فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورۍ
-یهسلامازراهدور
-منونزدیڪمیکنهبهڪربلا🕊
سی روز تا اربعین
#اللهم_الرزقنا_کربلا
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرَجَهم و العَنْ اعَدائهْم اجْمَعین بِه عَددِ ما احاطَ بِه عِلْمُک
•°🌱
#صبحتبخیرمولایمن
هر روز را با سلام بر تو آغاز میکنیم!
سلام بر تو... که صاحباختیار مایی!
السَّلامُعَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِالْمُهْتَدُونَ
وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ.
#السلامعلیکیااباصالحمهدۍ🌿
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
•°🌱
هرڪہصبحشباسلامےبرحسیـن
آغازشد
حقبگوید↯
خوشبہحاݪشبیمہزهراشد..🌱
#صلےاللهعلیڪیااباعبداݪلهـ♥️
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
#امام_باقر علیهالسلام فرمودند:
«إذا ابطا عنک رزق فقل استغفرالله»
هر گاه گرفتار تنگدستی شدی بگو استغفرالله.
📖بحارالانوار/ج۷۵/ص۱۸۷
#روایت
#محرم
«يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ»
خداوند همهی گذشته و آیندهی آنان را میداند.
📖انبیاء/۲۸
#آیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلید دفع بلا
♡♥️ ✧❥꧁ یازهرا ꧂❥✧♥️ ♡
﷽
•|#چࢪاغراھ|•
استادمونمیفرمودن:
وسوسہهایشیطانیتوعالَمپخشمیشه
بعضیهاڪهمیشنونمثلڪوھاستقامتدارن..
عدهایهممیرندنبالصدا…!
•اَعوذُبِاللهمِنَّالشَیطانِالرَّجیم!
#آیت_الله_بهجت
💓 خدایا به تو پناه می برم از ... 💓
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
📸 انگشتر حاج قاسم ثبت ملی شد
🔹انگشتر شهید سردار سلیمانی با تصمیم وزیر سابق میراث فرهنگی در فهرست آثار منقول ملی به ثبت رسید.
#حاج_قاسم
#انگشتر_حاج_قاسم
✅ دعای عوام بهتر مستجاب می شود تا علما!
.
🔻شخصی از آیت الله طباطبایی پرسید : «این دعاهای عربی را که عامه مردم بخوانند، نمیفهمند؛ آیا خواندن همان الفاظ آن دعاها -بی آنکه معانی آن را بدانند- اثری دارد؟!»
.
🔸جناب علامه طباطبایی فرمودند:
«اتفاقاً آن دعاها برای عامه مردم که زبان عربی و معانی آنها را نمیدانند بهتر مستجاب میشود! زیرا نفس خود را به نفس امامان (علیهمالسلام) متصل میکنند و از خدا میخواهند هر چه امامان با خواندن این دعاها میخواستند، به آنان هم بدهد اما ما به اندازه فهم خودمان از ان دعاها، از خدا میخواهیم!»
.
📚 زمهر افروخته، ص160، به نقل از ، علی سعادت پرور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶🔶🔶
از نقش فوق العاده عجیب و تاثیرگذار ژنرال و سردار بزرگ ایرانی در منسجم کردن تمام جبهه مقاومت.
حالا میفهمیم چه مهره ای از دست دادیم و برای ترور چه کسی کفتارها جرئت کردن از لانه بیرون بیایند.
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🏝 #واسطهفیوضات ائمه اطهار علیهم السلام هستند🏝 4⃣ 🔰 شناخت خدا به وسیله ائمه اطهار علیهم السلام 🏝
🏝 #واسطهفیوضات ائمه اطهار علیهم السلام هستند🏝 5⃣
🔰 با اینکه معرفت،فطری بوده واز عطایای خداوند است،پس منظور از فرستادن رسولان واوصیاء چیست؟
💎۵- حضرت علی(ع) فرمودند:
خداوند رسولانش را در میان بندگانش مبعوث کرد و پیامبرانش را پی در پی فرستاد ، تا میثاق فطرت را از آنان مطالبه کنند و نعمت فراموش شده را به یادشان بیاندازند. و با تبلیغ و رساندن پیامهای الهی ، حجت را بر آنان تمام کنند ، و گنجهای پنهان عقلهایشان را آشکار سازند.
نهج البلاغة؛اختيار الأنبياء ، ص ۴۳
💎۶- حضرت علی(ع)فرمودند:
خداوند حضرت محمد(ص) را به حق برانگیخت، تا بندگانش را با قرآنی که معنی آن را آشکار کرد و اساسش را استوار فرمود، از پرستش دروغين بتها رهایی بخشیده به پرستش خود راهنمایی کند. و آنان را از پیروی شیطان نجات داده، به اطاعت خود کشاند. و تا بندگان ، پروردگارشان را پس از آنکه فراموشش کرده اند بشناسند و بعد از آنکه منکرش شده اند اثباتش کنند.
