بسم الله الرحمن الرحیم
#من_زنده_ام
🔹قسمت بیست و هفتم
...مطالب دینی زهرا الماسیان چاشنی تند سیاسی داشت. او از کشته شدن نیروهای مذهبی در زندانهای شاه و منع مصرف کوکاکولا و تظاهرات پراکنده در بعضی از شهرها خبر می داد.
من و مریم فرهانیان و زینت چنگیزی که هم نیمکتی بودیم و طبق روال برای خواندن مطالب به توالت رفتیم و پس از خواندن مطالب آن را ریز ریز و با یک آفتابه آب روانی چاه کردیم، آماده بیرون آمدن از توالت بودیم که صدای تق تق پاشنه های کفش خانم سبحانی را شنیدیم.
نمیدانستیم چطوری سه نفری بیرون بیاییم. با تمام زورش به در می کوبید از زیر در به پاهای ما نگاه کرد و گفت:
حیوان چهارپا شدید در رو باز کنین.
به ناچار در را باز کردیم. چنان سیلی به صورت مان کوباند که جای انگشتانش صورتمان را علامت دار کرد.
را ه می رفت و داد می زد:
بی پدر و مادرها دیوارهای مستراح رو کردن روزنامه دیواری. حقا که این نوشته ها به درد همون مستراح میخوره.
وقتی به دفتر رسیدیم با عصبانیت گفت:
دسته جمعی تو مستراح چه کار می کردین؟ اونجا رو با رستوران عوضی گرفتین؟
اراجیف او فرصتی برای سامان دادن به افکار درهم ریخته ام می شد تا دلیلی برایش بتراشم.
روسریم را مثل دستمال دوره گردها در دست هایش می چرخاند و می گفت:
همه این کثافت کاری ها زیر همین لچک به سر هاست.هرچی لحاف و تشک روی سرشان می اندازند تا کچلی سرشون رو بپوشونن بازم رسوا میشن. این همه کلاه فرنگی های شیک و جور واجور و....
بعد سراغ پرونده های ما رفت و گفت:
پرونده هاتون رو زیر بغلتون بذارین و برین خونه هاتون تا تکلیف تون مشخص بشه.
بالاخره زینت و مریم با ثبت توبیخ در پرونده راهی کلاس شدند و من اخراج شدم.
ه
در آن وقت و ساعت روز به خانه برگشتن با کلی سوال و جواب همراه میشد. ولی به بهانه ی دل درد با دم کردن گل گاوزبان آن روز را سپری کردم.
روز بعد هم چون نمی توانستم به مدرسه بروم، دلدرد را با سردرد همراه کردم تا چند روزی بگذرد و ببینم چه پیش میآید.
مریم و زینت بعد از ظهر به عیادتم آمدند. روسری پوشیده بودند. من که مثلاً بیمار بودم با دیدن آنها از زیر پتو بیرون پریدم.
خبرهای ناب مدرسه را برایم آورده بودند. چند تا از بچه ها به حمایت و جانبداری از حجاب و دختران محجبه، دستمال گردن شان را روی سر گذاشته بودند. حمایت خانم قاضیانی که معلم زبان بود و خواهر زینت چنگیزی که معلم ریاضی بود و خانم خردمند، به این پوشش مشروعیت داده بود و این کار آنها باعث خشم و نفرت هرچه بیشتر خانم سبحانی شده بود.
خانم سبحانی هر روز سر کلاسها حاضر می شد و می گفت: مثل اینکه مرض آباد به شما هم سرایت کرده.
به هر که روسری زنش می کرد می گفت:
نکنه مرض آباد رو گرفتی؟ همتون رو خونه نشین می کنم. اینجا جای خاله خانباجی ها نیست. این همه روشنفکر، خطابه و بیانیه و خونه دل خوردن تا این لچکها را از سر ننه هاتون انداختن، حالا شما دخترای جوون و ترگل ورگل میخوای ادای کلفت ها رو در آرین؟
نسیم بهاری حال همه را جا آورده بود. اما من باید همچنان تمارض می کردم. مادرم هر روز می پرسید: دل دردت خوب نشد؟!
مجبور بودم کنار دل درد و سر درد یک درد دیگر هم اضافه کنم تا بتوانم غیبتم رو موجه کنم.
برادرم رحیم که دانشجوی مکانیک دانشگاه شهید چمران و کارمند شرکت ملی نفت اهواز بود، پنجشنبه های هر هفته می آمد آبادان. اما ناگهان وسط هفته یعنی روز دوشنبه به خانه آمد.
یک هفته از مدرسه نرفتن من میگذشت. من در تمارض با خواب کشتی میگرفتم.
طوری زیر پتو مچاله شده بودم که همه مریضی منو باور کرده بودند. رحیم بالای سرم نشسته بود. چیزی نگذشت که آقای زارعی شوهر آبجی فاطمه که او هم از مهندسین پالایشگاه آبادان بود آمد و پدرم هم به جمع دو نفره آنها اضافه شد.
ریز ریز و بریده بریده حرف میزدند. با تلگرافی حرف زدن آنها گوش هایم بیشتر تیز شده بود. رحیم گفت:
هر روز تعداد بیشتری به صف معترضین اضافه می شه و ساواک دنبال اینه که چند نفر رو دستگیر کنه تا از بقیه زهر چشم بگیره، ما هم بیانیه دادیم. شاید از این طریق هم حقوق و دستمزد کارگرا اضافه بشه و هم خواسته کارمندان و مهندسا براورده بشه. یه خواسته دیگر مون اخراج شرکتهای خارجی از پالایشگاه و شرکت نفته.
رحیم در ادامه صحبتهایش گفت:
موقع اجتماع کارگرا و کارمندا، مهندس انصاری؛ مدیرعامل شرکت نفت با ژست مردمی بین معترضین حاضر شد و با لحن ملتمسانه و مودبانه این اعلامیهها را می خوند:
شما میدانید که اعلیحضرت شاهنشاه کارکنان صنعت نفت جزء وفادار ترین بخش جامعه میداند و به شما اطمینان و اعتماد کامل دارد و ...
پایان قسمت بیست و هفتم
✅رزق بچه
نود و نه درصد افراد وقت ازدواج چیزی نداشتند. بعد از ازدواج زندگیشان خوب شده است... كسی از شما هست بگوید من قبل از ازدواج وضعام بهتر بود؟ بسیاری از رزقها مال بچه است. تا بچه نباشد رزق توی خانه پدر و مادر نمیآید.
قرآن میفرماید چرا بچهات را میكشی بخاطر خرجی؟ چرا از بچه دار شدن جلوگیری میكنی؟ «نَحْنُ نَرْزُقُهُم» بعد میفرماید «وَإِیَّاكُمْ»... «هم» قبل از «ایاكم» است یعنی صدقه سر بچه یك چیزی هم به تو میدهم.
استاد قرائتی
•
🕊 خاصيت اربعين گرفتن (چهلّه گرفتن)
يک بخشش همين است كه در طول این
اربعینها کم کم يک حس و حالی به فرد
دست می دهد كه در تمام عمرش نبوده است.
با تکرار اعمال صالح اين حس زياد مي شود،
زياد مي شود، زياد مي شود تا اینکه حالي به
دل دست مي دهد كه ديگر نمی رود.
ديگر اگر اربعين هم وقتش تمام شود
این حس و حال از بین نمی رود و
دیگر دل مركز حيات و مركز توجه می شود
و از يک سری معاصی كه انسان می ترسید
خداوند حفظ می كند و می تواند آرام حركت بكند...
#شیخجعفرناصری
...♡
🔸محل نفوذ شیطان، ذهن انسان است
🔸وسوسۀ شیطان، خطورات ذهنیای است که در ما ایجاد میکند
💡 کنترل ذهن در مسیر تقرب - فصل دوم (ج۳)
🔻 چرا کنترل ذهن اهمیت دارد؟ یک دلیلش این است که دشمنان بشر، همیشه میخواهند بر ذهن و فکر و شیوۀ نگاه انسانها تأثیر بگذارند و این البته موضوع تازهای نیست؛ ابلیس هم بهعنوان اولین دشمن انسان، محل نفوذش ذهن انسان است.
🔻 توضیحاتی در قرآن هست که نشان میدهد شیطان صرفاً میتواند در ذهن انسان تأثیر بگذارد و غیر از آن، عملاً هیچکاری با ما ندارد و به قلب ما نمیتواند وارد بشود.
🔻 وسوسۀ شیطان، در واقع خطورات ذهنیای است که برای انسان ایجاد میکند. ولی انسانها معمولاً نسبت به اتفاقهایی که در ذهنشان میافتد، منفعل هستند و تحت تأثیر شیطان قرار میگیرند.
🔻 یکی از عرصههای مهم تکلیف انسان، در عرصۀ ذهن است؛ یعنی اینکه انسان بتواند ذهنش را جمع کند و در ذهنش تأثیر منفی نپذیرد بلکه اتفاقهای خوب را بتواند در ذهنش رقم بزند.
🔻 محور تکالیف ما قدرتمندی در عرصۀ فکر و ذهن است؛ نماز که «عمود دین» است خودش در واقع تمرینی برای تمرکز و توجه ذهنی است. البته ممکن است انسان هرچه تلاش کند، باز هم سرِ نماز نتواند آن تمرکز و توجه را پیدا کند، اما هیچوقت نباید این تمرین را رها کند!
👤علیرضا پناهیان
🚩حسینیه حقشناس - ۹۸.۳.۸
👈🏻 متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/6367
@Panahian_ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 لوح | گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: اربعین، همه مردم از داخل خانه اظهار ارادت کنیم. زیارت اربعین را با حال، با توجّه بخوانند و شِکوه کنند پیش امام حسین (علیهالسلام) و بگوینـد یا سیّدالشّهداء، ما دلمان میخواست بیاییم، نشد. ۹۹/۶/۳۱
💻 @khamenei_ir
🌺تذکر روزانه
وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا
و هر كه در اين دنيا نابينا باشد، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است.
اسرا/۷۲
🌹
صبح علی الطلوع سلامٌ علے الحسین
بالدمِ والدُموع سلامٌ علے الحسین
این عین عاشقے ست که هر روز میشود
با نامتان شروع سلامٌ علے الحسین
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین🌱
#ماملت_شهادتیم
❇️ امام صادق عليه السلام می فرماید : حكيمى هفتصد فرسنگ در جستجوى حكيمى راه پيمود (ممکن است این هفتصد فرسنگ ، مبنی بر تکثیر باشد ، یعنی می خواهد بگوید راههای طولانی رفتند. آن کسی که دنبال می کرد خودش هم حکیم بود اگر حکیم نبود ، قدر این کلمات را نمی دانست و این همه راه را طی نمی کرد.) تا از او هفت پرسش كند ، و چون به او رسيد،پرسيد: اى حكيم ! آن چيست كه از آسمان، بالاتر است ، از زمين، گسترده تر است ، از دريا غنی تر و ثروتمند تر است ( آب دریا ها و همه موجودات درون آن منبع ثروتند ) و از سنگ، سخت تر است ، از آتش، داغ تر است ، از زمهرير( مرکز سرمای شدید در قیامت و نقطه مقابل جهنم )، سردتر است و از كوه هاى محکم و استوار، سنگين تر است ؟
⭕️ آن حكيم گفت : اى حكيم ! حق و حقیقت ، از آسمان، بلندتر است . – هیچ چیز را با حقیقت مبادله نکنید- عدالت ، از زمين، گسترده تر است . غنای نفس- اگر نفس انسان از شُحّ و حرص محفوظ بود ، از دريا غنی تر است . دل كافر، از سنگ، سخت تر است . – سختی دل او به این است که نور معرفت الهی در آن نفوذ ندارد.- حرصی که در دل انسان می جوشد ، از آتش داغ تر است .
⭕️ نا اميدى از لطف الهی، از زمهرير، سردتر است – لذا یاس از رحمت خدا از گناهان کبیره است.- و بهتان و افترا زدن بر یک آدم بى گناه، از كوه هاى سر به فلك كشيده، سنگين تر است .
🔹 [ آمالی ص 317 ، شرح حدیث از امام خامنه ای مدظله العالی 18/1/94 ]
❤️ #مقام_معظم_رهبری ❤️
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃
میشه قشنگتر از اینم با خدا حرف زد ...؟
[یا اِلهى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ رَبّى صَبَرْتُ عَلى عَذابِڪَ فَڪیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِڪ...]
ای خدا و آقا و مولا و پروردگارم ،بر فرض ڪه بر عذابت شڪیبایی ورزم ،ولی بر فراقَت چگونه صبرڪنم؟...
#دعای_ڪمیل❤️✨
فقط اگر یبار ڪمیلُ با معنی بخونیم دوس داریم همّش پنج شنبه بشه :)
#تَمنایدُعـا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#سلام_به_مادر_سادات^
هرگاه به هر
امامی سلام دهید
خــــــود آن امام جواب
ســـــــلام تان را میدهـــــد...❣
ولی اگر کسی بگوید:
❣ “السلام علیک یا فاطمه الزهرا”❣
همهی امامان جواب میدهند …
میگویند: چه شده است که این
فرد نام مادرمان را برده است !؟
السلام علیکِ
یا فاطمهُ الزهراء(س)
تا ابد این نکته را انشا کنید
پای این طومار را امضا کنید
هر کجا ماندید در کل امور
رو به سوی حضرت زهرا کنید...
🌹السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)🌹
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّه🌹ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه🌹ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ🌹 مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
#من_زنده_ام
🔹قسمت بیست و هشتم
... شما میدانید که اعلیحضرت شاهنشاه کارکنان صنعت نفت را جزء وفادارترین بخش جامعه میداند و به شما اطمینان و اعتماد کامل دارد و این موهبت الهی و سرمایه ملی را که نبض و شاهرگ سیاسی _ اقتصادی کشور است به شما سپرده و چشم امیدش به شماست.
او میداند که شما کارگران با چه زحمتی نفت را از اعماق زمین بیرون می کشید. به داخل لوله ها می فرستید و تا حالا چندین نفر خونشان در راه این نفت ریخته شده است و یا دوستان دیگرتان که در آبادان نفت را تصفیه میکنند و این نفت تصفیه شده، خانه های سرد و یخ زده هموطنان تان را در فصل سرد و یخبندان در دورترین جاهای ایران گرم می کند.
شکم فرزندان این ملت با دسترنج شما سیر میشود. ماشین ها و قطارها و هواپیماها با همین گازوئیل و بنزین است که حرکت میکند. این نفت در صنعت پتروشیمی به همه چیز تبدیل می شود.
این نقت است که سر سفره فقیر و غنی میرود. به خودمان رحم کنیم. اینجا خوزستان است.
بعضیها این خاک زرخیز را نمیشناسند. شوخی بردار نیست. شاهنشاه قدر زحمات شما کارکنان را که در گرمای شصت درجه در کنار میادین نفتی هستید را می داند.
یادمان نرود ما فقط و فقط نفت داریم و اقتصاد ما فقط بوی نفت می دهد. از همین جا رسماً اعلام میکنم آخر برج ۲ درصد افزایش حقوق و حق شیفت و سختی کار برای نیروهای ستادی و ۵ درصد برای کارگرانی که در میادین چاه نقت و استخراج نفت دهستند، اجرا میشود.
هیچکس به حرفهایش اعتنایی نکرد و همه یکپارچه شعار میدادیم و فریاد می زدیم.
بچهها متفرق شدند. من اعلامیههای امام را که در چاپخانه خرم کوشک چاپ کرده و زیر در اتاق ها می انداختیم، ریختم توی لباسم و از آنجا مستقیم آمدم آبادان. بچه ها گفتند:دو سه روزی آفتابی نشوید. اگرچه گفته بودند کوچه به کوچه دنبال کارگران و کارمندان صنعت نفت هستند و تهدید کرده بودند اگر اعتراضات خاتمه پیدا نکند در همان کورههای نفت زنده زنده آتشتان خواهیم زد. اخراج شدن کم هزینه ترین و کمترین مجازات است.
آقای زارعی هم از اعتراض و درگیری پالایشگاه و تهدیدها و بگیر و ببندها میگفت و پدرم نکات ایمنی را سفارش می کرد.
پس فقط من اخراج نشده بودم. جرات کردم و سرم را از زیر پتو بیرون آوردم و از ژست مریضی بیرون آمدم.
آقا گفت: دخترم از خواب بیدار شده، براش گل گاوزبان و نبات بیارین.
گفتم: نه بابا دیگه حالم خوب شده.
رحیم گفت: چشماش که بوی خواب نمی ده، چرا مدرسه نرفتی؟
با جرأت گفتم: منم از مدرسه اخراج شدم. تا چند دقیقه همه هاج و واج مانده بودند اما هیچ کس از من نپرسید چرا؟انقلاب از مسجد و مدرسه و پالایشگاه فراتر رفته و در خانه ها هم رخنه کرده بود.
رحیم گفت: همه چیزهایی که آدم باید یاد بگیره توی کتاب های درسی و مدرسه نیست.
دکمه های لباسش را باز کرد و یک کتاب کاهی رنگ و رو رفته با جلد چسب خورده که معلوم بود دست صد تا آدم چرخیده به من داد. روی کتاب نوشته بود:فاطمه فاطمه است ...
پایان قسمت بیست و هشتم