eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
162 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 همدردی 🔺️ رهبر انقلاب: برای برادران مصیبت‌زده‌مان در دو کشور سوریه و ترکیه متأسّف هستیم و از خدای متعال برای درگذشتگانشان طلب رحمت میکنیم و برای صاحب‌عزاهایشان طلب صبر میکنیم. ♥️ ما خودمان هم مبتلا شده‌ایم و میدانیم وقتی زلزله می‌آید، وقتی عزیزانِ خانواده‌هایی از بین میروند، چقدر سنگین است، چقدر تلخ است؛ درد آنها را احساس میکنیم و برایشان از خدای متعال صبر و آرامش روحی طلب میکنیم. 👈 خب مسئولین هم بحمدالله کمکهایی کرده‌اند و باز هم خواهند کرد. ۱۴۰۱/۱۱/۱۹ 💻 Farsi.Khamenei.ir
❤️ حضرت امام علی علیه السلام 🔸عوِّدْ أُذُنَكَ حُسْنَ اَلاِسْتِمَاعِ وَ لاَ تَصْغِ إِلاَّ إِلَى مَا يَزِيدُ فِي صَلاَحِكَ 🔹گوش خود را به خوب گوش دادن عادت بده و به چيزى كه در صلاح و خير تو افزايشى نمى‌دهد، گوش فرا مده. 📗غرر الحكم ح 6234 ═══✼🍃💖🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁اثـر مـال حـــرام در نسـل انسـان🍁 ✍🏻 روایتی از امام صادق علیه السّلام در مورد اثر مال حرام در فرزندان. 🎙‌به نقل از آیت اللّه جوادی آملی
تو سوریه یه صاحبخونه مستأجرش رو بخاطر ندادن اجاره از خونه‌ش بیرون کرده بود. طرف چادر نشین شده بود ۳ روز بعد زلزله اومد و خونه اون صاحبخونه خراب شد.... یادمان باشد دنیا دار مکافات هست...
کتاب "ایران مقتدر" خلاصه ای ساده و کوتاه از کتاب ✅✅پایان✅✅
Part01_ایران مقتدر.mp3
9.45M
📗کتاب صوتی "ایران مقتدر" خلاصه ای از کتاب قسمت 1⃣ *گسترش عدالت اجتماعی *مقایسه وضعیت نابرابری اجتماعی *مقایسه فقر در قبل و بعد انقلاب *افزایش برخورداری های عمومی *بررسی معیشت مردم در دوران پهلوی * بررسی وضعیت آموزش و بهداشت در دوران پهلوی
Part02_ایران مقتدر.mp3
9.01M
📗کتاب صوتی "ایران مقتدر" خلاصه ای از کتاب قسمت 2⃣ * وضعیت بهداشت و امید به زندگی *میزان دسترسی به آب و برق *بررسی شاخصه توسع انسانی *پیشرفت های علمی بعد از انقلاب *مقایسه وضعیت علمی کشور در قبل و بعد انقلاب
Part03_ایران مقتدر.mp3
10.91M
📗کتاب صوتی "ایران مقتدر" خلاصه ای از کتاب قسمت 3️⃣ * آشنایی با زیست بوم فناوری و نوآوری ایران *پیشرفت های زیرساختی ، صنعتی و انرژی * بررسی حوزه حمل و نقل، انرژی و صنعت * بررسی حوزه کرامت زن *مقایسه وضعیت زنان در قبل و بعد انقلاب * بررسی حوزه عزت و اقتدار ایران *پیشرفت ها و دستاوردهای نظامی
🔴👈 چرا در خانه ات را محکم می بندی ! ‍ 💎اینکه می‌گوییم انسان باتقوا باشد، نه اینکه خواسته باشیم انسان را محدود بکنیم؛ بلكه منظور، محفوظ بودن انسان و در آسایش و امنیت بودن او است؛ مثلاً سر چهار راه، چراغ خطر است. یک کسی بگوید: «چرا ما را محدود کردید؟ این خلاف آزادی است. انسان باید آزاد باشد. چرا اینجا چراغ، جلوی من را گرفته و نمی‌گذارد بروم⁉️ 🔵👈 این چراغ خطر، محدودیت نیست؛ این مصونیت خون و جان شماها است و باید باشد. اگر نباشد، اوضاع به هم می‌خورد. بر اثر رعایت نكردن این قوانین، هر روز چه مقدار خسارت‌های مادی و جانی وارد می‌شود؟ تقوا، عیناً همین است. ✅ هریک از احکام الهی را که در نظر بگیرید، برای مصونیت است، نه محدودیت. 🔵👈 اگر به خواهر‌ها می‌گویند با باش، این حجاب، محدودیت نیست؛ بلكه مصونیت است. باید حفظ بشود، تا نگاه بیگانه به او نیفتد و حفظ شود. می‌گویند اسلام، محدودیت است. کدام محدودیت⁉️ 🔴👈 شما شب درِ خانه‌ات را باز بگذار، درِ گاوصندوقت را هم باز بگذار. چرا در را محکم می‌بندی؟ برای اینكه سبب مصونیت اموال تو است. هم برای حفظ و مصونیت انسان از آفات و آسیب‌ها و خطرات است. 🔊🌸 آیت الله ناصری رحمت الله علیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏اینم اون بهمنی که قرار بود جمهوری اسلامی نباشه🇮🇷
