eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
•﷽• آیا ما میتوانیم به خود مغرور شویم؟! (ره)🌱
❇️خطبه فدکبه (بخش‌چهارم) این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه مى‌‏هراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفته‏‌اید، و براستى جهنم کافران را احاطه نموده است. ❇️این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روى مى‌‏آوردید، در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختید، آیا بى‌‏رغبتى به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم مى‌‏کنید؟ که این براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غیر از اسلام دینى را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود. آن گاه آن قدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتش‏گیره‏ ها را افروخته‌‏تر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعله‏‌ور سازید، و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان می‌خورید، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه‏‌ها و درختان کمین گرفته و راه مى‌‏رفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم. ❇️و شما اکنون گمان می‌برید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمی دانید؟ در حالى که براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم. ❇️اى مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، اى پسر ابی قحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم. امر تازه و زشتى آوردى، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر می اندازید، آیا قرآن نمی‌گوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمى به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مى‌‏کند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و مى‌‏فرماید: «هنگامى که مرگ یکى از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براى پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّى است براى پرهیزگاران». و شما گمان مى‌‏برید که مرا بهره‌‏اى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیه‌‏اى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می‌گوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمی‌برند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمی‌دانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد. ❇️چه نیک داورى است خداوند، و نیکو دادخواهى است پیامبر، و چه نیکو وعده‏‌گاهى است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان می برند، و پشیمانى به شما سودى نمی‌رساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل می‌شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در جبهه یک نوجوان بسیجی خدمت ایشان می رسد و می گوید: آقا بیایید با هم یک عکس برداریم، ایشان می فرمایند:من به شرطی با شما عکس می گیرم که یک قول به من بدهید، نوجوان بسیجی می‌گوید :چه قولی آقا به شما بدهم؟ آقا فرموده بودند:قول بده وقتی فردای قیامت دست جواد را می‌گیرند که به طرف جهنم ببرند، بیائی و مرا شفاعت کنی! قول می دهد و بعد آقا با اوعکس می‌گیرد. خاطراتی از آیینه اخلاق ص62
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | بعد از ۳۵سال صبوری خبر پیدا شدن پیکر شهید محمدحسین لطفی رو به مادرش دادند. 🌷 مادر شهید می‌گه وقتی دلتنگ می‌شم برای حضرت زهرا گریه می‌کنم و این شعرو می‌خونم حسینم می‌دوید و من می دویدم......
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹قسمت_صدو سی روز هفتم عراقی ها برای اطمینان از اینکه ما از قبل غذایی با نانی ذخیره نکرده باشیم وارد سلول شدند.یادشان رفته بود آن سلول آنقدر موش دارد که فرصت ذخیره ی یک تکه نان را به هیچ کس نمی دهند سلول را تفتیش کردند ولی چیزی پیدا نکردند و رفتند. روز دهم از راه رسیده بود.قوای جسمانی مان آنقدر تحلیل رفته بود که به سختی به دیوار ضربه می زدیم و خبر سلامتی خودمان را به همسایه ها می دادیم.سرمان سنگین شده بود و دیگر نمی توانستیم نماز را ایستاده بخوانیم .نمازمان را نسشته می خواندیم .به سجده که می رفتیم وقتی سر از سجده بر می داشتیم ،سلول دور سرمان می چرخید.تصمیم گرفتیم برای اینکه انرژی کمتری مصرف کنیم،کمتر با یکدیگر حرف بزنیم یا کمتر ضربه بزنیم .ما که همه ی حرف ها را زده بودیم و با هم اتمام حجت کرده بودیم .اما از اینکه حالمان روز به روز بدتر می شد و عراقی ها هیچ واکنشی به وضعیت ما نشان نمی دادند احساس بدی داشتیم .هرچند از این قوم انتظاری جز این نمی رفت. روز یازدهم تصمیم گرفتیم نمایش یک تراژدی را بازی کنیم و هر کدام عهده دار نقشی شدیم تا شرایط را وخیم تر از آنچه هست جلوه دهیم و از این طریق واکنش را بسنجیم. مریم در نقش یک بیهوش به زمین افتاد و ما دورش را گرفتیم و با نفس هایی که تا آن زمان در قفسه ی سینه ذخیره کرده بودیم شروع به جیغ و فریاد کردیم:وای یا حسین ،یا ابوالفضل ،مریم موت ،مریم موت .)مریم مرد،مریم مرد)حلیمه به سرو صورت خودش می زد . و فاطمه چنان فریاد می زد که خود من هم یادم رفت داریم فیلم بازی می کنیم.احساس کردم واقعا مریم مرده و هرچه می توانستم جیغ و داد کردم.در را باز کردند و دیدند بله مریم بیهوش افتاده و ما هم می گوییم که مرده است و حلیمه هم هنوز به سر و صورت خودش می زند .عراقی ها اولین کاری که کردند پای مریم را کشیدند تا اورا بیرون ببرند .وقتی مریم دید که قرار است روی دست نامحرمان قرار گیرد یکباره بلند شد و نشست .مریم نمی خواست حتی مرده اش هم دست عراقی ها بیفتد.با بلند شدن او اوضاع به هم ریخت و نمایش برملا شد.سرباز بعثی لگد به پهلوی مریم زد و فحش داد و رفت .لگدی که رنگ پستی و حماقت داشت.آنها رفتند و ماندیم و ادامه ی اعتصاب غذا آهنگ صدای اعلام روز اعتصاب مان هر روز ضعیف تر می شد.دیگر فقط می توانستیم به هر دو دیوار سلام بفرستیم و همسایه هامان را از نگرانی بیرون آوریم .بوی همان غذای »تمن مرگ«ظهر که به سختی آن را می خوردیم دهانمان را آب می انداخت و دل و روده مان را به هم می ریخت .در این بی غذایی نمی دانم موش ها چه می خوردند.آنها هم کمتر توی دست و پایمان ظاهر می شدند.مثل شمعی که در پناه باد می سوزد تا به انتها برسد و محو شود به خاموشی نزدیک می شدیم و شاهد زوال یکدیگر بودیم.فقط گاهی برای روحیه دادن لبخند رضایتی به هم هدیه می کردیم .آرام آرام به درون متمایل شده بودیم.به معده ای که از صدا افتاده بود و قلبی که مثل سندان برسینه می کوبید و نفس هایی که تند تند از پی هم می امدند از ترس اینکه جا بمانند و نفس دیگری در کار نباشد. یک روز در حالی که هر چهار نفر بی حال و بی رمق در گوشه ای در سکوت مطلق به نشانه ی همدلی می گرفتیم اما توان فشردن نداشتیم باز هم صدای چرخش خشمگین کلید در قفل های آهنی نگاه مان را به سمت در چرخاند.علی رغم همیشه که می ایستادیم و حتی چند روز پیش که فیلم مرگ را بازی کردیم،دیگه توان هیچ حرکت و تکانی را نداشتیم .نکبت وارد سلول شد و با صدایی خشمگین تر از همیشه گفت: -معصومه ،مریم طالب. این بار ما دو نفر را صدا زدند.به سختی تکان خوردیم و با نگاه گنگ از فاطمه و حلیمه جدا شدیم .نگاه هایمان نمی گذاشت از هم دل بکنیم اما امیدوار بودیم اعتصاب غذایمان نتیجه داده باشد و رئیس زندان بخواهد با ما مذاکره کند.بی هیچ کلامی از هم جدا شدیم .پشت سر ما با مقداری فاصله حلیمه را هم با یک سرباز دیگر آوردند .آنقدر ضعیف شده بودیم که اگر یک انگشت به ما می خورد فرش زمین می شدیم.مسیری که برای دیدن خورشید نیز از آن رد شده بودیم.وقتی با چشم ها و دست های باز،آرام و بی صدا با تک سرفه های بی رمق از راهروی بند عبور می کردم و یا هر قدم دوباره به در یا دیواری تکیه می زدم یقین حاصل کردم که از دست ها و چشم ها دیگر کاری ساخته نیست. پایان قسمت صد و سی ام
مولا جان💐 این جمعه هم گذشت... و ما لیاقت پیدا نکردیم که به غربت چندیین صد ساله امام زمانمان پایان بدهیم ... تو را به جان مادر مظلومه ات برای اینکه ما لایق بشویم... خودت برای ما دعا کن مولا جااااان😭😭
میخواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه اوّل رفته بود سراغ اهل بیت  یک کارت نوشته بود برای امام رضا (علیه السلام) مشهد . یک کارت برای امام زمان (ارواحنا فراه ) مسجد جمکران یک کارت هم به نیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه قبل از عروسی بی بی اومده بود به خوابش ! فرموده بود :  "چرا دعوت شما را رد کنیم ؟ چرا به عروسی شما نیایم ؟ کی بهتر از شما ؟ ببین همه آمدیم ، شما عزیز ما هستی" "شهید مصطفی ردانی پور"
⛔️تصویردلخراش عکس یادگاری سرباز آمریکایی درحال پاره کردن شکم یک اسیر ویتنامی آمریکاپرستان خائن،چنین آرزویی برای ایران دارند. به خاک سیاه بشینید
چرا رهبری مانع نشد؟؟ بله خواهند گفت!همانطور که الان میگن اگه برجام بد بود چرا رهبری جلوی تصویب آن را نگرفت ! و با وقاحت به دروغ میگن رهبری موافق برجام بود!
25.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دلتنگی های امیرالمومنین کنار قبر حضرت زهرا(س) 🎤حجت الاسلام و المسلمین