👌ادامهدارد....
#الّلهُـمَّعَجِّـلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت16 نگاهش را از روی همان کافه برنداشت. فکر کرد شاید سارا رفته باشد داخل کاف
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت17
- بیکلامه! حرف حساب نداره!
و تلخ خندید. کمیل فهمید وقتش شده جدی شود. کمی خودش را روی صندلی جابهجا کرد و گفت: ببین، این که من الان اینجا نشستم دوتا معنی داره:
- اول این که حدست درست بوده و حقایق وحشتناکی رو فهمیدی، دوم این که داری خودت رو قاطی یه ماجرایی میکنی که معلوم نیست تبعاتش تا کجاها برات ادامه داشته باشه.
ارمیا با حالتی عصبی خندید:
- من از اولشم قاطی این ماجرا بودم، خودم نمیفهمیدم.
- پس میدونی کار تو ممکنه بابات رو توی دردسر بندازه؟
ارمیا ناگاه نگاهش را از فنجان روی میزش گرفت و به چشمان کمیل خیره شد. نگاهش انقدر عجیب بود که کمیل نتوانست تاب بیاورد. سر به زیر انداخت.
ارمیا آه کشید:
- من شاید توی خانوادهای بزرگ شده باشم که خیلی چیزا رو قبول ندارن، شاید توی محیطی زندگی کرده باشم که با محیط ایران فرق داشته باشه، اما بالاخره به یه چیزایی اعتقاد دارم. کشورم رو دوست دارم. از ظلم و جرم و جنایت بدم میآد. شما من رو نمیشناسید، وگرنه میدونستید چقدر خانوادهم رو دوست دارم، هیچوقت هم نخواستم بابام رو اذیت کنم و بهش بی احترامی کنم. ولی طاقت ندارم توی گناهش شریک بشم.
- تاحالا ازت همکاری خواسته؟
- فعلا که نه. ولی میدونم به زودی میخواد.
- چطوری؟
- نمیدونم. باید اول درسم تموم بشه.
- چقدر در جریان کارهای الانش هستی؟
- توی مهمونیهایی که میگیره هستم.
میتونم از جلسات بستهتر هم یه چیزایی گیر بیارم. آدمای دور و برش رو هم تا حدودی میشناسم.
کمیل کمی روی میز خم شد و گفت:
- ما اصلا نمیخوایم تو سوخت بری یا توی خطر بیفتی. پس هرجا فکر کردی ممکنه لو بری، شرعا مسئولی عقب بکشی. هم برای جون خودت و هم برای حفظ پرونده. متوجهی؟
ارمیا سر تکان داد و لب گزید. معلوم بود میداند اگر همکاریاش با اطلاعات ایران لو برود، مرگش حتمیست. چقدر تلخ بود فکر کردن به این که پسر به دست پسر کشته شود. چند دقیقه سکوت کردند و فقط صدای آهنگ بیکلام باغ مخفی بود که سکوت را میشکست و اعصاب کمیل را بهم میریخت.
***
توی اتاق دوربین، خم شده بود روی مانیتور و داشت برای چندمین بار تمام سالن فرودگاه و ورودی و خروجیهایش را با دقت نگاه میکرد. از نگاه به کافه و دور و برش چیزی دستگیرش نشده بود. فعلا هم به صلاح ندانست با صاحب کافه حرف بزند.
دوربینها ورود سارا به کافه را ثبت کرده بودند؛ اما بعد از آن، کسی با شکل و شمایل سارا از کافه خارج نشده بود. کمیل برای چندمین بار فیلم ورود سارا به کافه را پخش کرد و سرتاپا چشم شد. هر نفری که از کافه بیرون میآمد، فیلم را نگه میداشت و با دقت به سر و شکلش نگاه میکرد بلکه اثری از سارا پیدا کند.
ادامه دارد...
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا.
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت17 - بیکلامه! حرف حساب نداره! و تلخ خندید. کمیل فهمید وقتش شده جدی شود. کم
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت18
بالاخره بعد از پنج دقیقه که از ورود سارا به کافه گذشته بود، توانست حدس بزند یک خانم مانتویی که صورتش را با ماسک پوشاندهاست، از کافه بیرون آمده و شباهت زیادی به قد و جثه سارا دارد. همراه زن، یک کیف و چمدان بود که کمیل آن را همراه سارا ندیده بود. فیلم را عقب زد. زنی با این مشخصات وارد کافه نشده بود. کمیل زیر لب گفت:
- خودِ جاسوسشه!
چهار دقیقه بعد از خروج سارا، پیشخدمت کافه همان کیسه کذایی را بیرون آورد و انداخت توی سطل زباله بیرون کافه! کمیل حالا باید میفهمید آیا سارا فقط با پیشخدمت هماهنگ بوده یا کس دیگری هم کمکش کرده است؟ و مهمتر از آن، این که سارا کجا رفته است؟
رد سارا را میان دوربینها گرفت و درکمال ناباوری دید که سارا سوار تاکسی نشد؛ بلکه سوار یکی از ماشینهای پارک شده در پارکینگ فرودگاه شد و رفت!
