ج۵، ص۸۴) کسی که حال ندارد زندگی دنیایش را درست کند، این آدم بیشتر حال ندارد آخرتش را درست کند.
🔲 به چه دلیل باید محاسبه نفس کنیم؟
➖ ما در جهان بهشدت با حساب و کتابی زندگی میکنیم که بدون حساب و کتاب نمیشود در آن زندگی کرد.
➖ انسان موجود پیچیدهای است که بدون حساب و کتاب رمزگشایی نمیشود.
➖ بالاخره ما قیامتی داریم که در آن از ما حساب میکشند. قبل از آن حسابرسی، خودمان به حسابمان برسیم. امام سجاد (ع) جداگانه برای جهنم گریه میکنند، جداگانه برای حسابوکتاب روز قیامت.
🔹حاج اقا پناهیان
💠 مفهومِ مبارزه ی تمدنی و ضرورت آن
🔻اگر سطح مبارزه به مقیاس تمدنی ارتقا پیدا نکند حذف خواهیم شد...
🔻امام خمینی (ره) :
اگر وضع به همان منوال خان خانی و #بورس بازی و زمینخواری بماند که باز یک طبقه اشراف بدون رسیدگی به وضعشان، که غالباً بر خلاف موازین شرعیه است، در اروپا به عیش و عشرت مشغول و یک طبقه عظیم فقرا برای آنان- بر خلاف موازین- کار کنند و با فقر و فاقه زندگی کنند، برای حکومت اسلام و اسلام و قانون اساسی باید فاتحه خواند.
🔻آیت الله میرباقری:
اگر سطح مبارزه خود با دشمن را به سطح #مبارزه_تمدنی ارتقاء ندهیم دشمن با تمدن خویش ما را حذف خواهد کرد.
💠 پی نوشت:
مبارزه ی تمدنی یعنی پس از مرحله ی انقلاب سیاسی، نظامات اقتصادی و طبی و تربیتی و معماری و... دشمن را نپیذیریم و خود مدل جایگزین پیشنهاد بدهیم؛ اگر این نظامات را بپذیریم کما فی الحال خطر حذف ما و هویت ما وجود دارد.
✍ برای احیای نظامات اسلامی و تمدن اسلامی باید برویم درب خانه اهل بیت علیهم السلام ، چون حقیقت همه علوم (اقتصاد ، طب ، معماری ، روانشناسی ، جامه شناسی ، تربیت ، صنعت و... ) فقط نزد اهل بیت علیهم السلام است
#اقتصاد_اسلامی
#طب_اسلامی
#معماری_اسلامی
#روانشناسی_اسلامی
#جامه_شناسی_اسلامی
همیشه میگفت¹: «همۀ گرفتاریها از توقع است». وقتی یاد بگیری از کسی توقع نداشته باشی هم خودت راحتتری هم دیگران.
📕 کتاب مربعهای قرمز صفحه ۱۴
خاطرات شفاهی #حاج_حسین_یکتا
¹) مرحوم آیتالله میرزا علی احمدی میانجی
13.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مروری بر دستاوردهای انقلاب اسلامی شکوهمند مردم ایران
پیشرفتهایی که دیده نمیشوند
#دهه_فجر_مبارک
🦋🦋🤍🦋🦋
#صدقه_و_وسوسه_شیطان
✍امام علی (ع) فرمودند: یڪ روز دیناری صدقه دادم رسول خدا فرمودند: یا علی آیا میدانی ڪه صدقه از دست مومن خارج نشود مگراینڪه از دهان هفتاد شیطان بیرون آید ڪه هر یڪ او را با وسوسه خود از دادن منع می ڪنند (یڪی گوید نده ڪه ریا میشود ودیگری میگوید نده ڪه او مستحق نیست و آن دیگر گوید نده ڪه خود بدان محتاج خواهی شد و ) وقبل از آنڪه به دست سائل برسد بدست خدا خواهد رسید.
📚ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،
ترجمه غفاری، ص۳۱۴
🔴 حکمت مسح سر در وضو👌
💥 در جمجمه یک درز و شکاف وجود دارد که در منابع طب سنتی به آن یافوخ و در طب نوین شیار ساژیتال گفته میشود.
✅حکما به افرادی که دارای مغز خشکی هستند که یکی از عارضههای آن خواب سبک و سوت گوش هست، توصیه می کنند که مسیر درز یافوخ را با روغن بنفشه یا بادام شیرین چرب کنند.🍾
💥یکی از رطوبتبخشهای طبیعی دیگری که باید خیلی خیلی به آن توجه کنیم، کشیدن مسح سر هست که در طی شبانهروز چندین مرتبه به مغز رطوبت بخشیده و باعث آرامش اعصاب و ... در فرد میگردد.
#حکمت_مسح_سر_در_وضو
#بهداشت
بسم الله الرحمن الرحیم
#من_زنده_ام
قسمت_صد و چهل وهفتم
با تاریک شدن هوا یاد شبی افتادم که با دوستانت توی قبر خوابیدی تا دیگر از مرگ نترسی و من و سید صدای سگ در آوردیم و شما را ترساندیم.
