📢 یکی از صفات اصحاب سيدالشهدا(ع) كه آنها را در اين منزلت قرار داد، این بود که مثل انس طفل با مادر، مأنوس با مرگ بودند.
📢 انسانی كه با مرگ مأنوس نباشد همسفر اولياء خدا نيست.
💠استاد سید محمدمهدی میرباقری:
◀️ «اين بيان شب عاشوراي سيدالشهداست: «يَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنيَّةِ دُونى اِسْتِئْناسَ الطِّفْلِ بَلَبَنِ أُمِّه»
انساني كه با مرگ مأنوس نباشد همسفر اولياء خدا نيست.
انساني كه با بيش از دنيا مأنوس نيست و همه انسش با دنيا است و آخرت برايش جدي نشده، بيش از دنيا برايش غريبه و بيگانه است و وقتي صحبت از آخرت ميشود، انگار از يك عالم تجربه نشده دوردستي براي او صحبت میشود. چنین آدمی اهل اقدام نيست.
◀️ يكی از چيزهايي كه در انسان قساوت قلب ايجاد میكند اين است كه انسان «طَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ» باشد. در سوره حديد ميفرمايد: «فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»؛ یعنی مثل كساني نباشيد كه فرصتها را خيلي دور ميديدند لذا به قساوت قلب رسيدند. «طالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ» يعني مثلاً ما مشهد ميرويم و ده روز ميخواهيم بمانيم، سحر اول ميخوابيم و ميگوييم نه شب ديگر وقت هست، امشب از راه رسيده و خسته هستیم؛ ولي اگر آدم يك شب مشهد باشد، چون فرصت كم است از سر شب تا سحر در حرم میماند و نمیخوابد و استراحت نمیکند.
همهجا همينطور است. آدم اگر احساس كرد كه حالا جواني طولاني است و سي سال طول ميكشد سي سال بعد میبیند اين سالها تمام شد و هيچ كار نكرد. اگر خيال كرد ماه رمضان سي شب است، شب سيام ميرسد اما هنوز یکبار ابوحمزه یا افتتاح نخوانده است.
ولي اگر فرصت را كوتاه بداند، ميداند که ماه رمضان به چشم بههمزدنی تمام میشود، پس از همان اولين لحظه كار را شروع میكند؛ بلكه از قبل مهيا میشود.
اگر آدم خيال كرد شب جمعه خيلي طولاني است، اين ساعتش را مجلس میگیریم و گعده میكنيم و...، ناگهان ميبيند سحر جمعه شد و هيچ كاری نكرد. انسان فرصتها را بايد خيلي كوتاه و آخرت را خيلي نزديك بداند.
◀️ تعبیر خداي متعال راجع به آخرت اين است «أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ». اگر انسان احساس كرد صحنههای قیامت خيلي دور است، اين، در انسان قساوت ميآورد و انسان قسیالقلب و سنگين ميیشود و نمیتواند دادوستدی داشته باشد. نه فرصتها با او معامله ميكنند و نه او با فرصتها معامله ميكند.
قساوت آن حالتي در انسان است كه داد و ستد او قطع ميشود و به فرموده قرآن «كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ». یعنی حتی سنگها هم يك جوششي دارند اما اين انسان هیچ توليد و جوششي ندارد. اين قساوت برای وقتي است که انسان احساس میكند فرصتها دور هستند.
در باب ظهور هم همينطور است؛ يكي از اركان ظهور اين است كه انسان ظهور را نزديك بداند چنانچه در روایات از معصومین و همچنین در قرآن آمده است «إنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا * وَ نَرَاهُ قَرِيبًا». آدم اگر احساس كرد که خيلي دوردست است، نمیتواند خودش را آماده بكند و به وظايف منتظر عمل بكند.»
1_1147766478.mp3
12M
#شرح_دعای_ندبه ۳٠ ✨
از ابتدای تاریخ تا به امروز دو دلیل بزرگ و بسیار مهم موجب انحراف یا توقف افرادی بوده که می توانستند به تنهایی یک لشکر باشند!
- عدم درک صحیح از زمان
- عدم اتخاذ درست ترین تصمیم
و امروز در شرایط حساس آخرالزمانی
چطور باید از این دو فاکتور مهم برای رشد بهره گرفت؟
#استاد_شجاعی 🎤
#حجتالاسلام_رفیعی
@Ostad_Shojae
فتواۍحسینایناست:آرۍ....!
درنتوانستننیز بایستنهست.
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🏝 #واسطهفیوضات ائمه اطهار علیهم السلام هستند🏝 1⃣ 💎خداوند امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فر
🏝 #واسطهفیوضات ائمه اطهار علیهم السلام هستند🏝 2⃣
💎و آنچه نزد خداست ، جز از طریق اسباب او بدست نیاید ... و بندگان خدا به رهبری آن ( اسباب )دینداری کنند ، و شهرها به نورشان آبادان شود، و ثروتهای کهنه از برکت آنها فزونی يابد...
اصول کافی: ج۱، ص۲۹۰، ح۲
👌ادامهدارد....
#الّلهُـمَّعَجِّـلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت10 *** نماز که تمام شد، امید سرش را آورد کنار گوش حسین و گفت: - فردا صبح ح
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت11
‼️سوم: باغ مخفی... ‼️
عباس دستمال یزدی را چنددور در هوا تاب داد و پشت گردنش انداخت. به آینه ماشین نگاه کرد و دستی بین موهای همیشه مرتبش کشید تا کمی ژولیده به نظر بیایند. لبخند زد و زمزمه کرد:
- آخ مامان کجایی ببینی گل پسرت چه تیپی زده! لعنت به هرچی جاسوسه! ببین آدم به چه کارایی وادار میشه!
از پژوی زردرنگ پیاده شد و به درش تکیه زد. چشم دوخت به در فرودگاه و رفت روی خط کمیل:
- هنوز نیومده؟
- همین الان پروازش نشست. آمادهای؟
عباس خندهاش را کنترل کرد:
- آره، چه جورم!
کمیل خنده کوتاهی کرد و جواب نداد. حانان را برای چندمین بار از نظر گذراند.
عباس به آسمان خیره شد و با خودش حساب کرد چقدر طول میکشد حانان تشریفات ورود به ایران را بگذراند و چمدانهایش را تحویل بگیرد و از فرودگاه خارج شود. تخمینش درست بود. صدای کمیل را شنید که:
- داره میآد بیرون. حواست باشه! کت سرمهای پوشیده. یکم تپله و قدش نسبتاً بلنده. یه چمدون چرخدار سیاه هم همراهشه.
- باشه. فهمیدم.
کمیل حانان را زیر نگاهش نگه داشت تا از در فرودگاه خارج شود؛ اما چهره حانان در ذهنش ماند. اگر لاغرتر و جوانتر میشد و ریش هم داشت، درست میشد مثل پسرش ارمیا. با خودش فکر کرد این پدر و پسر چقدر ظاهرشان شبیه هم است و باطنشان متفاوت. دلش برای ارمیا تنگ شد. یکبار بیشتر هم را ندیده بودند؛ چندین ماه پیش. وقتی برای یک پرونده به آلمان رفته بود؛ چون رسیده بودند به حانان و بهائیهای دور و برش.
عباس نزدیکترین تاکسی به در فرودگاه بود. چند قدم به حانان که جلوی در ایستاده بود و با چشم دنبال تاکسی میگشت نزدیک شد و گفت:
- آقا بفرما. کجا برسونمت؟
حانان فقط کمی به خودش زحمت داد تا گردن کلفتش را بچرخاند وعباس را ببیند. دستی به صورت تازه اصلاح شدهاش کشید و پرسید:
- تا دروازه شیراز چقدر میگیری؟
عباس در صندوق عقبش را باز کرد و برای گرفتن چمدان حانان دست دراز کرد:
- قابل شما رو نداره. بیست تومن.
حانان لبش را کج کرد. انقدر عجله داشت که نخواهد بیشتر از این معطل شود. چمدان نه چندان بزرگش را به عباس سپرد. عباس در عقب را برای حانان باز کرد و چمدان را در صندوق عقب جا داد.
ادامه دارد...
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت11 ‼️سوم: باغ مخفی... ‼️ عباس دستمال یزدی را چنددور در هوا تاب داد و پشت
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت12
عباس استارت زد و راه افتاد. درهمان حین پرسید:
- کجای دروازه شیراز تشریف میبرید؟
حانان که با غرور به بیرون نگاه میکرد، نیمنگاهی به عباس انداخت:
- تو برو، بهت میگم کجا بری.
- چشم آقا!
کسی اگر عباس و رفتارش را میدید، به راحتی باور میکرد این جوان راننده تاکسی به دنیا آمده و نسل اندر نسل اجدادش هم راننده بودهاند. صدای رادیوی ماشینش را بلندتر کرد تا اخبار را بشنود. خبر درباره حواشی انتخابات بود و مناظره نامزدهای انتخاباتی. عباس از آینه نگاهی به حانان انداخت و نفس عمیقی کشید:
- ای بابا... من که دیگه رای نمیدم. آخه اینا که رای مردم براشون مهم نیست. خودشون انتخاب میکنن و میگن مردم بودن.
حانان که هنوز نگاهش به بیرون بود گفت:
- شاید این بار فرق داشته باشه.
- چه فرقی آقا؟ آخرش اوضاع ما همینه. صبح تا شب جون بکن، مسافر ببر اینور اونور، شبم یه چندرغاز ته جیبمون رو میگیره که باهاش نه از پس اجاره خونه برمیآیم، نه از پس خرج دوا و دکتر مادرم، نه از پس خورد و خوراک. هرشب باید سرم جلوی خونوادهم پایین باشه. چه اوضاعیه آخه؟ مادرم مریضه، باید عمل بشه، ولی کو پولش؟ هی خدا...
و نفسش را با صدای بلند بیرون داد. حانان نگاهش را برگرداند سمت عباس و گفت:
- چقدر میگیری این چند روز در اختیار باشی؟
عباس ته دلش ذوق کرد اما ظاهرش را بدون تغییر نگه داشت:
- والا آقا چی بگم... البته ما نوکر شماییم ولی خودتون که میدونین من اگه با این لکنته مسافر نبرم و بیارم، همون چندغاز هم گیرم نمیآد...
حانان با قطعیت گفت:
-اگه بیای و خوب کارم رو راه بندازی، انقدر بهت میدم که پول چندماه مسافرکشیت رو یه شبه دربیاری. دویست تومنش رو هم الان میدم که خیالت راحت بشه. میآی؟
چشمان عباس از بزرگی مبلغ گرد شد. صلاح نبود بیشتر از این ناز کند چون ممکن بود چنین فرصت فوقالعادهای را از دست بدهد. وانمود کرد با شنیدن مبلغ طمع کرده است:
- دویست هزار تومن منظورتونه آقا؟
-آره. نگفتی، هستی؟
-معلومه که هستم آقا. شمارهم رو داشته باشید هروقت خواستید من درخدمتم.
و شمارهاش را به حانان داد. حانان هم درجا چک کشید و همراه کرایه به عباس داد. عباس گفت:
- پس من به رئیس آژانس خبر میدم که این سه روز دراختیار شما باشم و بهم سرویس ندن.
حانان فقط سرش را تکان داد. رسیده بودند به میدان آزادی. عباس گفت:
- آقا اینم دروازه شیراز. کجا برم؟
- چندبار توی میدون دور بزن.
عباس متوجه رفتار حانان بود که هرازگاهی به پشت سرشان نگاه میکرد. فهمید هدف حانان از این درخواست هم برای این است که مطمئن شود در تور تعقیب نیست. در دلش به حانان پوزخند زد و پرسید:
- معلومه خیلی وقته ایران نبودینا!
حانان کمی لبخند زد و گفت:
- آره خیلی وقته. دلم برای اینجاها تنگ شده.
ادامه دارد...
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🔴🔴
🔶🔶🔶
لطفا ببینید و تدبر بفرمایید
تاثیر دعای هفتم صحیفه سجادیه بر ویروس کرونا ....
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🔴🔴🔴 🔶🔶🔶 لطفا ببینید و تدبر بفرمایید تاثیر دعای هفتم صحیفه سجادیه بر ویروس کرونا ....
ایا به فرمایشات مقام معظم رهبری، حضرت امام خامنه ای به دید توصیه نگاه میکنیم یا خود را موظف میدانیم که در برابر امر ولی باید سراپا گوش باشیم و مطیع و فرمان بردار!!!؟؟؟
🔴🔴🔴