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت ۲۶ معلوم است که
🔰 🔰 📙رمان امنیتی 🌾 ✍️به قلم: قسمت 27 و دستش را می‌زند زیر چانه‌اش. افرا اما، در سکوت نشسته روی صندلی؛ خیره به منتظری. از نگاهش پیداست که فکرش جای دیگر سیر می‌کند. بعد از ملاقات با منتظری، افرا تا بعد از غروب گم و گور شد و شب برگشت؛ با چشمان پف کرده و دماغ قرمز. نه من چیزی پرسیدم و نه او حرفی زد؛ اما مطمئنم به زودی خودش وا می‌دهد. منتظری با بسم الله شروع می‌کند و هنوز درحال گفتن مقدمات سخنرانی ست که سه مرد و یک زن، می‌دوند به سوی سن. مردها کت و شلواری و زن‌ها چادری. دویدن‌شان، آن هم در شرایطی که همه در سکوت و سکون، برای شنیدن حرف‌های منتظری نفس در سینه حبس کرده‌اند، توجه خود منتظری را هم جلب می‌کند و البته ما را. با سکوتِ منتظری، همهمه در سالن جان می‌گیرد. همه می‌دانند دویدن چند مرد و زن مشکی‌پوش با هیبت بادیگاردها، آن هم در یک سالن همایش، اصلا معنای خوبی ندارد. سرم تیر می‌کشد از بوی تند حادثه. روی سن، دنبال آن دختر محافظ می‌گردم و با دیدنش، دلم در هم پیچ می‌خورد. از پشت پرده می‌آید بیرون و می‌دود سمت منتظری. سرش را خم می‌کند تا حرفی بزند که محرمانه است؛ چون حواسش هست قبل از حرف زدن، میکروفون را خاموش کند. منتظری با اخم‌های درهم کشیده، با دختر گفت و گو می‌کند. بادیگاردها در میان نگاه‌های پرسشگر حضار، خودشان را می‌رسانند به سن و سوالاتی که از سوی مردم به سمت‌شان پرتاب می‌شود را بی‌پاسخ می‌گذارند. منتظری وقتی می‌بیند محافظ‌ها دارند پشت هم از پله‌های سن می‌روند بالا، با چشمان گرد از جا بلند می‌شود. یکی از محافظ‌ها که از بقیه سن و سال‌دارتر و درشت‌تر است، میکروفون را از روی میز برمی‌دارد و روشن می‌کند و چهار محافظ دیگر، دور منتظری را می‌گیرند و می‌برند پشت صحنه. همهمه بلندتر می‌شود. حالا دیگر همه فهمیده‌اند واقعا اتفاق خوبی قرار نیست بیفتد. مرد محافظ، پشت میکروفون فوت می‌کند و تمام سالن را با نگاه نافذش از نظر می‌گذارند. نگاهش که به من می‌رسد، چند لحظه مکث می‌کند می‌گذرد. نگاه من هم قفل می‌شود روی مرد محافظ. انگار جایی دیده‌ام‌اش. قدبلند و چهارشانه است، با سری کچل، پوست سبزه و ته‌ریش سپید که خبر از سن بالایش می‌دهد. کجا او را دیده‌ام...؟ می‌گوید: توجه کنید لطفا... توجه کنید... صدای بم و محکمش غلبه می‌کند بر صدای زنبوروار گفت‌وگوها و از آن می‌کاهد. ادامه می‌دهد: عزیزان، لطفا در کمال آرامش از سالن خارج بشید. سالن مورد تهدید تروریستی هست. خود کلمه «تروریستی»، مثل بمب می‌افتد میان جمعیت و می‌ترکد. از یک جیغ شروع می‌شود و به تمام سالن سرایت می‌کند. مرد بدون این که حرف اضافه‌ای بزند، میکروفون خاموش را روی میز می‌گذارد و همان بالا می‌ایستد. همه هجوم برده‌اند به سمت درهای خروجی. کیف، تلفن همراه، بطری آب، خودکار و دفترچه و حتی آدم‌ها... همه رفته‌اند زیر دست و پا و جیغ‌هاشان حل می‌شود میان جیغ بقیه. ماموران انتظامات و حفاظت، میان مردم و نزدیک در خروجی، سعی دارند این آشفته‌بازار را سامان دهند و مردم را به سلامت، خارج کنند از سالن. سر می‌چرخانم به سمت افرا و آوید. انگار فقط ما سه نفریم که جیغ نمی‌زنیم. افرا سرش را محکم چسبانده به پشتی صندلی، چشم بسته و زیر لب چیزی زمزمه می‌کند. آوید هم روی صندلی، نیم‌خیز نشسته، دست من را در دستش گرفته و با چشمان نگران، خیره است به جمعیتِ هراسان که پشت درهای خروجی موج می‌زنند. و من... گیجم. ... ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi