Part03_ایران مقتدر.mp3
10.91M
📗کتاب صوتی
"ایران مقتدر"
خلاصه ای از کتاب #صعود_چهل_ساله
قسمت 3️⃣
* آشنایی با زیست بوم فناوری و نوآوری ایران
*پیشرفت های زیرساختی ، صنعتی و انرژی
* بررسی حوزه حمل و نقل، انرژی و صنعت
* بررسی حوزه کرامت زن
*مقایسه وضعیت زنان در قبل و بعد انقلاب
* بررسی حوزه عزت و اقتدار ایران
*پیشرفت ها و دستاوردهای نظامی
#پایان
🔴👈 چرا در خانه ات را محکم می بندی !
💎اینکه میگوییم انسان باتقوا باشد، نه اینکه خواسته باشیم انسان را محدود بکنیم؛ بلكه منظور، محفوظ بودن انسان و در آسایش و امنیت بودن او است؛ مثلاً سر چهار راه، چراغ خطر است. یک کسی بگوید: «چرا ما را محدود کردید؟ این خلاف آزادی است. انسان باید آزاد باشد. چرا اینجا چراغ، جلوی من را گرفته و نمیگذارد بروم⁉️
🔵👈 این چراغ خطر، محدودیت نیست؛ این مصونیت خون و جان شماها است و باید باشد. اگر نباشد، اوضاع به هم میخورد. بر اثر رعایت نكردن این قوانین، هر روز چه مقدار خسارتهای مادی و جانی وارد میشود؟ تقوا، عیناً همین است.
✅ هریک از احکام الهی را که در نظر بگیرید، برای مصونیت است، نه محدودیت.
🔵👈 اگر به خواهرها میگویند با #حجاب باش، این حجاب، محدودیت نیست؛ بلكه مصونیت است. باید حفظ بشود، تا نگاه بیگانه به او نیفتد و حفظ شود. میگویند اسلام، محدودیت است. کدام محدودیت⁉️
🔴👈 شما شب درِ خانهات را باز بگذار، درِ گاوصندوقت را هم باز بگذار. چرا در را محکم میبندی؟ برای اینكه سبب مصونیت اموال تو است. #تقوا هم برای حفظ و مصونیت انسان از آفات و آسیبها و خطرات است.
🔊🌸 آیت الله ناصری رحمت الله علیه
#درس_اخلاق
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت ۲۶ معلوم است که
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰
📙رمان امنیتی #شهریور 🌾
✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا
قسمت 27
و دستش را میزند زیر چانهاش. افرا اما، در سکوت نشسته روی صندلی؛ خیره به منتظری. از نگاهش پیداست که فکرش جای دیگر سیر میکند. بعد از ملاقات با منتظری، افرا تا بعد از غروب گم و گور شد و شب برگشت؛ با چشمان پف کرده و دماغ قرمز. نه من چیزی پرسیدم و نه او حرفی زد؛ اما مطمئنم به زودی خودش وا میدهد.
منتظری با بسم الله شروع میکند و هنوز درحال گفتن مقدمات سخنرانی ست که سه مرد و یک زن، میدوند به سوی سن. مردها کت و شلواری و زنها چادری.
دویدنشان، آن هم در شرایطی که همه در سکوت و سکون، برای شنیدن حرفهای منتظری نفس در سینه حبس کردهاند، توجه خود منتظری را هم جلب میکند و البته ما را.
با سکوتِ منتظری، همهمه در سالن جان میگیرد. همه میدانند دویدن چند مرد و زن مشکیپوش با هیبت بادیگاردها، آن هم در یک سالن همایش، اصلا معنای خوبی ندارد. سرم تیر میکشد از بوی تند حادثه.
روی سن، دنبال آن دختر محافظ میگردم و با دیدنش، دلم در هم پیچ میخورد. از پشت پرده میآید بیرون و میدود سمت منتظری. سرش را خم میکند تا حرفی بزند که محرمانه است؛ چون حواسش هست قبل از حرف زدن، میکروفون را خاموش کند.
منتظری با اخمهای درهم کشیده، با دختر گفت و گو میکند. بادیگاردها در میان نگاههای پرسشگر حضار، خودشان را میرسانند به سن و سوالاتی که از سوی مردم به سمتشان پرتاب میشود را بیپاسخ میگذارند.
منتظری وقتی میبیند محافظها دارند پشت هم از پلههای سن میروند بالا، با چشمان گرد از جا بلند میشود. یکی از محافظها که از بقیه سن و سالدارتر و درشتتر است، میکروفون را از روی میز برمیدارد و روشن میکند و چهار محافظ دیگر، دور منتظری را میگیرند و میبرند پشت صحنه. همهمه بلندتر میشود. حالا دیگر همه فهمیدهاند واقعا اتفاق خوبی قرار نیست بیفتد.
مرد محافظ، پشت میکروفون فوت میکند و تمام سالن را با نگاه نافذش از نظر میگذارند. نگاهش که به من میرسد، چند لحظه مکث میکند میگذرد.
نگاه من هم قفل میشود روی مرد محافظ. انگار جایی دیدهاماش. قدبلند و چهارشانه است، با سری کچل، پوست سبزه و تهریش سپید که خبر از سن بالایش میدهد. کجا او را دیدهام...؟
میگوید: توجه کنید لطفا... توجه کنید...
صدای بم و محکمش غلبه میکند بر صدای زنبوروار گفتوگوها و از آن میکاهد. ادامه میدهد: عزیزان، لطفا در کمال آرامش از سالن خارج بشید. سالن مورد تهدید تروریستی هست.
خود کلمه «تروریستی»، مثل بمب میافتد میان جمعیت و میترکد. از یک جیغ شروع میشود و به تمام سالن سرایت میکند. مرد بدون این که حرف اضافهای بزند، میکروفون خاموش را روی میز میگذارد و همان بالا میایستد.
همه هجوم بردهاند به سمت درهای خروجی. کیف، تلفن همراه، بطری آب، خودکار و دفترچه و حتی آدمها... همه رفتهاند زیر دست و پا و جیغهاشان حل میشود میان جیغ بقیه. ماموران انتظامات و حفاظت، میان مردم و نزدیک در خروجی، سعی دارند این آشفتهبازار را سامان دهند و مردم را به سلامت، خارج کنند از سالن.
سر میچرخانم به سمت افرا و آوید. انگار فقط ما سه نفریم که جیغ نمیزنیم. افرا سرش را محکم چسبانده به پشتی صندلی، چشم بسته و زیر لب چیزی زمزمه میکند. آوید هم روی صندلی، نیمخیز نشسته، دست من را در دستش گرفته و با چشمان نگران، خیره است به جمعیتِ هراسان که پشت درهای خروجی موج میزنند.
و من... گیجم.
#ادامه_دارد ...
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#فاطمه_شکیبا
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
زندگیهایمان پر از گرههای کور شده است،پر از حیرانی،دلواپسی...
...و تو خود گفتی که گشایش روزهای سخت ما در دعا برای ظهور توست...
اینک این ما و این دست های رو به آسمانمان...
این ما و این زمزمه های بغض آلودمان...
این ما و این استیصال و اضطرارمان...
...ما برای پایان این فراق دعا می کنیم و تو،ای آبرومندترینِ خلق نزد خدا،به دعایمان آمین بگو...
...که ما روسیاهیم و گنه کار و تو حجت خدایی و دلیل استجابت...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
از روضه هفتگی ات پا گرفته ایم در بین نوکران شما جا گرفته ایم گریه برای تان شده سر مایه ای که ما ا
📢اطلاعیه
به علت سردی و برودت هوا و سختی رفت و آمد فردا مراسم هفتگی هیئت برگزار نمیشود .
ان شا الله پنجشنبه مراسم شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام ساعت ۲/۴۵ بعدازظهر در خدمت شما عزیزان هستیم.
✅لطفا رسانه باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️بهار و بهاران، ارمغان طراوتِ حمد توست، ای بهارِ مکرر!
سلام بر تو هنگامی که حمد و استغفار میگویی!
✨ السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❤️
⏳ ۲۲ روز مانده به نیمه شعبان
#تا_همیشه_سلام
✅ همینقدر که سعی میکنیم از کم و کاستی های این روزها بگیم، خیلی خوبه که کمی هم از تلاش دولت برای رفاه مردم هم بگیم...
#جهادتبیین
#جهادروایت