تو با مرگ شوخی می کردی و ما با تو.تو داشتی مرگ را مشق می کردی و ما مشق های تو را خط می زدیم.
آن خاطرات تکه های پازلی بود که اگر آن را به درستی کنار هم می چیدیم می توانست تصویر روشنی از سرنوشت امروز تو برای ما بسازد . اما ما چقدر ساده و بی تفاوت از کنار لحظه ها و حادثه ها عبور می کنیم . آن شب وقتی افتادی ، من ایستاده بودم و نگاهت می کردم و همه حواسم به تو بود که نکند آسیبی دیده باشی . تو آن شب از سرای مردگان فرار کردی و حالا در قبرستان ، یکباره بغضم ترکید و زار زدم . وقتی قصه را برای رحمان و عبدالله تعریف کردم ، آنها هم با من هم دل و هم صدا شدند .
آن شب توی آن قبرستان سرد با مشتی از مردگان خاک همنشین شدیم . فقط صدای ما شنیده می شد . فکر اینکه تنها توی این سالن خوابیده ای و می ترسی ، مثل خوره به جانم افتاده و بی قرارم کرده بود . تمام شب دور آن اتاقک چرخیدیم و چرخیدیم . گاهی دلم می خواست با مشت ولگد آن قفل لعنتی را بشکنیم و داخل برویم اما می دانستم این کار عاقلانه نیست .
صبح شد چند نفر جنازه بر دوش وارد قبرستان شدند و عده ای هم به دنبال جنازه آمده بودند تا برای آخرین بار عزیزشان را بدرقه کنند .
راستی ما به استقبال تو آمده بودیم یا به بدرقه ات؟
آنها با گریه و زاری قریب به دو ساعت در کناره جنازه پدرشان در انتظار مرده شور و گورکن بودند و به یاد روزهای خوش و ناخوش بر سر و روی خودشان می زدند . با آمدن مرده شور که مردی میانسال با سینه ای ستبر و موهای جو گندمی بود همه به سمت غسالخانه رفتند . همین که در غسالخانه باز شد ، من و رحمان و عبدالله زود تر از صاحبان عزا وارد شدیم و هاج و واج دور و برمان را نگاه کردیم .
مرده شور خشمگین و عصبانی همان طوری که مرده ها را این طرف و آن طرف می انداخت ما را به بیرون پرت کرد . تحمل فشار دست هایش ما را عصبی تر کرده بود . از غسل دادن مرده که خلاص شد ، کشیدیمش کنار و یواشکی بهش گفتیم ، ما از راه دور اومدیم . دو روز تو راه بودیم .
دیشب تا صبح توی این قبرستان راه رفتیم و خودمون رو به در و دیوار کوبیدیم . دنبال خواهرمون اومدیم . آدرس سردخونه این جا رو دادن .
یکی من می گفتم یکی رحمان ، یکی عبدالله ، حرفمان رو برید و گفت : من بدون دستور اجازه ندارم در سردخونه رو باز کنم .
- کی باید دستور بده؟
- دستور هم بدن شما باید کارت شناسایی داشته باشین .
عبدالله کارت شرکت نفت را نشانش داد من هم کارت سپاه را
گفت : چرا فامیلی شما با هم فرق می کنه؟
بغلش کردم و بوسیدمش و التماسش کردم ، با ما راه بیا .
- این کارت ها چیزی رو نشون نمی ده
- این جسد یه دختر مجهول الهویه است . آدم بزرگی آدرس رو داده و ما رو کشونده اینجا که بیایم این جسد رو شناسایی کنیم . ما پنج ماهه خواهرمون رو گم کردیم .
- برین با اون آدم بزرگ بیاین .
- تو را به جان مادرت قسم به ناموست قسم ، به شرافتت قسم ، در رو باز کن .
در جواب همه این التماس ها گفت امروز جمعه است ، مرده ها هم تعطیلن! همین که جمله اش تمام شد رحمان که دیگر طاقتش طاق شده بود رفت زیر دو لنگش و خواباندش روی زمین و کوبید توی دل و شکمش ، هر چه از او جداش می کردیم دوباره طرف را به باد مشت و لگد می گرفت .
مرده شور بیچاره از دست رحمان دور قبرستان می دوید . سرانجام او را گرفت و مثل نعش کشیدش و آوردش ، آنقدر عصبانی بود و خون جلو چشمش را گرفته بود که داد می زد ؛
- از بس مرده شسته همه رو مرده می بینه . مردک یه جو غیرت و عاطفه نداره . حالا بگو ببینیم ما دوتائیم یا چهارتا ؟
پایان قسمت صد و چهل و هفتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا انتها ببینید!
هر ویدئویی تو اینترنت دیدید یک درصد احتمال بدید ساختگی باشه...