•﷽•
بی علی هرگز نشاید دم ز دینداری زدن؛
کل ایمان را کسی دارد که ایمانش "علی"ست ...
•🍃
#امیرالمؤمنین(ع)
#جانم_مولایم
💢 چه وقت میخواهیم این حقیقت را بفهمیم؟
اگر یک لحظه خدا ما را رها کند، به سادگی نابود خواهیم شد. ما چه وقت میخواهیم این حقیقت را بفهمیم؟ آیا باید خدا ما را رها کند تا متوجه بشویم در آغوش گرم خدا چه امنیتی داشتیم؟ به ما فرصت دادهاند که با معرفت و تفکر این حقیقت را درک کنیم و الّا در کوران بلا، قدر نعمت را خواهیم دانست.
🔮«استاد پناهیان»
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_دوم
💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا میکردند.
پارگی پهلوی رزمندهای را بدون بیهوشی بخیه میزدند، میگفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت #درد و خونریزی خودش از هوش رفت.
💠 دختربچهای در حمله #خمپارهای، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمیدانست با این #جراحت چه کند، جان داد.
صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین #روضه بود و دل من همچنان از نغمه نالههای حیدر پَرپَر میزد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد.
💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانیام برد، زنعمو اعتراض کرد :«سِر نمیکنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمیبینی وضعیت رو؟ #ترکش رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!»
و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :«#آمریکا واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک میفرسته! چرا واسه ما نمیفرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!»
💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا #قاسم_سلیمانی تو آمرلی باشه، کمک نمیکنه! باید #ایرانیها برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«میخوان #حاج_قاسم بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!»
پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته #قتل_عام مردم رو تماشا میکنه!»
💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمیآمد که دوباره به سمت من چرخید و با #خشمی که از چشمانش میبارید، بخیه را شروع کرد.
حالا سوزش سوزن در پیشانیام بهانه خوبی بود که به یاد نالههای #مظلومانه حیدر ضجه بزنم و بیواهمه گریه کنم.
💠 به چه کسی میشد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زنعمو میتوانستم بگویم فرزندشان #غریبانه در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟
حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و میدانستم نه از عباس که از هیچکس کاری برای نجات حیدر برنمیآید.
💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز #غربت حیدر نداشتم که در دلم خون میخوردم و از چشمانم خون میباریدم.
میدانستم بوی خون این دل پاره رسوایم میکند که از همه فرار میکردم و تنها در بستر زار میزدم.
💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس میکردم #عشقم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه نالهاش را میشنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد.
عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد.
💠 انگشتانم مثل تکهای یخ شده و جرأت نمیکردم فیلم را باز کنم که میدانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد.
دلم میخواست ببینم حیدرم هنوز نفس میکشد و میدانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و #شهادتش به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید.
💠 انگشتم دیگر بیتاب شده بود، بیاختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد.
پلک میزدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند.
💠 لبهایش را به هم فشار میداد تا نالهاش بلند نشود، پاهای به هم بستهاش را روی خاک میکشید و من نمیدانستم از کدام زخمش درد میکشد که لباسش همه رنگ #خون بود و جای سالم به تنش نمانده بود.
فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و #طاقتم را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمیام بهجای اشک، خون فواره زد.
💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ میزدم و به #خدا التماس میکردم تا #معجزهای کند.
دیگر به حال خودم نبودم که این گریهها با اهل خانه چه میکند، بیپروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا میزدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپارههای #داعش شهر را به هم ریخت.
💠 از قدارهکشیهای عدنان میفهمیدم داعش چقدر به اشغال #آمرلی امیدوار شده و آتشبازی این شبها تفریحشان شده بود.
خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
هدایت شده از مجمعجهانیحضرتعلیاصغر(ع)
﷽
#مسابقهویژهغدیر ✨
💠سوال شب هفتم
با توجه به مطالبی که در آیه شریفه(الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُم...) در روز غدیر نازل گشته است.کدام گزینه صحیح نمیباشد؟
1⃣شرط اینکه دین شخص مسلمان مورد قبول خداوند متعال قرار گیرد پذیرش ولایت و امامت ائمه(علیهمالسلام)است.
2⃣خداوند با ابلاغ ولایت و امامت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و یازده فرزند پاکشان از اسلام اعلام رضایت فرمودند.
3⃣با ابلاغ ولایت و امامت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) توسط پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآله) دین کامل گشت.
4⃣امامت از فروع دین بوده و قبول یا عدم پذیرش آن لطمهای به آن شخص وارد نمیکند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عدد گزینه صحیح را تا ساعت ۲۰:۰۰ فردا شب به آیدی @majmae_aliasghar_account در پیامرسان تلگرام یا ایتا بفرستید.
#مجمع_جهانی_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام_استان_همدان
🆔 @majmae_aliasghar
حالِدل است یکسرهحالو هوایِتو
دردِ سَر است دوریِ از کربلایِ تو
شبهایِ جمعه فاطمه تا میرسد حرم
گُل میکندبهعرشِخدا روضههای ِتو
#اللهمارزقنیکربلاء
شب جمعه،شب زیارتی ارباب عالمین
🌹🌴السلام من الله علیک یا اباعبدالله الحسین🌹🌴
🌺🌸🌺
اگر مردم می دانستند چه فضیلتی در زیارت حسین است، از شوق جان می سپردند و نفسشان از روی حسرت و اندوه قطع می شد!
هر کس امام حسین علیه السلام را زیارت کند از روی اشتیاقی که به او دارد،
خدا برایش هزار حج مقبول
و هزار عمره مبرور
و اجر هزار شهید از شهداء بدر
و اجر هزار روزه دار
و ثواب هزار صدقه قبول شده
و ثواب هزار بنده آزاد کردن که مراد از آن رضای خدا باشد، می نویسد.
"امام باقر(علیه السلام)"
📚وسائل الشیعه؛ج۱۴ص۴۵۳
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
حالِدل است یکسرهحالو هوایِتو دردِ سَر است دوریِ از کربلایِ تو شبهایِ جمعه فاطمه تا میرسد حرم
❲ - بھتومِحتاجچنانمکھاگرتابهابد؛
رفعحاجتبکنیبازهَمانمُحتاجم :) ❳
#سلام_امام_زمانم✋🏼
دلم به آن مستحبی خوش است
کــه جــوابش واجــب است🌸🌱
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ
سلام برتو اے همراھ خیرخواھ
#روزتون_مهدوی💚