🔴سفارش امام رضا علیه السلام به حضرت عبدالعظیم علیه السلام
⬅️سفارش تکان دهنده ی امام به حضرت عبد العظیم خطاب به شیعیان بخوانید و منتشر کنید 👇
📝امام رضا عليه السلام به عبدالعظيم حسنى ـ : اى عبدالعظيم! دوستانم را از جانب من سلام برسان و به آنان بگو كه #شيطان را به خود راه ندهند؛ و ايشان را به راستگويى و امانتدارى سفارش كن. به آنان توصيه كن كه خاموشى گزينند و بحث و #جدلهاى #بيهوده را رها كنند،
⬅️به #يكديگر روى آورند و به ديدن هم بروند؛ زيرا كه اين امور، باعث نزديك شدن به من مى شوند، خود را سرگرم #تكه پاره كردن #يكديگر نكنند؛ زيرا من به جان خودم سوگند ياد كرده ام كه هركس چنين كند و دوستى از دوستان مرا #خشمگين سازد، از خدا بخواهم كه در دنيا، سخت ترين عذاب را به او بچشاند و در آخرت، از زيانكاران باشد. به آنان بگو كه خداوند، نيكوكار ايشان را آمرزيده و از بدكارشان گذشت كرده است، مگر كسى كه بدو #شرك آورد
📌يا دوستى از دوستان مرا آزار دهد و يا نسبت به او قصد بدى داشته باشد؛ زيرا [در اين صورت ] خداوند او را نمى بخشد تا زمانى كه از اين كارها [يا از اين بدانديشى] دست بردارد و اگر دست برنداشت، روح ايمان از دلش كنده شود و از ولايت و دوستى من خارج گردد و نصيبى در ولايت ما نداشته باشد، پناه مى برم به خدا از اين امر.
📙الاختصاص : 247 .
#سفارش_امام_رضا_علیه_السلام_به_حضرت_عبدالعظیم_علیه_السلام
💠چرامااینقدر #شیطان زده هستیم
چرا این قدر ما عقب افتاده هستیم؟ چرا ما باید بواسطه اغراض نفسانیه این قدر خودمان را ببازیم؟ چرا باید وقتی که دنیا به تزلزل درآمده است برای بی اعتنایی ایران به کاخ سفید و سیاه چراما بایدتوجیه کنیم مسائل آنها را؟ چرا ما باید این قدر غرب زده باشیم یا شیطان زده؟
#امام_خمینی
📚صحیفه نور جلد ۲۰ صفحه ۵۱
🗓مورخ: ۱۳۶۵/۰۸/۲۹
@khaharankhademozahra
[ أیْن الْقُلُوبُ الّتی وُهِبَتْ لله ...]
🌱| کجایند دل های به خدا پیش کش شده؟!
نهج البلاغه / خطبه 144
قول هایم به خداوند؛
پوچ از آب،در آمدند!
آن وقت که؛
#شیطان
با دنیا!!
به سراغم آمد...
چقدر آدم #بدبخت است!
گاهی ما (#من) خدا را به شیطان می فروشیم!
خوش به حالت شیطان!
چقدر تو ، همراه داشتی در این دنیا!
الهی!
نوری بتابان بر تاریکی دلم...
#من بی #تو !
غرق میشوم در مرداب #نفسم ...
إِلهی أَنت کما اُحب
فَجعَلني کما تُحبْ...
#باید_نسبت_به_مؤمنین_محبت_داشته_باشی💚
#آیتالله_حائری_شیرازی
🔸اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمی رسید🔸
اگر کسی، مومنی را به عنوان #مومن در آغوش بگیرد یا با او دیدار کند، مثل این است که خدا را در عرش زیارت کرده است. چه حرف عجیبی است درباره ی انسان!! این معنای #انسان_شناسی است: «من زار أخاه المومن کمن زار الله فی عرشه»؛ این تعریف انسان است. یعنی انسان موجودی است که می تواند دیدن او به معنای دیدن خدا باشد.
اما شما می گویید مگر می شود؟ همین «#مگر_می_شود»، کار دستت می دهد! او گفته که می شود، تو می گویی «مگر می شود»؟ از این جهت [در گذشته] مومنین مسافرت می کردند برای زیارت برادر دینی شان، از شهری به شهر دیگر می رفتند که او را ببینند.
اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمی رسید. وقتی که دوست نداری از او جدایی، وقتی از او جدایی #شیطان تو را تنها گیر می آورد. وقتی تنها گیرت بیاورد می خوردتت، قورتت می دهد، تو تنها بشو، «الشاذ من الغنم للذئب»، اگر یک گوسفندی از گله ی گوسفند جدا شود، گرگ دنبال همان می گردد. شیطان گرگ است دنبال زمانی می گردد که تو از رفقایت جدا شده ای، توصیه می کنم که همدیگر را دوست بدارید و این را به عنوان یک #اصل برای خودتان قرار دهید. جدی بگیرید.
#آیت_الله_شاه_آبادی:
برای جلوگیری از شر نفس
و #شیطان مـــداومت بــر
وضـو را سفارش فرمـودند
و فرمودنــد وضو به منزله
لباس سرباز است.
#لباسسربازی💼
مشترک گرامی❗️
مهلت استفاده از یک ماه سرویس
#هدیه رحمت خاص #مهمانی
درون شبکه خداوندی؛
یکشنبه ۴ خرداد به پایان میرسد.
و از آن پس #عبادات با #نرخ عادی محاسبه خواهد شد؛
ثواب خواندن یک #آیه، برابر همان آیه،
نه یک ختم #قرآن است،
#خواب یعنی خواب، نه عبادت،
و نفس کشیدن یعنی نفس، و نه تسبیح.
یک رکعت #نماز همان یک رکعت است نه معادل ۷۰۰هزار رکعت.
بهعلاوه پس از این تاریخ #شیطان از غل و زنجیر آزاد میشود.
🦋 #مشترک محترم❗️
فقط چند روز دیگر #فرصت دارید.⚠️
💔💗
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_دوازدهم
💠 حتی روزی که به بهای وصال سعد ترکشان میکردم، در آخرین لحظات خروج از خانه مادرم دستم را گرفت و به پایم التماس میکرد که "تو هدیه #حضرت_زینبی، نرو!" و من هویتم را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم فدای #عشقم کردم که به همه چیزم پشت پا زدم و رفتم.
حالا در این #غربت دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین نام زینب آتشم میزد و سعد بیخبر از خاطرم پرخاش کرد :«بس کن نازنین! داری دیوونهام میکنی!» و همین پرخاش مثل خنجر در قلبم فرو رفت و دست خودم نبود که دوباره ناله مصطفی در گوشم پیچید و آرزو کردم ای کاش هنوز نفس میکشید و باز هم مراقبم بود.
💠 در تاکسی که نشستیم خودش را به سمتم کشید و زیر گوشم نجوا کرد :«میخوام ببرمت یه جای خوب که حال و هوات عوض شه! فقط نمیخوام با هیچکس حرف بزنی، نمیخوام کسی بدونه #ایرانی هستی که دوباره دردسر بشه!»
از کنار صورتش نگاهم به تابلوی #زینبیه ماند و دیدم تاکسی به مسیر دیگری میرود که دلم لرزید و دوباره از وحشت مقصدی که نمیدانستم کجاست، ترسیدم.
💠 چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و تا خواستم سوال کنم، انگشت اشارهاش را روی دهانم فشار داد و بیشتر تحقیرم کرد :«هیس! اصلاً نمیخوام حرف بزنی که بفهمن #ایرانی هستی!» و شاید رمز اشکهایم را پای تابلوی زینبیه فهمیده بود که نگاه سردش روی صورتم ماسید و با لحن کثیفش حالم را به هم زد :«تو همه چیت خوبه نازنین، فقط همین ایرانی و #شیعه بودنت کار رو خراب میکنه!»
حس میکردم از حرارت بدنش تنم میسوزد که خودم را به سمت در کشیدم و دلم میخواست از شرّش خلاص شوم که نگاهم به سمت دستگیره رفت و خط نگاهم را دید که مچم را محکم گرفت و تنها یک جمله گفت :«دیوونه من دوسِت دارم!»
💠 از ضبط صوت تاکسی آهنگ #عربی تندی پخش میشد و او چشمانش از عشقم خمار شده بود که دیوانگیاش را به رخم کشید :«نازنین یا پیشم میمونی یا میکُشمت! تو یا برای منی یا نمیذارم زنده بمونی!» و درِ تاکسی را از داخل قفل کرد تا حتی راه خودکشی را به رویم ببندد.
تاکسی دقایقی میشد از مسیر زینبیه فاصله گرفته و قلب من هنوز پیش نام زینب جا مانده بود که دلم سمت #حرم پرید و بیاختیار نیت کردم اگر از دست سعد آزاد شوم، دوباره زینب شوم!
💠 اگر حرفهای مادرم حقیقت داشت، اگر اینها خرافه نبود و این #شیطان رهایم میکرد، دوباره به تمام #مقدسات مؤمن میشدم و ظاهراً خبری از اجابت نبود که تاکسی مقابل ویلایی زیبا در محلهای سرسبز متوقف شد تا خانه جدید من و سعد باشد.
خیابانها و کوچههای این شهر همه سبز و اصلاً شبیه #درعا نبود و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل #اسیری پشت سعد کشیده میشدم تا مقابل در ویلا رسیدیم.
💠 دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف میرفت و حتی رحمی به شانه مجروحم نمیکرد که لحظهای دستم را رها کند و میخواست همیشه در مشتش باشم.
درِ ویلا را که باز کرد به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرینزبانی کرد :«به بهشت #داریا خوش اومدی عزیزم!» و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان میریخت :«اینجا ییلاق #دمشق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه #سوریه!» و من جز فتنه در چشمان شیطانی سعد نمیدیدم که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد :«دیگه بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره!»
💠 یاد دیشب افتادم که به صورتم دست میکشید و دلداریام میداد تا به #ایران برگردیم و چه راحت #دروغ میگفت و آدم میکشت و حالا مرا اسیر این خانه کرده و به درماندگیام میخندید.
دیگر خیالش راحت شده بود در این حیاط راه فراری ندارم که دستم را رها کرد و نمیفهمید چه زجری میکشم که با خنده خبر داد :«به جبران بلایی که تو درعا سرمون اومد، ولید این ویلا رو برامون گرفت!» و ولخرجیهای ولید مستش کرده بود که دست به کمر مقابلم قدم میزد و در برابر چشمان خیسم خیالبافی میکرد :«البته این ویلا که مهم نیس! تو #دولت آینده سوریه به کمتر از وزارت رضایت نمیدم!»
💠 ردّ خون دیروزم هنوز روی پیراهنش مانده و حالا میدیدم خون مصطفی هم به آستینش ریخته و او روی همین #خونها میخواست سهم مبارزهاش را به چنگ آورد که حالم از این مبارزه و انقلاب به هم خورد و او برای اولین بار انتهای قصه را #صادقانه نشانم داد :«فکر کردی برا چی خودمو و تو رو اینجوری آواره کردم؟ اگه تو صبر کنی، تهش به همه چی میرسیم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_شانزدهم
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را میگرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!»
و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او #هوس شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!»
💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشیاش با همان زبان دست و پا شکسته #عربی به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...»
اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!»
💠 نفهمیدم چه میگوید و دلم خیالبافی کرد میخواهد #فراریام دهد که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر میبُره تا به تو برسه!»
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینهام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر #شیعیان داریا نقشهای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!»
💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمیدونم تو چه #وهابی هستی که هیچی از #جهاد نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به #خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای رافضیها داریا رو هم مثل #کربلا و #نجف و #زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!»
از گیجی نگاهم میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول #سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده #رافضی مهاجرت کردن اینجا!»
💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ میکرد که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن #ارتش_آزاد، رافضیها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!»
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و در عوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟»
💠 از #وحشت نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا #جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!»
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!»
💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا #شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی #تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضیها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضیها تو حرم مراسم دارن!»
سالها بود نامی از ائمه #شیعه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام #امام_صادق (علیهالسلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت.
💠 انگار هنوز #زینب مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد که پایم برای بیحرمت کردن #حرم لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار میکردم که ناچار از اتاق خارج شدم.
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند.
💠 با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه فرصت #فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد.
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَهلَه میزد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد #حرم مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
💠 بسمه خیال میکرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد میگفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«میخوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🔰میخواهید پریشان نباشم؟
🔻مرحوم #شیخ_مرتضی_زاهد چندین سال در تهران نماز جماعت داشتند که از اطراف میآمدند پشت سر ایشان نماز بخوانند. نماز با حضور قلبی بود. بعد از نماز هم چند کلمهای موعظه میکردند. یک مرتبه بعضی از کسانی که پشت سر ایشان نماز میخواندند دیدند دو سه روز است ایشان حالت پریشانی دارد. بعضی از رفقایش از او پرسیدند حاج آقا! شما دو سه روز است که سردرگم هستید، اتفاقی افتاده است؟ ایشان فرمودند بله که پریشانم. دو سه شب قبل یک روایت دیدم از #پیغمبر که آن روایت پریشانم کرده است. پیغمبر اکرم به #امیرالمؤمنین فرمود: یا علی! به تعدادی که تو از راههای #هدایت بلدی، #شیطان هم از راههای گمراه کردن بلد است! امیرالمؤمنین چقدر راه برای هدایت بلد است؟! استاد این کار است. بعد ایشان میگفت حالا میخواهید من با چنین موجودی که به جان ما افتاده است خیالم راحت باشد و پریشان نباشم؟
پ.ن: بر اساس روایات، شیطان در ابتدای #ماه_رمضان به بند کشیده شده و با پایان این ماه آزاد میشود. مراقب باشیم با نفْس امارهمان دستبهیکی نکند و جیبمان را که در این ماه مبارک پر کردهایم، خالی نکند.
👤 حجت الاسلام مسعود عالی
🔷 هیچ گاه در #خدمت_به_خلق الله خود را طلبکار مدان
که آنان به حق منت بر ما دارند که وسیله ی خدمت به او جل و علا هستند.
🔴 در #خدمت به آنان دنبال کسب #شهرت و محبوبیت مباش که این خود حیله #شیطان است .
#امام_خمینی رحمه الله #معمار_انقلاب
📚 صحیفه نور ، جلد ٢٢
روزۍ #شیطان پیش #حضرتموسی رفت. کلاهش را برداشت و سلام ڪرد.
موسی گفت: تو کیستی؟
گفت: من شیطانم.
موسی گفت: پس شیطان تویی ! خدا آوارهات ڪند.
شیطان گفت: من به خاطر مقامۍ که دارۍ آمدهام به تو سلام کنم.
موسی گفت: بگو ببینم چه #گناهی است ڪه اگر مردم مرتکب شوند، بر آنها #مسلط میشوۍ؟
←[گفت: وقتۍ از خودشان خوششان بیاید و مغرور شوندو فکرکنند اعمال خوبشان زیاداست وگناهانشان ڪم !!!]→
📖 #درمحضرقرآن
🍒 #آثار_نماز (دفع شیطان و نفس)
🔮 #شیطان و هوای نفس محاصره ات کرده اند!
بساط #گناه و معصیت مهیاست!
💔ولی ته دلت میلرزد که فردای #قبر و #قیامت، با آتش این گناه چه خاکی به سر کنی؟!
#خدا اینجاها برایت راه دررو طراحی کرده است از سر مهربانی؛↘️
🍃«إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّه...»📖[آل عمران/135]
🛡این شیطان و هوای نفس، به ذکر خدا و #نماز حساسیت شدید دارند و با همان تکبیر اول، فراری میشوند!
پس تا کار دستت نداده اند، وضو بگیر و پناهنده شو به قلعه و پناهگاه نماز و ذکر خدا، خودت را از مهلکه معصیت، نجات بده؛✅
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمی رسید🔸
اگر کسی، مومنی را به عنوان #مومن در آغوش بگیرد یا با او دیدار کند، مثل این است که خدا را در عرش زیارت کرده است. چه حرف عجیبی است درباره ی انسان!! این معنای #انسان_شناسی است: «من زار أخاه المومن کمن زار الله فی عرشه»؛ این تعریف انسان است. یعنی انسان موجودی است که می تواند دیدن او به معنای دیدن خدا باشد.
اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمی رسید. وقتی که دوست نداری از او جدایی، وقتی از او جدایی #شیطان تو را تنها گیر می آورد. وقتی تنها گیرت بیاورد می خوردتت، قورتت می دهد. شیطان گرگ است دنبال زمانی می گردد که تو از رفقایت جدا شده ای، توصیه می کنم که همدیگر را دوست بدارید و این را به عنوان یک #اصل برای خودتان قرار دهید. جدی بگیرید.
#کلام_بزرگان
💠آیتاله حقشناس:
👁 #شیطان دائما مراقب شماست ولی بهکسانی که #نماز شان را در اول وقت میخوانند📿کمتر نزدیک میشود
🕌#نماز_اول_وقت🕌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ ا ﷽✨
📺#سخنرانی فوق العاده
🔴 👹 #شیطان از چه طریقی به درون ما نفوذ پیدا میکند⁉️
👈#نهجالبلاغه
💎ای بندگان خدا از دشمن خدا
👹#(شیطان)پرهیز کنید،
👈مبادا شما را به بیماری خود مبتلا سازد،
👈و با ندای خود شما را به حرکت درآورد ،
👈و با لشکرهای پیاده و سواره خود بر شما بتازد.
🎤#استاد_سرلک
«همهی نسل آدم را اغوا خواهم کرد مگر بندگان خالص شدهی تو»
مخلصین:خالص شدگان.لفظیست بسیار سهمگین.یعنی همهی آنان که خود را خالص و ناب نکرده اند،فریب #شیطان را خواهند خورد گرچه انباشتی از علم و دانش در مغز و سینه داشته باشند!
📚 #داستانک :
💠 شیطان هم دنیا را گرفت هم نماز اول وقت را!
💢 یک آقای فرش فروش که اهل #نماز_اول_وقت بود به بنده گفت: یک کسی برای خریدن فرش وارد مغازه بنده شد.
⏰ گفتم: وقت #نماز است. گفت: من وقت ندارم، مسافرم و میخواهم بروم.
💢 هر چه اصرار کردم، دیدم نمیشود و گول #شیطان را خوردم و یک قدری که از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری که خیلی شیفته این معامله بود، گفت من باید قدری تأمل بکنم! و از خرید منصرف شد!!
⏰ شیطان هم #دنیا را گرفت هم نماز اول وقت را!
💢 امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: اگر مۆمن، #دنیا را مانع از #آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز میدارد.
✏️ آیةاللّه حق شناس (ره)
--------------------------
🔴 #آیتالله_حائری_شیرازی
⭕️ اگر یکدیگر را دوست ندارید به جایی نمیرسید!
💠 اگر کسی، مومنی را به عنوان #مومن در آغوش بگیرد یا با او دیدار کند، مثل این است که خدا را در عرش زیارت کرده است. چه حرف عجیبی است دربارهی انسان!! این معنای #انسان_شناسی است: «مَن زارَ أخاهُ المُومِنَ کَمَن زارَ اللهَ فی عَرشِهِ»؛ این تعریف انسان است. یعنی انسان موجودی است که میتواند دیدن او به معنای دیدن خدا باشد.
💠اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمیرسید. وقتی که دوست نداری از او جدایی، وقتی از او جدایی #شیطان تو را تنها گیر میآورد. وقتی تنها گیرت بیاورد میخوردت، قورتت میدهد. شیطان گرگ است دنبال زمانی میگردد که تو از رفقایت جدا شدهای، توصیه میکنم که همدیگر را دوست بدارید و این را به عنوان یک #اصل برای خودتان قرار دهید. جدی بگیرید.
🔰 پ.ن: فراموش نکنید که همسرتان یکی از مصداقهای اصلی این سخنان است.👌
02 Porsesh Va Pasokh Mosianade Soti Shonood (1401-03-26).mp3
15.36M
🔈#مستند_صوتی_شنود
📣پرسش وپاسخ،بخش دوم
* آینده کشور را روشن دیدم.
* انقلاب ایستا نیست؛ دائما در حرکت است.
* دائره فعالیت شیطان
* چگونه وسوسه شیطان را خنثی کنیم؟
* شیطان به چه کسانی کار ندارد؟
* متوجه عبور شیطان شدم.
* شیاطینی که درهم می لولیدند
* چرا شیطان اینقدر قوی است؟
* ملائکه ای برای مقابله شیطان
* پرستش شیطان
* مظهر اسم فتان خداوند
* معنای فتان
* قبر آقا علی مدرس
* آیا شیطانک ها، به کودکان نزدیک می شود؟
* جهنم کودکان
* دعای کودکان اثر دارد.
⏰مدت زمان:۳۷:۰۴
📆1401/03/26
#شیطان
#ملائکه
#ذکر
04 Porsesh Va Pasokh Mosianade Soti Shonood (1401-04-28).mp3
18.49M
🔈#مستند_صوتی_شنود
📣 پرسش وپاسخ_بخش چهارم
* محک و راستی آزمایی تجربه چگونه ممکن است؟
* آیا بین سادات و غیر سادات در عملکرد شیاطین، تفاوت وجود دارد؟
* فرق مثال متصل و منفصل
* ارتباط بسیار شدید مثال متصل و منفصل
* نگاه درست به خواب
* خود ابلیس سر صراط ایستاده است.
* شیاطین چگونه تمثل پیدا کردند؟
* القای شیطان چگونه درک می شود؟
* جلوات مختلف شیطان
* شیطان از کجا وارد میشود؟
* چرا برای بیان حقایق، از داستان استفاده می شود.
* چرا شیطان را باور نمی کنیم؟
* القائات شیاطین در تجربیات ملموس می شود.
* رسالت آقا صادق؟
* تعابیر مختلف و جذاب از القائات شیاطین در قرآن کریم.
* هرکس از هرچه می ترسید، شیطان از آنجا وارد می شد.
* شیطان چگونه افراد را هک می کند.
* سرانجام وضعیت موجود
⏰مدت زمان:۴۵:۰۰
📆1401/04/28
#عالم_مثال
#تمثل
#خواب
#شیطان
07 Porsesh Va Pasokh Mosianade Soti Shonood (1401-04-28).mp3
18.34M
🔈#مستند_صوتی_شنود
📣 پرسش وپاسخ_بخش هفتم
* شب پره از نور فراری است.
* قم و مشهد نورانی ترین نقطه ایران
* شیطان از نطفه روی افراد کار می کند.
* ملائکه تجسم پیدا میکنند
* تن حضرت حجت(ع) در اراده حضرت است.
* تمثلات مختلف شیطان
* تحت الحنک سیمای ملائکه است.
* ملائکه گرد حرم امام حسین ع طواف می کردند
* ملائکه مقیم حرم اباعبدلله (ع)
* کلمه کلمه ای که گر می گرفت.
* نود درصد تجربه نزدیک به مرگ، خروج روح از بدن است.
* هر شب خروج روح از بدن اتفاق می افتد.
* گاهی تقدیرات در خواب القا می شود.
* انس انسان با نجاست، او را از طهارت دور می کند.
⏰مدت زمان:۴۵:۰۴
📆1401/04/28
#نور
#ملائکه
#شیطان