کمیل پلاک ماشین را برداشت و مدل و رنگش را به خاطر سپرد. از اتاق دوربین بیرون زد و بیسیم زد به حسین. نمیدانست شرمنده باشد یا خوشحال. به خودش جرأت داد و گفت:
- حاج آقا فهمیدم چیکار کرده. رفت توی یه کافه، لباساشو عوض کرد، از یکی هم یه چمدون و کیف تحویل گرفت و اومد بیرون. یه ماشینم براش گذاشته بودن توی پارکینگ فرودگاه که سوارش شد رفت!
- پلاک ماشین رو برام بفرست یه استعلام بگیریم ببینیم مال کی بوده.
- چشم. فقط حاجی... این با مستخدم کافه هماهنگ بود. چند دقیقه بعد که بیرون اومد، مستخدمه وسایلشو آورد بیرون و انداخت توی سطل آشغال. برم از مستخدمه پرس و جو کنم؟ به نظرتون فقط با همون مستخدم هماهنگ بوده یا کس دیگهای هم برای پشتیبانیش بوده؟
- خودت چی فکر میکنی؟
- به نظرم مستخدم خیلی کارهای نبوده. چون اون همیشه اینجاست و در دسترسه، ریسک بزرگیه که روش حساب کنن.
- خب، پس برو سراغش ببین چی میگه. اگرم همکاری نکرد بازداشتش کن.
- چشم آقا!
و قدم تند کرد به سمت کافه. نشست پشت یکی از میزها. همان پیشخدمت آمد که سفارشش را بگیرد. با همان لبخند تصنعی ایستاد مقابل کمیل:
- چی میل دارین براتون بیارم آقا؟
کمیل نگاه تیزی به پیشخدمت انداخت. سن و سالی نداشت؛ شاید حدود بیست سال؛ لاغر و سبزهرو. دستش را زیر کتش برد و گفت:
- ببینم، گرفتی که وسایل یه زن بیگناه رو ببری بندازی توی سطل آشغال و کمک کنی بکشنش؟
رنگ پیشخدمت پرید و عرق نشست روی پیشانیاش. به لکنت افتاد:
- من نمیدونم منظورتون چیه آقا!
- چرا! خوب میدونی! خودت کشتیش یا کسی بهت گفت؟
و قبل از واکنش پیشخدمت، از جا بلند شد و با فاصله کمی از او ایستاد. بعد آرام در گوشش گفت:
- بریم یه گوشه یکم با هم درباره قتل یه بدبخت حرف بزنیم؟
پیشخدمت آرام نالید:
- آقا قتل کدومه؟ به خدا من هیچکسو نکشتم. اون خانمه وقتی از اینجا رفت زنده بود!
کمیل نفسش را با خشم بیرون داد:
- هنوزم نفهمیدی منظورم چیه؟ لازمه یه طور دیگه بهت بفهمونم؟
ادامه دارد...
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا.
یا من اسمه دوا و ذکره شفا...
ختم قرائت ۴۰ بار حدیث شریف کساء و هدیه تعداد ۱۴۰۰۰ دسته گل صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در امر فرج مولایمان حضرت صاحب الزمان عج و نابودی ویروس کرونا و گشایش در امور مسلمین...
ثواب ان را هدیه میکنیم به امام عصر «عج»
هر کدام از دوستان تمایل دارند شرکت بفرمایند ان شاءالله خدواند از ایشان قبول بفرمایند و حاجت همه عزیزان روا بشود.
اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل الفرجهم
1_1117486428.mp3
11.14M
#ارتباط_موفق ۵۴
🔺 برای اهل خویش ، وقت بگذارید! تا وقتشان را آنجا که نمیپسندید؛ نگذرانند!
☜ برای تأمینِ
- نیازهای عاطفی
- و حفظ محبت
-و وفای کسانی که دوستشان دارید و برایتان مهمند باید وقت بگذارید!
✘درغیراینصورت، قلبشان را از دست خواهید داد.
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_رائفیپور
#حجهالاسلام_فرحزاد
@Ostad_Shojae
1_1117487548.mp3
14.15M
#ارتباط_موفق ۵۵
#حرف_آخر ؛
پيامبر مهربانیها؛ خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لاَِهْلِهِ /
بهترینِ شما، کسی است که برای خانوادهاش بهترین است.
نمیتوانی در اجتماعِ دوستان، بستگان، همکاران و... محبوب باشی و قدرت جذب بالایی داشته باشی؛
بدون اینکه در خانوادهات محبوب باشی.
[ حتی اگر کسی نداند؛ شما فرد محبوبی در خانوادهات نیستی، نَفْسِ دیگران این حقیقت را درک میکند.]
#استاد_شجاعی 🎤
@Ostad_Shojae