تا خوبها خوبتر نشوند، بدها خوب نمیشوند...
👌
ما در قبال تمام کسانی که راه کج می روند
مسئولیم.
حق نداریم با آنها برخورد تند کنیم.
از کجا معلوم که ما در انحراف این ها نقش
نداشته باشیم؟
•شهــیدمحمدابراهیــمهمــت•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپی دیدنی از کربلای معلی-
صبح بین الحرمین🌈☀️
💕تقدیم به عاشقان حسینی 🌹
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🎬کلیپی دیدنی از کربلای معلی- صبح بین الحرمین🌈☀️ 💕تقدیم به عاشقان حسینی 🌹
ان شاءالله بزودی زود نفس کشیدن تو این هوا نصیب و قسمتتون بشه🌼🌼💐💐
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
یا زهرا س:
📖 #معنی_یعسوب_الدین
یعسوب الدین یکی از القاب زیبای امیرالمؤمنین علیه السلام است. آیا می دانید یعسوب به چه معناست؟ عرب به فرماندهی زنبورهای عسل "یعسوب" می گوید. هنگامی که زنبورهای کارگر گل ها را برای درست کردن عسل می مکند و به کندو باز می گردند، ابتدا مورد بازرسی قرار می گیرند. بدین صورت که فرمانده زنبورها "یعسوب" در جلوی در کندو می ایستد. آنگاه زنبورها را بو می کند، هر زنبوری که بر روی گل بدبود نشسته باشد و توشه بدبو به همراه داشته باشد حق ورود به کندو را ندارد، بلکه مورد تهاجم زنبورهای نگهبان واقع می شود، و اگر موفق به فرار نشود لاشه ی او موجب عبرت سایر زنبورها خواهد شد. آری امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز در روز قیامت بر در بهشت می ایستد، و هر کسی را که بوی ولایت آن حضرت را با خود نداشته باشد از ورود به بهشت محروم می نماید. ابن مسعود میگوید: رسول خدا صل الله علیه و آله در مسجد به شانه ی علی علیه السلام زد سپس فرمودند: این مرد و شیعه او، رستگارانند. بحارالانوار 7/178/15
🕋 *امسال بدون حج گذشت!!!*
‼️ *یادتونه سالهای گذشته مدام در ایام حج مطالبی منتشر میشد که با پولی که از طرف ایرانی-ها صرف هزینه حج میشه چه کارهای عجیب و غریبی میشه کرد و چندصد تا بیمارستان فوق تخصصی در شهرهای ایران میشه ساخت و چند میلیون فقیر رو میشه از فلاکت درآورد و چقدر لامبورگینی با پول ما وارد عربستان خواهد شد و....*❗
🔹 *و کلا برای رفع هر مشکل اقتصادی که وجود داشت رو گردن هزینه های مردم برای حج میانداختند؟*
◽ *امسال هیچ ایرانی به حج نرفت، پولی هم از کشور بابت حج از کشور خارج نشد، بسم الله! دستاوردهای اقتصادیشو برای ما بشمارید..*
◽ *تا حالا چند تا بیمارستان ساخته شد و به چند تا فقیرکمک شد؟؟؟*
*دیدید همه این حرفها برای دلسوزی فقرا نبود؟*
هدف فقط *کم رنگ کردن باورهای مردم به مسائل شرعی و دینی* بود
هدف فقط *دين گريز كردن مسلمانان* است.
🔹بیایید ترفندهای دشمن را بشناسیم و از عقل خود استفاده كنيم تا هر خرافاتي را به اسم دین به خورد مردم ندهند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بغض و اشک خبرنگار و بیمار
وقتی تنهایی، برای سالمندان غم انگیزتر از ابتلا به کروناست!
🌺تذکر روزانه
أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ
آيا به چيزهايى كه خدا آفريده است نمىنگرند كه براى سجده به درگاه او سايههايشان از راست و چپ حركت دارند و در برابر او خاشعند؟
وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلَائِكَةُ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ
هر چه در آسمانها و زمين است از جنبندگان و فرشتگان خدا را سجده مىكنند و تكبر نمىورزند.
نحل/۴۸-۴۹
🌹
🌸مقام والاى آل محمّدعليه السلام
#نهج_البلاغه
🔅هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ، وَ لَجَاُ اَمْرِهِ، وَ عَيْبَةُعِلْمِهِ، وَ مَوْئِلُ حُکْمِهِ، وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ، وَ جِبالُ دينِهِ
💠عترت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جایگاه اسرار خداوندی و پناهگاه فرمان الهی و مخزنِ علم خدا و مَرجع احکام اسلامی, و نگهبان کتاب های آسمانی و کوه های همیشه استوار دین خدایند.
خدا به وسیله اهل بیت علیه السلام پشت خمیده دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت.
📚 #خطبه ۲
قريبٌمنالقلبولوبينناألفبلد
به قلبم نزديکی ..؛
حتیاگربينمانهزارشهرفاصلهباشد ...
#حسینجانم♥️
🔴 تمام کوشش شیطان ❗️
بپرهیزید از اینکه خدای نخواسته حبّ دنیا و حبّ نفس بتدریج در شما رو به فزونی نهد، و کار به آنجا رسد که شیطان بتواند ایمان شما را بگیرد. گفته میشود تمام کوشش شیطان برای ربودن ایمان است.
⭕️تمام وسایل و جدّیت های شبانه روزی او برای این است که ایمان انسان را برباید. کسی سند نداده که ایمان شما ثابت بماند. شاید ایمان «مستودع» باشد، و آخر کار شیطان از شما بگیرد، و با عداوت خداوند تبارک و تعالی و اولیای او از دنیا بروید. یک عمر از نعمت های الهی استفاده کرده، سر سفره امام زمان (ع) نشسته، و آخر کار خدای نخواسته بیایمان و با دشمنی با ولی نعمت خود جان بسپرید. بکوشید اگر عُلقه، ارتباط، و محبّتی به دنیا دارید، قطع نمایید.
(امام خمینی(ره) - جهاد اکبر ، امیر کبیر، 1360 ، ص57 )
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
✨✨✨✨✨
13.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 اگر انسان به امام نرسد، حتی در دینش هم مبتلا به ضلال است.
#استاد_میرباقری
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هفتم
💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود.
جهت مقام #امام_مجتبی (علیهالسلام) را پیدا نمیکردم، نفسی برای #دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد.
💠 میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی میشد به خانه برگردم؟
رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش میچرخید برای حال حلیه کافی بود و میترسیدم مصیبت #شهادت عباس، نفسش را بگیرد.
💠 عباس برای زنعمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و میدانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره میکند.
یقین داشتم خبر حیدر جانشان را میگیرد و دل من بهتنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک #مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا میزدم.
💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان #منتظر حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آنها را به درمانگاه آورد.
قدمهایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمیشد چه میبینند و همین حیرت نگاهشان جانم را به آتش کشید.
💠 دیدن عباس بیدست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش میلرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش میشکست و میدیدم در حال جان دادن است.
زنعمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفسشان بند آمده بود.
💠 زنعمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لبهایی که بهسختی تکان میخورد #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را صدا میزد.
حلیه بین دستانم بال و پر میزد، هر چه نوازشش میکردم نفسش برنمیگشت و با همان نفس بریده التماسم میکرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!»
💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و میدیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه میشکافد که چشمانش را با شانهام میپوشاندم تا کمتر ببیند.
هر روز شهر شاهد #شهدایی بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده میشدند یا از نبود غذا و دارو بیصدا جان میدادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل #مدافعان شهر که همه گرد ما نشسته و گریه میکردند.
💠 میدانستم این روزِ روشنمان است و میترسیدم از شبهایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپارهباران #داعش را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم.
شب که شد ما زنها دور اتاق کِز کرده و دیگر #نامحرمی در میان نبود که از منتهای جانمان ناله میزدیم و گریه میکردیم.
💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی میکردیم.
همه برای عباس و عمو عزاداری میکردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم میسوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه #خدا میبردم.
💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظهای از آتش تب خیس عرق میشدم و لحظهای دیگر در گرمای ۴۵ درجه #آمرلی طوری میلرزیدم که استخوانهایم یخ میزد.
زنعمو همه را جمع میکرد تا دعای #توسل بخوانیم و این توسلها آخرین حلقه #مقاومت ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلیکوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند.
💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو #مظلومانه درد کشیدند و غریبانه جان دادند.
دیگر حتی شیرخشکی که هلیکوپترها آورده بودند به کار یوسف نمیآمد و حالش طوری به هم میخورد که یک قطره #آب از گلوی نازکش پایین نمیرفت.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه میچرخید و کاری از دستش برنمیآمد که ناامیدانه ضجه میزد تا فرشته نجاتش رسید.
خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفتهاند هلیکوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به #بغداد ببرند و یوسف و حلیه میتوانستند بروند.
💠 حلیه دیگر قدمهایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلیکوپتر هزار بار جان کندم.
زودتر از حلیه پای هلیکوپتر رسیدم و شنیدم #رزمندهای با خلبان بحث میکرد :«اگه داعش هلیکوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت میبری، چی میشه؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 قرآن: روز قیامت حتماً از نعمت ولایت سؤال میشوید!
⚠️شاید امسال، سال امتحان عزاداران باشد..
🔻مدل عزاداری را عوض کن، اما یک وقت به بهانۀ کرونا برای محرم کم نگذاری!
#تصویری
@Panahian_ir
داردشروعميشودالشامشامشام
زخمِزبانوهلهلہومجلسِحرام
سنگينیِنگاهِبدِهرزهچشم ها
زينب،لباسِپارهوبازاروازدحام😭
#روضہاسارتـــ...
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
۲۲ذی الحجه سالروزشهادت
شیخ الحواریون،حضرت میثم تمّار
(رضوان الله تعالی علیه ونورمرقده)
در روز بیست و دوم ذی الحجه سال ۶۰ هجری مصادف با سوم مهر سال ۵۹ هجری شمسی حضرت میثم تمار (سلام الله علیه) به دست ابن زیاد ملعون(لعنه الله علیه)به شهادت رسید.
جناب میثم تمار(سلام الله علیه)از شیعیان و اصحاب جلیل القدرحضرت امیرالمومنین(صلوات الله علیه)بوده که جزو دعوت کنندگان حضرت سید الشهدا(صلوات الله علیه)و بیعت کنندگان با حضرت مسلم بن عقیل(سلام الله علیه)است و به خاطر اهمیت جایگاه او در بین کوفیان ابن زیاد او را به زندان انداخت.
سرانجام عبیدالله بن زیاد ملعون، جناب میثم تمار(سلام الله علیه)را بر همان درخت خرمایی که حضرت امیرالمومنین(صلوات الله علیه) وعده داده بودند به دار آویخت.
اما حتی بر( بالای دار) هم زبان حضترت میثم(سلام الله علیه) به مدح و ثنای حضرت امیرالمومنین(صلوات الله علیه)و فضائل حضرت مشغول بود تا اینکه مطابق با اخبار غیبی مولا زبان حضرت میثم (سلام الله علیه)را به دستور ابن زیاد از پشت سر خارج کردندوجنازه مطهرشان رابالای آن درخت نگه داشتند وبعدبه قناره آویزان نمودند
منابع:
اعلام الورى،ج۱،ص۳۴۳
منتخب التواريخ،ص۱۳۱
وقايع المشهور،ص۲۴۰
خیلی حسین زحمت مارا کشیده است...🌺🌱🌺🌱🌺🌱
آماده سازی حسینیه خادم الزهرا سلام الله علیها در استانه ماه محرم ، ماه اشک و عاشقی
🌺تذکر روزانه
وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ
اگر خداوند بخواهد كه مردم را به گناهشان هلاك كند، بر روى زمين هيچ جنبندهاى باقى نگذارد، ولى عذابشان را تا مدتى معين به تأخير مىافكند. و چون اجلشان فرارسد، يك ساعت پس و پيش نشوند.
نحل/۶۱
🌹
🕊عمر گذشت، وز رُخَش سیر نشد نظارهام
حسرت او نمیرود از دل پاره پارهام...
#فروغی_بسطامی
🌷 رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) :
💢 إِيَّاكُمْ وَ دَعْوَةَ الْوَالِدِ فَإِنَّهَا تُرْفَعُ فَوْقَ السَّحَابِ حَتَّى يَنْظُرَ اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهَا فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ارْفَعُوهَا إِلَيَّ حَتَّى أَسْتَجِيبَ لَهُ فَإِيَّاكُمْ وَ دَعْوَةَ الْوَالِدِ فَإِنَّهَا أَحَدُّ مِنَ السَّيْف.
👌 از نفرين پدر خود ، سخت بپرهيزيد ، زيرا چنين نفرينى «ابر» را هم مى شكافد و بالاتر مى رود ، و مورد توجه خدا قرار مى گيرد ، تا جايى كه #خداوند متعال مى فرمايد : آن نفرين را نزد من آوريد تا مستجاب گردانم.
🍂 بنابراين ، از نفرين و دعاى پدر عليه خود ، سخت پرهيز داشته باشيد، زيرا از #شمشير برّنده تر است!
📖 النوادر راوندي ، ص۵
هدایت شده از پایگاه اطلاع رسانی هیأت های همدان
🏴((اهمیتروضههایخانگی))🏴
🎤استـاد اخـلاق و معــرفــت
👈مرحومحاجآقامرتضیٰتهراني(ره):
«روضه گرفتن در منازل،شیوه و روش اهلبیت(عَلَیهِمُ السَّلام) است.✅
‼️ #روضههایخانگی را به #مساجد نبرید!!!
‼️این خلاف "فکر معصوم" است!!!
◼️امام رضا(علیهالسّلام) #نفرمود
که امروز #اول_محرم است؛
پس خانم ها و آقایان به مسجد برویم
و آنجا روضه بخوانیم!!
🏠حضرت،منزل خود را مجلس عزای اباعبداللهالحسینعلیهالسّلام کرد...
@etelaresanihamedan
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
💠 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
💠 رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
💠 هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
💠 من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
💠 در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
💠 نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
💠 پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
اطلاعیه 📢📢📢📢
🥀🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱
این هفته نماز جمعه برگزار میشود
فردا
جمعه
۲۴ مرداد ماه
خادمین عزیز و گرامی ستاد برگزاری نماز جمعه!
ضمن اطلاع رسانی به همه همشهریان گرانقدر
جهت خدمتگزاری و برپایی نماز جمعه
راس ساعت ۱۱ صبح روز جمعه
در محل حسینیه امام ره حاضر باشید.
ماسک و دستکش الزامیست.
به همه خادمین اطلاع رسانی فرمایید
🔻🔻معاونت خواهران ستاد نماز جمعه شهر همدان
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
سید و سرور گرامی
حاج آقای مومنی عزیز
به تعبیر خودتان «ما از بعضی خودی ها دلخوریم»
موضع رهبر معظم انقلاب شفاف است و فرمودند «همه تابع قانون هستیم و خود من هر تصمیمی که ستاد ملی مبارزه با کرونا گرفت عمل میکنم»
دیگر جای این نیست که شما فریاد بزنید و بگویید «کسی حرف از تعطیلی جلسات دهه محرم نزند!»
نخیر سید جان. اگر لازم باشد، حرف از تعطیلی دهه محرم هم خواهند زد و اولین کسی هم که عمل خواهد کرد، امام جامعه میباشد و الباقی ملزم به رعایت قانون و تبعیت از سیره ولی فقیه میباشند.
لذا لطفا و جسارتا روی منبر برای قانون، شاخ و شونه نکشیم.
جسارتا اینکه در جلسه تصمیم گیری ستاد مبارزه با کرونا من و شما را دعوت نکردند، دلیل بر این نیست که با هیچ دین شناسی مشورت نکرده باشند. دلیل بر این نیست که حرف حضرت آقا روی زمین ماند و به آن عمل نکردند. لذا احساسی برخورد نکنیم.
ضمنا اینکه بگوییم «بچه هیئتی ها دهه محرم، فاطمه زهرا در هیئت منتظر ماست» نتیجه مطلوبی در میزان و کیفیت تمکین مردم از قانون و حرف رهبری نخواهد داشت. چون همان بچه هیئتی های بزرگوار به خود حق میدهند که فکر کنند «حضرت زهرا در اربعین هم در کربلا منتظر ماست و بزنیم مرزها را باز کنیم و بریم کربلا!»
جسارتا آن وقت، شما پاسخگو هستید؟
دیگر میشود گفت «حضرت زهرا گفتن فقط در هیئت و دهه محرم منتظر شما هستم و امسال خودم تنهایی میرم کربلا و منتظر شما هم نیستم» ؟!
العیاذ بالله
العیاذ بالله
جسارتا فضا را احساسی نکنیم
سینه زن امام حسین، نور چشم همه ماست. حفظ سلامتی و قانون مداری و تبعیت از امر ولایت در دستور کار و آموزش و تمرین به آنان است.
در پایان، صورت نورانی شما را بوسیده و از شما التماس دعای خیر دارم.🌺
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
سلام علیکم
نمیدونم این آقا کیه اما ظاهراً بیشتر از رهبر معظم انقلاب و مراجع تقلید می فهمد! که میگوید «حتی اگر کرونا هم گرفتیم، اصلا مهم نیست و همه باید در مجلس روضه دهه محرم حتما شرکت کنیم.»
شما اگر میخوای جان خودت را بدی بده حرفی نیست اما با کرونا گرفتن تو ، جان صدها نفر دیگه هم به خطر میفته!
یکی از بی اعتقادان به حرف رهبری و مراجع در بحث سرایت ویروس که اصلا مراعات نمیکرد بهم گفت :
من سیاه دانه و نمک و داروی امام کاظم علیه السلام میخورم همه جا هم رفتم و دست به همه چیز زدم و هیچیم نشده!
منم گفتم : شاید تو بتونی بدن خودت را مقاوم کنی اما با رفتار و سلوکت، باعث انتقال به دیگران میشی.
نباید متکبر باشی
این داروها که جلو سرایت رو نمیگیره
روز قیامت ناخواسته توی پروندهات قتل مینويسن من حيث لا تشعر!
چقدر چنین مواضعی به نظام روحانیت لطمه وارد می کند؟
خیلی ها از ترس مرگ دراین هوای گرم دارن ماسک میزنن و سختی های زیادی را تحمل می کنند.
حالا وقتی چنین حرف هائی را می شنوند چه دیدگاهی نسبت به دین وروحانیت پیدا می کنند؟
همین الان که همه ما در این نظام هیچ کاره هستیم وبعضی هامون خیلی گرفتاری داریم، بعضی از مردم ناآگاه، دلیل همه بدبختی ها و نابسامانیهای اقتصادی و غیره را من وشما میدانند!
حالا این حرف های اشتباه امثال این سید محترم هم بهش اضافه کنید!
چه ضربه ای به دین وروحانیت وارد میشود.
#احترام_به_قانون
#حفظ_آبروی_جامعه_روحانیت
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه